۱۳۹۸/۸/۲۱

تنهایی، در‌ توجیه وضع موجود تنها نیست!


رویکردهای تجویزی ابوالحسن تنهایی در خصوص وفاق بین دولت ملت برای پرهیز از شکاف تاریخی میان آن دو، اگرچه ناشی از روایت تنهایی از رویکرد اندرکنشگرایی نمادین است ولی این رویکرد علاوه بر اینکه پراگماتیستی و مصلحت اندیشانه است و ضمن اینکه ناممکن و ذهنی و مبتنی بر‌تحلیل غیرساختاری است، در نهایت رویکردی است که به بقای نظام سلطه، روابط قدرت موجود و ادامه ساختار ستم منجر‌ می‌گردد.  


تنهایی چاره یابی تضادها و تناقض ها را در همداستانی بین صاحبان و فاقدان قدرت می جوید. چنین رویکردی بدلیل عدم  توجه به تبارشناسی تضاد و شکاف میان دولت و ملت، بدون تحلیل بنیان های تاریخی و ساختاری این مناسبات، سرانجام به همسویی با صاحبان قدرت کشانده می شود. 

اتکای صرف به تحلیل بلومری و تلاش برای اعمال واقعیت براساس تیوری، یکی از آفت‌های نظریه‌شناسانی است که بجای تعهد به واقعیت و حقیقت، به شکلی پوزیتویستی در پی اثبات تیوری‌هایی هستند که حتی واضعان آن نیز لزوما بخود آن نظریه چنین متعهد نبودند. محصول چنین رویکردی در اصرار بر اثبات تیوری خاص در اینجا بلومری، سبب ساز قربانی شدن واقعیت در پیشگاه نظریه های ذهنی می گردد که در نهایت فقط گوشه هایی از واقعیت های چندگانه را بنمایش می گذارند. 

رد دیالکتیک قطبی با رویکرد تفسیری و بالا به پایین نیز در جای خود محل تردید است. اگرچه رویکرد قطبی محصول شرایط دوگانه شده ای است که ساختار سیاسی و اجتماعی سبب ساز آن می گردد ولی تجویز نسخه‌هایی از بالا به پایین نشانگر بیچارگی طراح این چاره است که در بدیل های بحران اجتماعی، دست بدامان نظام مستبد و متصلبی می‌گردد تا با ملت خود به سازش درآید، امر ناممکنی که ریشه در ساختار استبداد، تبار یک واگرایی تاریخی بین ملت و دولت و ضرورت های بقای نظام مستبدی است که خانه بر آشیانه ستم، سرکوب، مفاهمه بسود خود، غارت و تحمیق ایدیولوژیک ساخته است. 

توصیه به همسویی مردم با قدرت، توصیه به محافظه کاری و سیاست زدایی از جنبش های اجتماعی است. البته تنهایی در چنین تجویزی تنها نیست و بخش محافظه کار و ایدیولوژیک نظام سلطه نیز بر همین پاشنه، میخ اصرار می کوبند که باید ملت با دولت سازگار شود و دولت بعنوان قیم ملت، این رمه را شبانی کند؛ شبانی که خود البته، گرگ گله است. در چنین قامتی از تحلیل جامعه شناختی می بینیم چگونه یک تیوری منتقد به نظریه منعقد کننده استبداد‌‌پایدار می انجامد. خطای دیگر در این تحلیل اینست که چنین می‌انگارد که مطالبات مردم فقط صنفی/اقتصادی است درحالیکه شکاف بین دولت و ملت در بنیاد، ماهیتی سیاسی داشته و تضاد با ساختار دولت تنها با دمکراسی خواهی و قدرت یابی آرای مردم در‌ فضایی مشارکتی میسر است نه نسخه‌های همگرایی های معطوف به حفظ وضع موجود در ساختار حکومتی. 

در تحلیل تنهایی، آزادی اجتماعی، غیردینی شدن ساختار حکومت، برابرخواهی در مناسبات طبقات اجتماعی، فرهنگ غیر حکومتی و رهایی فرهنگ از چنبره سلطه حکومتی، غیر نظامیگیری در فضای زیست اجتماعی و حیات سیاسی، آزادی احزاب و اجتماعات و آزادی بیان و نشر، از مطالبات مردمی است که آگاهانه مغفول می‌گردد. این اغفال اگر از سر نیت های معطوف به منافع حکومتی نباشد، از آفت های کج فهمی در اعمال تیوری هایی است که نمی تواند برای جامعه ایران در بستر تاریخ معاصر متناسب و راهگشا باشد. 

مقایسه جلیقه زردهای فرانسه با مطالبات ایران نیز باتوجه به سوابق تاریخی دوکشور بشدت ناساز است. پشتوانه رنسانس، انقلاب آگاهی و روشنگری فرانسه، جنبش های دمکراتیک و بسترهای اجتماعی این جامعه با فرصت ها و تهدیدهای رسوب یافته در فرهنگ سیاسی ایران بشدت متفاوت است. پدیده جلیقه زردها پدیده سیاس بس مدرنی است که در فضای دمکراتیک متفاوتی زمینه تحقق مطالبات را فراهم می کند؛ امری که در ایران کاملا متفاوت بوده و این مقایسه را به امری ذهنی مبدل می سازد. 

بنظر می رسد جامعه شناسی علوی تنهایی با تغییرات بنیادی خود در نهایت به جامعه شناسی محافظه کار دینی-سیاسی تحویل یافته است که سرانجام آن مستحیل شدن ملت در دولت و بازتولید ساختارهای استبداد دیرین تاریخی است که مدنظر مصاحبه کننده محافظه کاری است که بهمین سبب باب چنین گفتگویی را نیز گشوده است. این مصاحبه نشان دیگری بر همان داعیه مرگ جامعه شناس هست که تنهایی بدان استناد دارد. 

لینک مصاحبه پیام فضلی با تنهایی
https://t.me/ShokaranTV/436

سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: