۱۴۰۰/۷/۱۵

اخلاق زدایی از بدن


گامی بسوی سکولاریزم 


هنوز تابوی سختی است برهنگی و نام بردن از اندام های جنسی مرد و زن!استفاده از کلماتی چون اونجام، شرمگاه و عورت نشان از آن دارد که تابوهای جنسی تله بزرگی است برای اخلاق در جامعه، اخلاقی که در پس آن انبوهی از خشونت و ستم جنسی نهفته است. تمامی ارگانهای انسانی نامهای خاص خود را دارد ولی زمانی که سخن از اندام‌های جنسی است، سایه شرف، آبرو، حیا، فحش، خشونت، تجاوز، غیرت، ستم و بسیاری مفاهیم اجتماعی دیگر بر این اندامها چنان سنگینی می‌کند که نامبردن این اندامها حتی در ادبیات پزشکی نیز سرشار از احتیاط و محافظه کاری است. 

بی سبب نیست که میتوان گفت اندام‌های جنسی انسان نیز نوعی برساخته اجتماعی‌اند که باید در اجتماع به بازپردازی مفهومی آن‌ها پرداخت. در سوید جشنواره‌های متعددی برای قداست و قباحت‌زدایی از بدن انسان بویژه بدن زنان صورت می‌گیرد. پاکسازی ادبیات و فرهنگ واژگان یک ملت و زبان از ستم جنسی دارای رخسارهای مختلفی است که یکی از مهمترین آن شفاف سازی و ستم/خشونت زدایی از معانی و کاربست آن‌ها است.

بنظرم صرف پنهان‌سازی و مشاهده‌ناپذیری یک امر اجتماعی یا واقع در جامعه، بنیان ستمگری است. آنچه که در حریم خصوصی لانه میکند زمینه خشونت را بطور بالقوه فراهم می‌سازد و طبعا صاحبان قدرت نیز در اندیشه حفظ و نگهداشت این فرهنگ ستم هستند و مردم عامی و عادی نیز در بازتولید آن ناخوداگاه و خودآگاه نقش دارند. سلطه فرهنگ مردانه در ساخت اجتماعی که در آن شرم و حیا پوششی برای نادیده گرفتن حق دیگری بویژه زنان است، این عرصه را فحاشی و وقاحتی مشحون و مشغول میسازد تا فرصت ورود و بازنمایی چهره واقعی آن را از کنشگران بستاند. 

در ادامه این سنجشگری براین امر تاکید خواهم کرد که چرا پرداختن به بدن، جامعه‌شناسی تن در فرایند توسعه و سکولاریزم در ایران دارای اهمیت است. همچنین بر این مبحث تحقیق و تدقیق خواهم کرد که چگونه دین، اخلاق، ایدیولوژی، سیاست و اقتصاد، بدن انسان را به مفهومی ازخودبیگانه، بی‌هویت و ابژه و ابزاری برای سرکوب و تحمیق نهادهای قدرت تبدیل ساخته است. مفروض اصلی من در تحلیل حاضر این است که بنیان تبعیض‌های اجتماعی در تبعیض انسان بر بدن خود نهفته است. 

از سده‌ها پیش وقتی پوشش انسان دارای کارکردهای اجتماعی شده و بدن به ابژه‌ای برای پیشبرد امور ‌اجتماعی نظیر سلطه، مالکیت، مجازات و قدرت مبدل گردید، تبعیض بین اعضای بدن نیز وسیله اعمال این هژمونی و زور ایدیولوژیک شد. وقتی انسان قائل به تبعیض بر تن و اعضای بدن شد، توانست به نهادسازی این پدیده نیز بپردازد. از این منظر بدن به ابژه‌‌ای برای نهادهای اجتماعی مختلف مبدل گردید: 

بدن در نهاد خانواده: نمودهای بدن سرکوب شده در نهاد خانواده طیف گسترده‌ای دارد بطوریکه از رابطه جنسی آغاز شده و دربرگیرنده آرایش و‌ پیرایش بدن زنان، ختنه و اخته کودکان پسر و دختر، بکارت و پروژه پرده‌داری آن توسط مردان حاکم بر‌ این نهاد، ظهور پدیده ناموس و غیرت و خشونت‌های ناموسی، و.. می‌شود. در خانواده به‌عنوان ‌نخستین کانون و نهاد اجتماعی، بدن زن به حوزه خصوصی مردانه تبدیل شده و حق و مالکیت زن و کودک بر بدن خود از کنترل آنان‌خارج می‌شود. اگرچه مردان در نهاد خانواده به پیشبرد هژمونیک زور علیه بدن اعضای خانواده خود و دیگری می‌پردازند ولی در سطوح کلان‌تر خود نیز در نهایت قربانی آن می‌شوند. 

بدن در نهاد قدرت: چنانکه گفته شد در ساختار بدن‌ستیز و ابژه‌شدگی بدن انسان، نهاد قدرت در ادامه اعمال سلطه و تبعیض بر ‌تن، تدریجا در همه عرصه‌های قدرت از روابط فرد در جامعه، روابط طبقاتی، قبیلگی، قومیتی، تا روابط قدرت در فضاهای شغلی و فرهنگی/آموزشی را مملو از نمادها و نمودهایی می‌کند که بدن و نحوه تمشیت آن به مهمترین سکوی کاربست قدرت مسلط مبدل می‌گردد. نهاد قدرت در چنین ساختاری در پی تولید ساختارهای دیگری برای پیشبرد پروژه خود می‌رود و رو به گسترش می‌نهد. 

بدن در نهاد سیاست: سلطه بر‌ بدن چنان می‌شود که پیش از اندیشه و دانش فرد، نخست بدن مردانه است که حق حاکمیت پیدا می‌کند، از رجال سیاسی تا کدخدایان و نمایندگان شورایی در سراسر کشور. استبداد حاکم بر ایران نیز همواره چهره مردانه داشته و شاهان بدون پسر، حاکمیتی اخته و رو به نیستی تلقی می‌گردیدند. بی سبب نیست که در این نهاد ریش داشتن شیوخ و ولی‌ها، حمل آلت جنسی مردانه از نشانه‌های مردانگی، قدرت و مدیریت تواناست و پارامترهایی نظیر باور، دانش، تخصص، تعهد و .. اموری است که پس از آن در مرتبه اهمیت و ارزشگذاری قرار می‌گیرد.

بدن در نهاد اخلاق: اخلاقی‌کردن تبعیض و ارزشگذاری بر تن از دیگر ابزارهای ابژه‌سازی و تنفیذ آن در ساختار قدرت است. با تنظیم نظامات اخلاقی و امر به معروف و نهی از منکر، بدن به بزرگترین ابژه و کالای اخلاق مبدل می‌شود. با تعریف خطوط سبز و قرمز، و پلیس راهنمایی شدن در جاده اخلاق، همه مردان در قدرت از خانواده تا مراکز شغلی، از خیابان تا بیابان، از محراب تا حتی مسلخ این امکان را بدست می‌گیرند تا زنان را مورد ارزشیابی و تمشیت قرار دهند. زمان، مکان، شکل، کیفیت و نوع بهره‌گیری از بدن به دستورالعمل‌هایی مبدل می‌شود که مانع از حرکت آزادانه زنان و کودکان در جامعه می‌گردد. در چنین نظامی، زنان به اسرایی تبدیل می‌شوند که توسط مردان زندانبان و آمر به معروف، داوری شده و تشویق و تنبیه می‌گردند. عقل‌کل‌های اخلاق‌مدار با بی‌اخلاق‌ترین روش غیرانسانی به شکنجه و آزار جنسی بدن زنان و کودکان می‌پردازند. در چنین نظامی از اخلاقیات حتی مردان بر قدرت نیز توسط مردانی که قدرت بیشتری در سلسله مراتب قدرت دارند، مجازات می‌شوند. 

بدن در نهاد دین: دینی کردن تن از شاهکارهای اعمال سلطه بر بدن انسان است. این نگاه از اسطوره آدم و حوا در ادبیات دینی که نخستین بار شرم انسان در آن جلوه‌گر‌ شده و انسان از برگ درخت برای پوشیدن اندام‌های موسوم به ارگان جنسی استفاده می‌کند، آغاز می‌شود. در ادامه نیز با پیکر آویزان مسیح در صلیب شکسته در کلیساها، تابوسازی و حرام‌شمردن نمایش و نقاشی بدن انسان و تنبیه و پاداش انسان در قالب بدن او شکل ایدیولوژیک می‌گیرد.همین رویکرد در دین اسلام نیز با تبدیل بدن به ابزار بهره‌جویی جنسی نرینه، ابژه شده بدن برای مجازات در جهان دیگر در جهنم و شلاق و اعدام او در زمین، و تشویق و پاداش مومنان با بدن حوریان برهنه و نورس و امردان و قلمان‌های نوید داده‌شده در بهشتی خیالی و.. از شواهد ادامه همین پروژه است. پروژه‌ای که‌ مبتنی بر دکانی‌شدن بدن برای فروش محصولات و خدمات بنگاه‌های دینی و کاسبان خبره آن بنام کشیشان، امامان و شیوخ ساخته و پرداخته شده و همچنان بازتولید می‌گردد. 

بدن در نهاد قضا و ساختار قوانین: با تبدیل اخلاقیات به قوانین، همچنان سایه ابژه‌گی‌ و ابزارگونه شمردن بدن برای جرم زدایی یا هنجارشکنانه در‌جامهه و برهم خوردن نظم مسلط در جامعه سنگینی می‌کند. قوانین زاجره سنتی تا قوانین شبه‌مدرن در عصر حاضر در جوامع پیشامدرن یا اجتماعات دینمدار و استبدادخو، همچنان منقوش به و محبوس در اندیشه نشانه‌گیری‌ بدن برای اعمال زور نظام‌یافته و سلطه‌جوست. در چنین ساختاری نهادقضایی برای تحکیم نظم صاحبان قدرت و ثروت‌های مردانه، به مجازات بدن از شلاق، قصاص، حبس و شکنجه بدن بعنوان بزرگترین ابزار سرکوب جامعه بهره می‌گیرد. 
بدن در نهاد فرهنگ: اختراع سنت‌های کهن و بازتولید و سامان‌بخشی مجدد فرهنگ محبوس در ساختارهای فیزیکی، جنسی و جنسیتی در کنار نهادهای دیگر سیاسی و دینی چنان با سرعت و توازنی چشمگیر رشد می‌کند که میل‌ستریم (نرینگی مسلط( را به مین‌ستریم (جریان مسلط) مبدل می‌سازد. بازآفرینی همه‌جانبه ارزش‌ها و هنجارهایی که با بدن آغاز شده، و در بدن نیز پایان یافته و دفن می‌گردد، چنان روند قدرتمندی می‌شود که در خدمت سایر نهادهای اجرایی، ساختاری، قضایی و حتی پلیسی نظام بدن‌مدار و فیزیک‌محور قرار می‌گیرد. ارزش‌های مبتنی بر تبعیض بدن زن و مرد، تبعیض بدن سالم و ناسالم، تبعیض ارگان‌های مختلف بدن، حرام و حلال کردن بدن، قراردادی و تجویزی کردن رابطه جنسی بنام فرهنگ دینی و الهی، مطرود شمردن بدن شورشی و طغیانگر و نظامات فرهنگی طرد یا اقبال انسان در جامعه بر اساس نحوه استفاده فرد از بدن خود، به ارزش‌های فرهنگی مسلط تبدیل می‌گردد. 

بدن در نهادایدیولوژیک: پیوند فرهنگ، سیاست، دین، نظام امنیتی و تنظیمات در قالب قوانین و قضا چنان ساختار ایدیولوژیکی از تبعیض بدن و تفکیک‌ جنسیتی بازتولید می‌کند که در آن، بدن انسان به پست‌ترین روایت از انسان شرور از یکسو و به مستحکم‌ترین ابزار اعمال زور، قدرت، کنترل و سرکوب از سوی دیگر تبدیل می‌شود. تمامی ویژگی‌های پیش‌شمرده در سایر نهادها از منظر نگاه به بدن انسان سبب می‌شود بدن بخشی از ناموس و‌ قاموس مردان حاکم بر قدرت قلمداد شود. 

بدن در ساختاری جنسیتی: تداوم نگاه بدن‌ستیزی به جایی می‌رسد که در ساختار جنسیتی، تن انسان لزوما مفهومی عمدتا و صرفا سکسی و جنسی می‌یابد و اخلاق در تمامی زوایای بدن تحلیل عینی بخود می‌گیرد. در چنین قامتی از تعریف و تعدیل بدن انسان از مغز او برای اندیشه‌ورزی تا قلب او‌برای عشق‌ورزی، به ارگانی صرف برای تامین یا تحمیل نیازهای جنسی فرد بر خود، فرد در جامعه و جامعه بر فرد فروکاسته می‌شود. از همین روست که انسان در وهله نخست مفهومی مردانه از بعد جنسیتی می‌یابد و سپس مجددا هویتی مردانه از بعد جنسی بخود می‌گیرد و بدن هرکسی با هر گرایش جنسی دیگر سرکوب شده و نادیده گرفته‌ می‌شود. 

در پایان باید چنین نتیجه بگیرم که اخلاق زدایی از بدن خواه بدن موسوم به مردان خواه زنان و دیگر گرایش‌های‌جنسی، سبب مالکیت زدایی، دین زدایی، سیاست زدایی، قداست و قباحت زدایی و رهایی تن از سیطره قدرت و هژمونی ایدیولوژیک تن و در نهایت رهایی تن از تشویق و مجازات آن شده و پدیده‌هایی چون ناموس، بکارت، پوشش اجباری، سکسیزم، تبعیض جنسیتی و حتی سایر تبعیض‌های اجتماعی را نیز از درون تهی می‌سازد. 

سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: