۱۴۰۱/۱۱/۱

جنبش دانش‌آموزی، جنبش نسلی


چرا جنبش انقلابی ۱۴۰۱ که هنوز در فرازونشیب آن بسر می‌بریم، دربین و از میان دانش‌آموزانی برخاست که از نظر معاهده جهانی حقوق کودک، کودک بشمار می‌آیند؟ چرا جنبش کودکان بجای بزرگسالان یکی از پیشگامان جنبش رهایی در ایران شده‌اند؟ زمینه‌ها و پیامدهای جنبش کودکان چیست و به کجا خواهد انجامید؟ در این نوشتار محوری‌ترین تلاش من پیرامون پاسخ به این پرسش‌هاست. 


۱. طبق معاهده جهانی حقوق‌کودک در ابتدای دهه هفتاد خورشیدی، هر فردی که زیر سن ۱۸ سال قرار دارد کودک محسوب می‌شود. اگرچه روانشناسان و یا دینداران و قانونگذاران شرع، کودک یا صغیر را به اشکال متفاوتی تعریف می‌کنند ولی این تعابیر از نظر حقوقی و مدنی فاقد اعتبار جهانی است. از دیگرسو، دانش‌آموزی یکی از مهمترین نقش‌های این دوره کودکی است که از سنین مهدکودک آغاز و تا پایان دبیرستان در سن ۱۸ سالگی ادامه می‌یابد. 


۲. انتقال فرهنگ رسمی. مهد‌ها و مدارس از سنین خردسالی تاسیساتی محسوب می‌شوند که مراکز دستکاری افکار و شخصیت کودکان بشمار می‌روند. منطبق با نظریه‌های بسیاری در زمینه کودکی، یک نگاه بیولوژیک حاکی از این است که کودک هرچه سریعتر باید به دوره بزرگسالی قدم بگذارد تا از اخلال در جامعه و نظم مسلط جلوگیری شود. در این معنا کودکان بیشترین حجم و حد سرکوب، دستکاری فکری، شکنجه روانی و ایدیولوژیک را در موسسات آموزش رسمی تجربه می‌کنند. 


۳. آموزش رسمی. انتقال فرهنگ رسمی و مسلط موجود یعنی فرهنگ موسوم به اسلامی و سنتی با همه بنیان‌های غلط و ابلهانه فکری و سرمشقی‌اش، در مدارس رسمی در‌ کشور‌ محقق می‌شود. این آموزش رسمی، درواقع بزرگترین مرکز و نهاد مشحون از تضادهای نسلی است. مراکزی که یا نهادینه سازی (institutionalization) در پی استانداردسازی انسان‌هایی است که باید منطبق با کتب مقدس و ارزش‌های سنتی و کهن از پیش‌موجود تربیت و رشد یابند.


۴. تضادهای بین‌نسلی با رشد زندگی اجتماعی، فردگرایی، شهرنشینی، مناسبات مکانیکی بجای ارگانیکی، و دیجیتالیزه شدن سبک اندیشیدن و سبک زندگی، امری است که نه در ایران بلکه در جهان نیز بسرعت در حال وقوع است. ویژگی بارز و مضاعف این تضادهای بین‌نسلی در ایران آنجاست که در ساختار فرهنگی و آموزشی مسلط در جامعه که برخاسته از افکار دینی واپسگرایان پدرتبار، ریش‌سفیدان دینخو و رهبران دینی متعصب است، کودکان دستخوش یک شکاف عمیق شناختی و رفتاری شده و می‌شوند. این بحران همواره با نظام‌های تنبیهی و زور، نادیده گرفته شده و می‌شود. 


۵. الگوهای سبک اندیشه و زندگی در‌جهان دیجیتال از یکسو، زندکی خانوادگی در خفا و در تضاد با فرهنکی دینی مسلط در جامعه از سوی دیگر بشدت با سرمشق‌های تزریق شده در مدارس با محوریت ایدیولوژی دینی مسلط، در تضاد و تقابل است. این ناسازه‌های ساختاری میان دیدمان کودکان با جامعه بزرگسال، فرهنگ رسمی و غیررسمی، نسل‌های دهه پنجاه و شصت با بچه‌های نسل‌های هشتاد و نود چنان است که گویی دو نسل ونوسی و مریخی به‌ظاهر کنار هم همزیستی می‌کنند.



۶. تضادهای رسمی غیررسمی. تضادهای فرهنگی میان کودکان معترض چندگانه است. یک کودک در فرهنگ‌سازی‌های چهارگانه جهانی در فضای فرهنگ دنیای مجازی و فراسنتی، فرهنگ سنتی خانواده، فرهنگ دینی/ایدیولوژیکی حکومت، و  فرهنگ خاص نسل خود در کشاکش عجیبی است. این چالش بزرگ، دانش‌آموزان را بشدت تحت فشار رعایت ارزش‌ها و هنجارهایی قرار می‌دهد که اگرچه قبول ندارد ولی به حکم نظام‌های تشویقی و تنبیهی در جامعه باید آنرا تظاهر کند. بار این فشار و نیروی‌ اجتماعی میان نقش‌های نسبی و کسبی، سبب بحران، تعارض، ستیزه‌جویی و طغیان کودکان در مدارس علیه الگوهای فرهنگی تحمیلی می‌گردد. 


۷. دختران و تبعیض. کودکان با تفکیک جنسیتی در مدارس دستخوش بزرگترین پرسش حیات خود در فرایند جامعه‌پذیری ایدیولوژیک قرار می‌گیرند. تعارض تفکیک‌ها در مدارس با روابط باز و ناجدا در زندگی خانوادگی و دوستان سبب‌ساز بروز‌چالشگری‌های جدی‌تری در متن ساختار جنسیتی در جامعه می‌گردد. دختران از سنین خردسالی نیز ناگزیر از پوشش و نقش‌پذیری‌هایی اجباری می‌گردند که در تمام طول دوره اجتماعی‌ آنان مجادله برانگیز است. 


جشن تکلیف برای سرکوب ایدیولوژیک تغییرات هورمونی دختران کودکسال، اهمیت یافتن مقوله بکارت و خلاصه شدن هویت یک دختر خردسال به اندام‌های منسوب به جنسی، هراس دختران در رابطه‌ اجتماعی و عاطفی با پسران و نزدیکی با آنان و فشار فرهنگ رسمی، دینی و ایدیولوژیک بر جان و جسم آنان، کودکان را از وضعیت موجود عاصی می‌سازد. 


۸. نمایندگی فشار فقر در خانواده. هرچه فقرزایی در جامعه بیشتر شده، زنان  بیش از مردان فقیر می‌شوند. این یک قانونمندی اجتماعی است که تاریخ جوامع مردسالار همواره بدان شهادت داده است. کودکان با محرومیت بیشتر خانواده‌ها، سقوط در زیر خط فقر در جامعه و کلنجار رفتن اعضای خانواده میان خط بقا و فقر (حیات و ممات) چنان فشار عظیمی از آثار این فقر بر زندگی خود و همدلی با اعضای خانواده را متحمل می‌شوند که به وقت اعتراضات، به صدای بلندی برای فریاد از فقر و گرسنگی مبدل می‌گردند.


۹. در برابر گذشته‌گرایی. کودکان متعلق به آیندگان هستند. شکاف‌های بین‌نسلی و طغیان نسل آینده به نسل متعلق به گذشته چه در ساختار رسمی و چه غیررسمی سبب می‌کردند هر آموزه و سازه فرهنگی متعلق به گذشته دینی یا فرهنگی که در تعارض با سبک زندگی و آرزوهای نسل کودکان باشد، مورد چالشگری قرار گیرد. حاکمیت حکومت استبداد دینی که بر بنیان ارتجاع فکری، دینداری سده‌های پیشین و واپسگرایی در الگوسازی در اندیشه و رفتار اجتماعی استوار است به یکی از مهمترین کانون‌های ستیزه‌جویی و اعتراض کودکان مبدل می‌شود. 


۱۰. کاهش رشد جمعیت: با کاهش نرخ رشد جمعت و باروری، افزایش سن ازدواج، اگرچه ابعاد خانواده‌ها کوچکتر شده ولی سرعت خروج اعضای خانواده و تشکیل خانواده‌های هسته‌ای کاهش یافته است. بطوریکه فرزندان بزرگسال نیز باوجودیکه به سن ازدواج هم می‌رسند به دلیل کاهش نرخ ازدواج، افزایش سن تجرد، اعضای خانواده بیشتر شده و سبد هزینه خانوار افزایش می‌یابد. این وضعیت، بار تکفل سرپرست خانواده را افزایش داده و بار عاطفی و فقر بر کودکان را زیاد می‌کند. 


در چنین شرایطی است که با نخستین تلنگر و بحران یا گسستگی اجتماعی و تضعیف کنترل‌ها، کودکان بدون هماهنگی والدین در برابر ناظمان نظام ایدیولوژیک ایستاده و شعار سرنگونی نظامی را می‌دهند که لزوما مبتنی بر شناخت  سیاسی نیست. در چنین فضایی کودکان و دانش‌آموزان به یک تغییر بنیادی سوق پیدا می‌کنند و به منتقدان رادیکال وضع موجود تبدیل میگردند. در نزد کودکان ترس و هراس اجتماعی معنای عینی نداشته و شور و شوق رشد و تغییر روزمره حیات کودکی، مخل نظام‌های اجتماعی متصلب و از پیش موجود است. 



۱۱. سکوت والدین و ناتوانی در رسانش فریاد اعتراض جامعه بزرگسال در‌مقابل استبداد دینی تا دندان مسلح سبب افزایش مشارکت و مسیولیت‌پذیری کودکان گردید. این نسل گویی با قطع امید از جامعه بزرگسالان که آنان را بنوبه خود مسبب بروز چنین شرایط سختی نیز می‌دانند، همراه با گسست بین‌نسلی با آنان به خوداتکایی و اگوییزم اجتماعی رسیده‌اند که مشکلات موجود را باید خود به تنهایی چاره‌جویی کنند. 


ب. پیامدها:

زمینه‌های گسترش جنبش بین کودکان و حضور فراگیر آنان در جنبش آزادی‌خواهی طبعا پیامدهایی نیز به‌همراه دارد که برخی از مهمترین فرازهای آن عبارتند از:


سرکوب ساده نیست. حضور کودکان پروژه ساختمند سرکوب و ماشین قدرت را نیز شگفت‌زده ساخت. سرکوب کودکان در خیابان یا مدارس بصورت فیزیکی و در این گستردگی، پدیده نوینی پس از انقلاب بود که عوامل سرکوب نیز آمادگی عملیات ضد شورش و آمادگی روانی این کار‌ را نداشت. حساسیت روانی طغیان کودکان بویژه دختران در مدارس، روانشناسی توده مردم را نیز نشانه می‌گرفت و هر سرکوبی میتوانست سبب ساز تکثیر نفرت و طغیان عمومی گردد.


همراهی والدین. گسترش اعتراضات کودکان در مدارس با نقش دانش‌آموز، بتدریج سبب مشارکت والدین در جنبش نیز گردید. پدران و مادران که بشدت از نظر روانی تحت فشار برای حمایت از کودکان خود بودند، تدریجا و حتی ناخواسته در عمل وارد میدان شدند. روایت واژگون بدین‌سان بود که این بار کودکان، دست والدین خود را گرفته و برای نجات آینده خودشان، آنان را به میدان مبارزه کشاندند.


تغییر مهارناپذیر است. تحول در مناسبات نسلی، بویژه از این منظر که نسل جدید و کودکان در سن تحصیل، همگی متولد سال‌های پس از انقلاب و حتی جنگ تحمیلی حکومت به ملت هستند، امری اجتناب‌ناپذیر است. نسل متعلق به آینده تا دستیابی به مطالبات خود و سرنگونی استبداد دینی، دیگر سر سازش فرود نخواهد آورد. سرکوب کودکان نیز چنانکه اشاره شد، پدیده ساده‌ای نیست. کودکان در کشاکش میان الگوهای مختلف تربیتی، این بار خود به گزینش راه رشد خود پرداخته‌اند.


مدارس بعنوان سازمان سیاسی. گستردگی جنبش در مدارس و سازمانیافتگی آن باعث شده که مدارس نقش یک ارگان و سازمان اجتماعی و سیاسی را عهده دار شده است که سرکوب آن را دشوارتر می‌سازد. حتی حضور روحانیون در مدارس برای شستشوی مغزی بیشتر کودکان و تقویت بخش امور تربیتی و ایدیولوژیک در مدارس، بی‌تردید دارای نتایج معکوس خواهد بود. کودکان در مدارس، دور از دیده‌بانی‌ والدین، و با امکانات خود نظام استبداد، علیه استبداد سازماندهی و طغیان می‌کنند. این سازمان سیاسی قابل انحلال نیست. 


چالش و تضادها قابل دوام نیست. حتی اگر جنبش انقلابی کنونی در ۱۴۰۱ در این برهه به نتیجه سرنگونی نظام استبداد دینی نرسد که بشدت محل تردید است، این جنبش سریالی رو به رشد خواهد گذارد. فراز بعدی بزودی با یک واقعه یا جرقه دیگری دوباره شعله‌ور خواهد شد. تا زمانی‌که تضادهای پیش‌گفته در بخش زمینه‌ها همچنان موجود است و طبعا وجود خواهد داشت، جنبش انقلابی کودکان و زنان بعنوان بیشترین اقشار آسیب‌پذیر در جامعه امروز ایران، تا تغییر نظام سیاسی موجود از پای نخواهد نشست. آینده ایران توسط نسل متعلق به آینده رقم خواهد خورد.



سنجشگری مسایل اجتماعی ایران

https://t.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: