جامعه ایران با یک گسیختگی تاریخی روبروست که بدان شکاف بین دولت ملت نام نهاده ایم. اگرچه این شکاف در عصر نوین تعین بیشتری بخود گرفته و ناظر بر ملت بمعنای سرزمینی آن با حکومت بمفهوم مدرن آن است ولی در طی دهه های اخیر این دوگانه بشدت متکثر شده و ابعاد و سطوح مختلفی بخود گرفته است:
💔دوگانه مرکز پیرامون. این دوگانه از شکاف روستایی-شهری به حاشیه نشینی و شهر نشینی و در نهایت حاشیه نشینی سرزمینی و مرکزگرا در استانهای مرکزی منتهی شده است. در این ساختار، مردم ساکن در مناطق مرزی کشور از استانهای سیستان و بلوچستان تا خوزستان و بوشهر، و از لرستان و کردستان تا آذربایجان، نسبت به استانهای مرکزی کشور از محرومیت بیشتری برخوردارند. این محرومیت دوگانه درون استان ها نیز حاکم است بگونه ای که مردم شهرهای یک استان نسبت به استان مرکزی از محرومیت نسبی رنج می برند.
💔دوگانه مرد و زن. این دوگانه شدت یافته پس از انقلاب به تضاد عمده بین منافع زن و مرد در جامعه منجر شده است. بنیان های ایدئولوژی دینی در پس این دوگانه سازی، چنان واگرایی و گسست اجتماعی را سبب شده است که نهاد خانواده در وهله نخست و سپس عرصه های دیگر اجتماعی و اقتصادی چون بازار کار، میدان نمایش این تضاد منافع است. این دوگانه جنسیتی در درون خود نیز دوگانگی های متناقضی دارد که می توان شکاف نیاز و منافع همباش و دگرباش جنسی در بین مردان وزنان را نمونه روشنی از آن یافت.
💔دوگانه شهرنشین و حاشیه نشین. رشد شهر نشینیِ زمام گسیخته پس از انقلاب و مرکزگرایی درتامین امکانات حیات اجتماعی و محرومیت روزافزون زندگی روستایی و اقتصاد کشاورزی که سبب هجوم روستاییان به شهرها گردید از جمله عرصه هایی است که سبب ساز رشد حاشیه نشینان شهری گردید. این پدیده محصول ناتوانی زندگی و جامعه شهری در جذب این حجم از مهاجرت های داخلی بود. این دوگانه چنان تضاد جدی است که از بین قریب بیش از ۵۰ میلیون شهرنشین! قریب ۲۰ میلیون در حاشیه شهرها در ستیز و جدال با منافع شهرنشینان، حیات خود را بسر می کنند.
💔دوگانه روحانیون و مردم . قشر روحانیون پس از انقلاب به طبقه صاحب قدرت و ثروتی مبدل شده که تقریبا تمامی عرصه های حیات اجتماعی از نهادهای دینی و سیاسی تا آموزشی و فرهنگی، حتی نظامی و اقتصادی را تسخیرکرده است. تضاد بین طبقه روحانیون برخوردار از منافع بیحد و حساب منزلتی تا طبقاتی از یکسو و مردم عادی در اقشار و طبقات مختلف اجتماعی، دوگانه دیگری است که به شکاف های اجتماعی موجود در جامعه دامن میزند.
💔دوگانه ثروتمند و فقیر، قطب بندی ساختاری دیگری است که پس از انقلاب، شدت و وسعت بیشتری بخود گرفت. زندگی بیش از ۶۰ درصد جمعیت کشور در زیر خط فقر از یکسو و ثروت اندوزی افسانه ای منصوبان قدرت و منسوبان بدان سبب شده است که ده درصد جمعیت، ثروتی برابر با ۷۰ درصد جامعه داشته و دوگانه طبقاتی میان صاحبان و فاقدان ابزار قدرت و ثروت، به مهمترین شکاف و دوگانه اجتماعی مبدل شود.
🔔درچنین ساختاری از شکاف، دوگانگی، تضاد، ناهمسودی منافع و گسست و واگرایی اجتماعی میان اقشار و طبقات مختلف اجتماعی، تمامیت یک جامعه منسجم و یکپارچه بشدت به مخاطره افتاده و جامعه مدنی، تمدن واحد و همبستگی ملی در نابسامانی و بحرانی جدی بسر می برد. در چنین ساختاری، جامعه بمفهوم کلان و بهم پیوسته بشدت آسیب پذیر و تحت مخاطره فروپاشی است.
علی طایفی
https://telegram.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر