۱۳۹۶/۳/۱۷

معضل مهندسي فرهنگ و فرهنگ مهندسي١

چگونه است که حوزه فرهنگ و جامعه شناسی دست مهندسان افتاده است؟ مهندسی در ایران چگونه پدیده ای است؟ تقدس، زیاده خواهی و مداخله جویی های علمی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعیِ مهندسان در جامعه از کدام بستر ریشه گرفته است؟
چگونه تعابیر و صفات مهندسی در دنیای سیاست و جامعه شناسی در ایران چنین رنگ اغراق و فریب بخود گرفته است؟ آیا مهندسان و مهندسی، پدیده هوشمندی است که عمدتا در جغرافیای ایران قابل مشاهده است؟ آیا علم در ایران هنوز به تفکیک ساختاری حتی در درون نهاد علم نیز دست نیافته است؟ این دخالت جویی چه نتایج مثبت و منفی بهمراه داشته است و چگونه بر فرایند مسئله یابی، مسئله شناسی و چاره جویی آن اثر گذارده است؟ پرداختن به برخي از اين پرسشها محور نوشته حاضر است:
الف. نيم نگاهي تاريخي : 
رشته مهندسي و پزشكي از ابتداي اعزام دانشجو به خارج از كشور از عصر اميركبير تا عصر رضاپهلوي اول، از زمره نخستين رشته هاي تحصيلي بود كه با ورود فارغ التحصيلان آن به كشور، گويي سكه تحصيلكرده و انتلكتوئل بنام اين دو رشته زده شد و هنوز نيز پس از گذشت بيش از يك سده، از هر خانواده ايراني درباره  آرزويشان براي تحصيل فرزندانش پرسيده مي شود مي گويد پزشك يا مهندس!

مشروعيت اين دو حوزه عمومي علمي و تحصيلي چنان بالا بوده و هست كه سخن يك مهندس يا پزشك به اندازه سخن يك مفتي و مُلاي شهر، داراي مقبوليت بوده و وجاهت اجتماعي و علمي دارندگان آن سبب تعظيم و تكريم و تسليم آراي مردم به آنان مي شد و هنوز نيز كم و بيش عمل مي كند. اين تبختر حتي گريبان دانش آموختگان پزشك و مهندس را نیز گرفته است بطوريكه اغلب اين افراد خود را سري از سرها جدا مي دانند. 

بديهي است نخستين دانش آموختگان پزشك و مهندس رويارو با شيوخ و روحانيون، نخستين كساني نيز بودند كه در نظام نوين بروكراتيك كشور نيز دخالت كرده و اكثر مناصب اداري و سياسي، علمي و فرهنگي، و اقتصادي و اجتماعي در دولت مدرنِ پهلوي اول، به اين افراد سپرده شد. اين باورداشت و انتظار، پس از انقلاب اسلامي با اِعمال ايدئولوژي تقدم تعهد بر تخصص، بعنوان مهمترين رويكرد مسلط در سازمانهاي حكومتي، وسعت و شدت بيشتري بخود گرفت.

بي سبب نيست كه امروزه بدنه بزرگي از مسئولان كشوري در عرصه هاي صنعتي تا بهداشت و درمان، آموزش تا علوم و فلسفه، و فرهنگ تا امور اجتماعي را پزشكان و مهندساني تشكيل مي دهند كه در بسياري از عرصه ها، صاحب منصب بوده و بدون تخصص و طبعا تعهد حرفه اي و اخلاقي، صرفا بدليل تعهد ايدئولوژيك، مشغول تخريب حوزه هاي تحت فعاليت خود هستند. 

يكي از گزاره هاي مفروض من در اين ارتباط، عبارت است از اينكه دخالت خيل عظيم پزشكان و مهندسان در امور اجتماعي و فرهنگي، آموزشي، علمي/فلسفي و مديريت، يكي از زمينه هاي نابساماني فرهنگي، اجتماعي، علمي و آموزشي و ناكارآمدي هاي مديريتي در  كشور است.

ب. ساختار و تضادهاي مهندسي و فرهنگ.

🤦🏻‍♂️سالهاي پس از انقلاب، بخش بزرگي از مهندسان و پزشكان كه در صف مقدماتي انقلابيون بودند با كسب قدرت سياسي و اِعمال فيلترينگ ايدئولوژيك، همپيمانان همآموخته خود را نيز بر سرير قدرت و تصميم گيري نشاندند. دراين پروسه، بدگماني اعتقادي به دانش آموختگان فرهنگ و علوم اجتماعي، عليه كساني كه يا منسوب به مخالف و دست نشانده نظام شاهي و انديشه چپ شدند و يا در مقام مخالفت با نظام سياسي نوين اسلامي درآمدند، شدت گرفت.

👨🏻‍🎓مديريت سياسي، فرهنگي و اجتماعي در دست مهندساني افتاد كه از مباني علوم انساني و اجتماعي و فرهنگ، چيزي جز برخورد مكانيكي با سوژه هاي ارگانيك اجتماعي نمي دانستند  و سرانجام اين رويكرد سبب ساز تباهي بخش بزرگي از نهادها و نمادهاي فرهنگي و اجتماعي شد. سالهاي مديدي از ابتداي انقلاب تاكنون، اين قشر از مهندسان و پزشكان نه تنها مهندسي و طبابت شايسته نكردند بلكه در عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي، علوم اجتماعي و آموزش نيز ناكارآمدي هاي بسياري بجا گذاشتند. از مهندس بازرگان و يزدي گرفته تا پزشكاني چون ولايتي و مانند آن كه در بخش هاي علمي و پژوهشي در عرصه فرهنگ و جامعه كلنگ بر دست گرفتند و به مهندسي فرهنگي، اجتماعي و سياسي كشور پرداختند.

🔧تفكيك ساختاري در علم و مديريت علمي كشور كه در سالهاي پاياني حكومت محمدرضا پهلوي زمينه بروز مي يافت، با وقوع انقلاب و سلطه رويكرد مهندسي انقلابي، بيل بر زمين اجتماع زدند و كلنگ بر عمارت فرهنگ، تا با آچار و فرمول هاي تركيبي مهندسي ايدئولوژيك، جامعه اي نو طراحي كنند كه تاك و تاكستان را به خرابه مبدل ساختند. اين روش حكومت داري و مهندسي سياسي و اجتماعي البته فقط يكی از عوامل بنيادي در فروپاشي فرهنگ علم و عدم استقلال نهادهاي اجتماعي از هم و تداخل بيش از پيش آنها درهم بود كه در اينجا مورد تاكيد است.

💭ياد دارم سالها مديريت امور فرهنگي و اجتماعي در سازمانهاي كلان كشوري نظير سازمان برنامه و بودجه و سازمانهاي شهري مانند شهرداري تهران در دست مهندساني بود كه به پيچ و مهره كردن بحرانهاي اجتماعي و تحقيقات مكانيكي مسايل مبرم فرهنگي و اجتماعي پرداخته و همچنان مي پردارند. مهندسي فرهنگي حتي در ادبيات نظري سران كشور نيز رخنه داشت بطوري كه حتي روحاني، رييس جمهور وقت، مقاله اي بنامش نوشته شده است زير همين عنوان كه نشانه عدم باور به علوم اجتماعي و انساني در كشور است؛ رويكردي كه همچنان در ساختار سياسي كشور از انتخابات تا جنگ رواني اخير در تهران ادامه دارد.

علي طايفي
https://telegram.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: