۱۳۹۵/۵/۲

شريعتي گرايي، دورگشت واپسگرايي است


شریعتی سالهای مدیدی بر اندیشه ولایی سازی و ایدئولوژیک کردن دین از یکسو و دینی کردن سیاست و سیاسی کردن دین کوشید. او نطفه های نخستین انقلاب اسلامی را درایران پایه ریزی کرد و با نوشتن کتاب بازگشت به خویشتن، اسلام شناسی، تشیع سرخ و سیاه زمینه های اسلامیزه کردن جنبش های مردمی را طرح ریزی کرد. 
براستی پیامدهای منفی اندیشه شریعتی در زدودن سکولاریزم درایران را چگونه می توان برسنجید؟ ایا شریعتی می توانست از تشیع سفید نیز سخن بگوید که مشحون از صلح و دمکراسی باشد؟ او زاییده خشونت بود و کلام و اندیشه اش مملو از خشونت!؟ 
شریعتی را از سالهای جوانی و پیش از دانشجویی می شناختم. اکثر کتاب ها و دست نوشته های او را خوانده ام. با اندیشه او وارد دنیای جدیدی شدم و حس شهادت طلبی در من بشدت در غلیان بود!ولی این حس بسیار میرا بود و بزودی جای خود را به ارای قویتری داد که گاه حتی با مطالعه اثار او بدانسو کشانده شدم. هرگز نمیتوان به نقش او بی اعتنا بود و بهمين روي بايد بدانیم پشت اینهمه تقدس گاه چه وجود دارد. بی تردید این ادله از اهمیت او نمی کاهد و نقد و رد ارای او نیز چنین نمی کند.
درفرهنگ ما همانطور که اطلاق می شود مرده پرسیتیم! می توان اذعان کرد که افراد وقتی زنده اند مورد نقد قرار نمی گیرند و شاید بازگشت تاریخی است که فرصت بازنگری را فراهم می کند. پس، پشت مرده حرف زدن گاه جایز هم هست. 

برخی با اندیشه شریعتی از رویکرد مارکسیستی به اندیشه رادیکالیزم اسلامی گرایش یافتند و برخی دیگرنیز از رهگذر آشنایی با اندیشه او به اندیشه های چپ روی آوردند. شریعتی ملقمه ای بود از اندیشه های بهم ریخته ولی با سیمنت شور انقلابی و رادیکالیزم در فضای وقت به اصطلاح ستمشاهی توانست این پازل بهم ریخته را بهم بدوزد. 
تناقضات رویکردی و اصولی اندیشه او از اسلام شناسی او تا تشیع سرخ و سیاه و فاطمه فاطمه است و دست آخر با زن در چشم و دل محمد رازگونه ای است قابل بررسی. 
 قدسی زدایی شریعتی از ساختار قدرت و حتی اندیشه مسلط دین سنتی و واپسگرا در آن برهه که بسیاری از حتی آخوند های دیگر را در انزوا می گذارد، درسی بود که می توان از هم او گرفت. هیچ فردی و هیچ ساختاری ارزش تام و مطلق ندارد. 
شریعتی همزمان به اقتضای شور انقلابی و سخنان گاه پوپولیستی اش قدسی گرایی را نیز دامن میزد. او بدنبال چرخش قدرت و ارزش ها بود. 
از زاویه غرب ستیزی شانه به شانه افرادی چون فردید و جلال می نهاد، از زاویه اسلام سیاسی سخن او با ايت اله خمینی تفاوت کیفی نداشت و از زاویه انقلابی گری رویکرد او توام با خشونت بود. خشونتی که در ابتدای انقلاب بشدت شاهد ان بودیم. 

بنیاد گرایی شریعتی روی دیگر اندیشه سراسر ایدئولوژیک او بود. رخسارهای فکری او همانند بسیاری دیگر مجموعه ای از آرای متفکران و مبارزان وقت و تاریخ معاصر بود که هنرمندانه و با زبان ادیبانه و پرشور شریعتی بهم وصله میشد و البته ذهن تشنه و معترض دانشجو و فعال سیاسی وقت را نیز کم وبیش سیراب می کرد.

آنچه که شریعتی به ارمغان آورد یک واپسگرایی، محض بود. گرایش به دوران پیشامدرن از همان دینی سازی اندیشه های سیاسی و فلسفی آغازیدن گرفت. زدودن سکولاریزم مهمترین ضربه هولناکی بود که ثمره اش ساختار سراسر ایدئولوژیک امروزی در جامعه ایران است که زنان درآن اولین قربانی هستند. 

شریعتی جدای از اندیشه خوفناکی که داشت و اثار زیانبار آن هنوز در جامعه ایران روان است، از نظر شخصیتی نیز درتناقض عجیبی بود. شرح حال بسیاری از جامعه شناسان و متفکران در دنیای معاصر از حیث حتی روانشناسی شخصیت مورد بررسی قرار می گیرد و این امر بی سابقه ای نیست. کتاب آرون در زمینه بزرگان جامعه شناسی را ورقی بزنید.
ع ط

هیچ نظری موجود نیست: