۱۳۹۴/۴/۳

فقر فرهنگ گفتمان

كمتر جايي شاهد هستم كه در جمع بخصوص دانش آموختگان ايراني، گفتگويي باز شود ولي در ان از گروهگرايي، كنايه و استعاره، توسل به ادعاي دانشمندي يكسوي و بي دانشي سوي ديگر در قالب تحقير، اهانت و تمسخر، قهر و ايگنورنس، اتهام وابستگي به اين يا ان و مواردي از اين دست رهايي يافت. اين داستان سالخورده و جوان نمي شناسد، جنسيت هم زياد بر نمي دارد هرچند اين خشونت هاي كلامي عمدتا مردانه است، تيتر و موقعيت هم بر نمي تابد، معلم و شاگرد يا استاد و دانشجو هم در ان تفاوتي إيجاد نمي كند و من و شما و ديگري هم نمي شناسد و .. خلاصه بنحوي همه گير است.
اين خصيصه فرهنگي بويژه انگاه كه با شيخوخيت اميخته مي شود بشدت رنگ تقدس بخود ميگيرد. حضرت جناب مستطاب استاد دكتر مهندس ... و القابي از اين دست توسط برخي براي اغراق در بزرگ نمايي ها سبب مي شود فرد مذكور كه يك نويسنده يا معلم هست چنان تبختري را مشتبه شود كه ديگر هيچ نقد و نقلي را بر نمي تابد. افرادي از اين دست بسيارند و در همين مدت اخير جناب فولادوند، نعمت اله فاضلي، يوسف اباذري نمونه هاي مطرحي هستند كه هنوز پرونده هواداران و مخالفان نحوه رفتار و گفتار آنان در فضاهاي اجتماعي گشوده است و ديدني است كشاكش هاي ميان اين دو طيف كه گاه سطح مناظره و مجادلات نظري چنان پايين مي كشد كه بمانند هواداران تيم هاي فوتبال مي ماند بطوريكه اگر فضاي بحث مجازي نبود حتما به زدوخورد فيزيكي منجر ميشد و.. .
اين فرهنگ گفتمان نيازمند مسيله شناسي است و سپس نيازمند بازگشايي و مديريت و تمرين مستمر است امري كه در ساختار متصلب استبدادي كمتر زمينه شكوفايي لازم يافته است. بنظر مي رسد يكي از روشهاي اموزش در اين فرايند در ارتقاي فرهنگ گفتمان و ديالوگ و مداراي يكديگر، اموزشهاي ابتدائي و بويژه دانشگاهي است گيرم اين مدار بسته را گسستن اسان نيست تا زمانيكه أمثال مدرسان پيش گفته و بسياري ديگر تاب كمترين نقد و پرسشگري را ندارند و با چوب الف به سركوب پرسشگر مي پردازند. براي جلوگيري از بازتوليد اين فرهنگ خشونت و عدم مدارا كه در متن مناسبات قدرت نهفته است چگونه مي توان عمل كرد؟ نقطه هاي اغازين اين ضرورت در تحول فرهنگي جامعه علمي و فرهنگي ايران كجاست؟

هیچ نظری موجود نیست: