خلاصه کتاب جامعهشناسی اندیشه ورزی و اندیشه ورزي در ايران
مولف: علی طایفی
درآمدی بر معرفی کتاب فوق: کتاب موانع فرهنگی توسعه تحقیق در ایران، بیتردید برای مطالعه هر پژوهشگر علوم اجتماعی ابزاری لازم و ضروری است. هر پژوهشگری باید اندیشههای بنیادین و فرهنگی که در این مرز و بوم به اندیشهورزی یا اندیشهسوزی در لایههای مختلف اجتماع میپردازند شناسایی کند و سپس برای سیر شناخت در وادی علم و پژوهش قدم گذارد تا بتواند آفتهای راه را شناسایی نماید.
مولف: علی طایفی
درآمدی بر معرفی کتاب فوق: کتاب موانع فرهنگی توسعه تحقیق در ایران، بیتردید برای مطالعه هر پژوهشگر علوم اجتماعی ابزاری لازم و ضروری است. هر پژوهشگری باید اندیشههای بنیادین و فرهنگی که در این مرز و بوم به اندیشهورزی یا اندیشهسوزی در لایههای مختلف اجتماع میپردازند شناسایی کند و سپس برای سیر شناخت در وادی علم و پژوهش قدم گذارد تا بتواند آفتهای راه را شناسایی نماید.
مطالعه کتاب فوق این توانمندیها را به مخاطبان خود عطاء میکند و در حقیقت او را در برابر اندیشههای فرهنگی که ناآگاهانه میتواند مانعی برای پژوهش علمی با رویکرد علمی باشد واکسینه کند. چرا که تحقیق و پژوهش روندی است فعالانه و سامانمند برای کشف، تعبیر و بازنگری پدیدهها، رخدادها، باورها و فرضیهها و پژوهش همچنین برای استفاده از پدیدههای موجود برای دستیافتن به راهکارهای عملی و فنآوریها در امر توسعه بهکار میرود.
مضاعف بر این، در دنیای پیشرفته امروز، سیر تحولات، خصوصاً تحولات علمی چنان شتابی به خود گرفته که در هر لحظه با انبوهی از یافتهها و پژوهشهای جدید روبرو میشویم. ابزارهایی که بتواند ملاک درستی را برای ارزیابی انبوه تحقیقات به ما هدیه نماید در کتاب موانع فرهنگی توسعه تحقیق در ایران به درستی شناسایی شده و تسلط لازم در امرشنا سا یی را به مخاطبان خود در این راستا ارزانی میدارد.
در نهایت باید بگویم ـ بعد از مطالعه کتاب فوق این فکر در من شکل گرفت که به نوعی به معرفی این کتاب به طور مختصر و مفید برای صدها و هزاران شیفته راه علم و دانش که هر لحظه در جستجوی ابزارهای مفید با نگرشی علمی میباشند و همچنین رهایی از اثرات هالهای پژو هش و جهت گیر یها ی ارز شی میباشند، بپر داز م. امید که معرفی این کتاب بتواند گامی هر چند مختصر در راه شناسایی آفتهای نگرش علمی و موانع اندیشهسوزی و اندیشهورزی به مخاطبین خود بردارد،چر ا که شنا سا یی مو ا نع ا ند یشه ورز ی و به بیا ن د یگر ز مینه ها ی ا ند یشه سو ز ی در جا معه ا یر ا ن مهمتر ین هد ف کتا ب حا ضر می با شد که بطو ر و یژه به مید ا ن علم و پژ و هش ا ختصا ص یا فته و به مبا حثی چو ن پنها نکا ر ی ،تقلید گر ا یی ،تقد س گر ا یی در بر ر سی پد ید ه ها ی محیطی و... می پر دازد.
مقدمه:
دغدغه مؤلف کتاب از نوشتن کتاب فوق همان دغدغة همیشگی فرهیختگان و نخبگان و اندیشمندان این دیار است که به نوعی برای دسترسی به علل عقبماندگی توسعه کشور چه در ابعاد فرهنگی، چه در ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی همواره در چالش با ابزارهای رویاروی خود میباشند و در این راستا از هر گونه تلاش و تحمل رنج و مصائب بسیار فروگذار نمیکنند، به گوشهای از سخنان آقای علی طایفی در انگیزه انجام این کار تحقیقاتی گوش میسپاریم: «از قریب ده سال پیش تاکنون که به تدریج پای در عرصه تحقیقات اجتماعی و فرهنگی گذارده و به دنبال پاسخگویی به دغدغهها و چالش های اساسی توسعه کشور بودم، همواره در انجام تحقیقات، خواه بیش از طرح و تصویب، خواه حین اجرا و خواه پس از آن» با مصائب و مسائل و مشکلات نسبتاً گوناگون و فراگیری برخورد داشتهام و...».
«مسائل مذکور و معضلات دیگری از همین دست که در ساختار و کارکردهای بخش علم و پژوهش در کشور و به تعبیری اندیشهورزی در ایران رخ نموده است، چنان وضعی را به بار آورده است که امروزه نه تنها شکاف علمی ایران با جهان بسیار زیاد میباشد، بلکه در مقایسه سالهای اخیر با چند دهه قبل نیز جز تعداد پژوهشگران آن هم با تعاریف خاص ایران و صرفنظر از میزانهای جهانشمول، چندان تحولی به چشم نمیخورد. به تعبیر دیگر فضای بسته، توسعه ناموزون، بطئی و بسیار پرنوسان بخش علم و پژوهش در کشور منجر به ایجاد شرایطی شده است که حتی اندیشههای خلاق نیز یا زمینه بروز نمییابند یا در صورت بروز به نحوی خاموش میشوند یا دست از تعهدات جغرافیایی خود برداشته و با تکیه بر رسالتهای تاریخی خود، جغرافیای دیگر را برای اندیشهورزی برمیگزینند و ایران را با همه تنهاییها، صلابت مردمانش و تمدن دیرینهاش، برای مدتی تنها میگذارند.»
گفتههای مؤلف محترم کتاب در حالی است که کشور ما در بسیا ر ی از معیا ر ها ی تعیین کنند ه در ا مر تو سعه در و ضعیت نا مطلو بی قر ار گر فته ا ست.یکی از شا خص ها ی تو سعه یا فتگی را میز ا ن تو حه به تحقیق و سر ما یه گذار ی در آ ن می دا نند.هر چند به نظر می ر سد که تحقیقا ت در ز مینه ها ی صنعت و تکنو لو ژ ی و علو م پا یه ا ست که به طو ر مستقیم نتا یج خو د را در تو سعه ا قتصا د ی و صنعتی نشا ن می د هد،ا ما تجر به نشا ن داد ه ا ست که حتی اگر بو د جه و ا مکا نا ت کا فی در جهت تحقیق و تو سعه پا یه و قتی در نظر گر فته شود،بد و ن تمهید ات سا ختا ری در عر صه ها ی ا جتما عی و ا نسا نی و ا تخا ذ را هکا ر ها ی منا سب سیا سی،حقو قی و ا خلا قی ،این ا مکا نا ت نمی تو ا نند با ز د هی و بهر ه ور ی مو رد ا نتظا ر را در تو سعه ی پا یدار و همه جا نبه در پی دا شته با شند.
البته اگر علوم اجتماعی به ابزاری در دست قدرت تبدیل نشود و بتواند با رویکردی علمی به بررسی مسائل مبتلابه موانع توسعه تحقیقاتی در کشور بپردازد و در این راستا دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی از دیرباز نقش آموزش و پژوهش را تؤاماً در سراسر جهان به عهده داشتهآند و به واقع در قرون اخیر نیز بزرگترین تحقیقات و تتبعات علمی نیز از مراکز آموزش عالی بیرون آمده است، اما اینکه این انبوه پژوهشها دارای چه سطحی از کیفیت علمی برخوردارند، در این مورد نمیتوان قضاوت راستینی انجام داد. چرا که نظام سلطه و اقتدارگرا، همه جا را به زیر سیطره خود درآورده و در این رهگذر بدون تردید، فضای پژوهشی در انجام تحقیقات اجتماعی در دانشگاهها و اماکن آموزش عالی همه از سطح قابل توجهی برخوردار است و در بسیاری از موارد تحقیقات پژوهشی هدفمند صورت میگیرد نه بر اساس مسائل و مشکلات دانشگاه یا جامعه. در حقیقت ارتباط میان دانشگاه و جامعه قطع میباشد و این در حالی است که جامعه بهترین کارگاه آموزشی و عملی مسائل نظری علوم اجتماعی میباشد و متأسفانه این رابطه را در جامعةآکادمیک و عام ملاحظه نمیکنیم یا اگر هست بسیار بطئی و کمرنگ میباشد.
یکی از وسایل و اهداف کیفی توسعه در قالب معیارهای پیشرفت در نظام جهانی امروز، پیریزی ساختارها و نهادهای علمی و پژوهشی است. به طوری که بدون تحقیق و توسعه، تلاش برای دستیابی به شاخصهای توسعهای امروز دنیا از ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سرابی بیش نبوده و ممالکی که هزینههای تحقیق و توسعه آنها نسبت به کل تولید ناخالص ملی، اندک میباشد در بزرگراههای توسعهای که بسیاری از کشورها با شتاب زایدالوصفی در آن رقابت میکنند، به حاشیه رانده شدهاند.
نو یسنده همچنین می ا فز ا ید:
در جامعه ایران امروز نیز به رغم این که سالانه درصد اندکی از تولید ناخالص داخلی صرف امور پژوهشی میشود، معالوصف، این نسبت اندک نیز به دلیل وجود پارهای مسائل و موانع از قبیل موانع مالی، تجهیزاتی، مدیریتی و ساختاری، از جمله مسائل فرهنگی از وضعیت مطلوب و قابل قبولی برخوردار نیست. علم و پژوهش در جامعه ایران علاوه بر اصول، روش و ابزارهای پژوهشی، دارای الزاماتی است که بدون آن امکان انجام تحقیق عینی و شناخت دقیق پدیدهها و مسائل وجود نخواهد داشت. یکی از این الزامات، زمینهسازی بستر ساختار فرهنگی هر جامعه از جمله جامعه ایران میباشد. به نحوی که با اشاعه فرهنگ علمی و پژوهشی در کشور، برنامهریزان، مدیران و پژوهشگران کشور بتواننند این مهم را تسهیل و بهبود بخشند.
لذا در بررسی حاضر سعی بر این است از زاویه نگرش سیستمی یا نظامگرا، به دو بعد درونی و برونی تحقیق به عنوان یک سیستم باز و پویا توجه شود. بدین معنا که هم به روابط درون نظام علم و تحقیق اهتمام میشود و هم به روابط نظام و نهاد علم با سایر نظامها و نهادهای اجتماعی در جامعه ایران امروز.
در جامعه ایران نیز در فراخنای تاریخ پرتشتت آن تا سده اخیر علیرغم غلیان و خلجان بارقههای هر چند کوتاه و بلند در برهههایی از تاریخ اندیشه و دانشوری و اوجگیریها و گاه کفنشینیهای پیدرپی، معرفت علیم کمتر توانسته است به صورت یک نهاد در درون ساختار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران، جای گرفته و عرض اندام کند.
با ورود ایران به قرن بیستم و غلیان تموج علم در دنیای اطراف ما، به تبع تکدیگری و جیرهخواری همیشگی نظامهای سیاسی ایران، فرهنگ و علم ممالک توسعهیافته غرب نیز وارد این مرز و بوم شده و بیهیچ تمهیدی از حیث بسترسازیهای فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و زیربنایی، علم و روشهای تحقیق آن را هر چند به صورت ناقص، نسخهبرداری شده و تقلیدی به خود تزریق کردیم تا مبادا در مظاهر تمدنی و رویارویی با اندیشهگران بیرونی، در اندرون جز مشتی اوهام و خرافه چیز دیگری برای عرضه نداشته باشیم.
به هر حال با چنین نگاه کلی و گذرا بر علم و پژوهش در معنا و در تعین تاریخی ایران، مسألة فرهنگشناسی علم و تحقیق در ایران هم به عنوان موضوع اصلی بررسی حاضر و هم به عنوان دلمشغولی، چالش اصلی و تجربه زیستشده مجری پروژه همچون سایر پژوهشگران کشور، طرح و در نهایت تصویب گردید.او همچنین بر این نکته تا کیدداردکه:
به طور خلاصه بررسی حاضر که به طور مشخص به ابعاد فرهنگی تحقیق (و علم به طور کلی) در جامعه ایران از نقطهنظر مسألهشناسی میپردازد، دارای جهتگیریهای اصلی زیر است.
دارای یک رویکرد تاریخی است. زیرا علم و تحقیق به عنوان یک پدیده زمانمند در فرآیند تاریخ دور و نزدیک بستر گزیده و بدون شناخت تاریخی، هویت، ماهیت، مسائل و عوامل و موانع رشد یا رکود آن در پرده ابهام و تغافل خواهد ماند. لذا احراز رویکرد تاریخی در بررسی حاضر گریزناپذیر است.
غور و تفحص در نظریههای مربوط به جامعهشناسی علم نیز که در دنیای خارج از مرزهای جغرافیایی سیاسی ایران دارای سابقه و صبغههای تعریفشده و معینی است، در جهت شناخت قانونمندیها، هنجارها، ارزشها و چگونگی تکوین و رشد علم و تحقیق در جهان و اقتباس برای شناسایی ابعاد مسأله در بررسی حاضر ضروری است.
شناخت فرهنگ پژوهش (و علمی) کشور با توجه به ضعف بررسیهای مشابه و رقیب در فرهنگشناسی علمی ـ پژوهشی کشور در زمانهای قدیم و اخیر، ضرورت بررسی فرهنگشناختی جامعه ایران را از حیث فرهنگ عمومی اجتنابناپذیر میسازد تا از این راه نشانههای مختصات آسیبشناسی فرهنگ عمومی را بتوان در فرهنگ علمی ایران نیز باز جست.
شناخت مؤلفههای فرهنگ علمی ـ پژوهشی جامعه ایران امروز با گذر از تاریخ علم در جهان و شناخت قانونمندیها و نظریههای مربوط به فرهنگشناسی و جامعهشناسی علم از یکسو و شناخت و گذر از فرآیند تاریخ علم و مختصات عام شمول فرهنگ عمومی ایران از سوی دیگر، عینیت یافته و مسبوق و مصبوغ به نظریههای جامعهشناسی علم و تاریخ علم و فرهنگشناسی تاریخی ایران میگردد. دستیابی به نقاط همپوشان مؤلفههای فرهنگ علمی با فرهنگ عمومی و همچنین با مفاهیم اصلی و محوری جامعهشناسی علم و تجربه تاریخی علم جهانی، با توجه به امکانات و مضایق موجود بهینهترین راه نیل به تعینپذیری مختصات و مؤلفههای فرهنگ پژوهشی میباشد. از این رو ساختار گزارش حاضر نیز دارای چند بخش اساسی است:
فصل اول به طرح نظریههای اصلی جامعهشناسی علم و تحقیق در دو الگوی اصلی حاکم بر آن در بعد درونگرا و برونگرا اهتمام دارد که روشنگر بسیاری از مفاهیم اساسی است که در زمینة فرهنگشناسی تحقیق در بررسی حاضر کاربرد دارد و محصول فرآیند تکوین، رشد و تکامل علم نوین در کشورهای توسعهیافته است.
فصل دوم، مروری گذرا بر تاریخ علم در ایران از دیر زمان تاکنون دارد و در این رهگذر با شناسایی مشخصههای اصلی و عمده فرهنگ عمومی در جامعة ایران، در پی هدایت تحقیق به سوی پیوند اندامواره مفاهیم جامعهشناسی علم از یکسو و مختصات فرهنگ عمومی ایران از سوی دیگر میباشد.
فصل سوم، نیز با الگوی مذکور به تعریف و شناسایی مؤلفههای اصلی و محوری موانع فرهنگ علمی ـ پژوهشی در جامعه ایران میپردازد تا ضمن تدقیق اولیه آن، زمینه حرکت به سوی شاخصسازی و تنظیم پرسشنامه فراهم شود.
فصل چهارم، مختص مبانی روششناسی تحقیق است که در آن مدل تحلیلی، جامعه آماری و روش نمونهگیری و حجم جمعیت نمونه اشاره شده است.
فصل پنجم، نیز متضمن توصیف اطلاعات حاصل از 169 پرسشنامه تکمیلشده در شش گروه اصلی رشتههای علمی است.
فصل ششم، به بررسی و تحلیل فرضیات مبتنی بر مدل تحلیلی و جمعبندی هر یک از فرضیههای چهاردهگانه میپردازد.
فصل هفتم، گزارش حاضر نیز به جمعبندی فرصتها و تهدیدها و ارائه راهکارها جهت رفع یا کاهش شدت اثرگذاری موانه فرهنگی بر توسعه تحقیق اهتمام دارد.
اهداف تحقیق:
الف) هدف کلی:
بررسی حاضر ناظر بر شناسایی و تحلیل مجموعه موانع فرهنگی موجود در فرا راه توسعه علم و پژوهش کشور جهت دستیابی به راهکارهای کلان و عام برنامهای در راستای اصلاح و بهبود ساختارهای فرهنگی توسعه علم در جامعه ایران امروز میباشد. به طوری که متأثر از مختصات و بسترهای عام فرهنگ مبتنی بر علم و پژوهش در دنیا، فرهنگ عمومی کشور تحت تأثیر منش و خصوصیات فرهنگی علم و اجتماعات علمی و پژوهشی قرار گیرد.
ب) اهداف جزیی:
شناخت نظریه و قوانین تجربی مرتبط با جامعهشناسی علم و پژوهش به عنوان نهادهای مدرن اجتماعی در قرن حاضر و تأسی از فرایندهای توسعه بخش علم در کشورهای توسعهیافته دنیای امروز.
شناخت مسائل فرهنگی عمده در فرهنگ عمومی کشور جهت شناسایی مشخصات اصلی آن به عنوان بستر تکوین و رشد فرهنگ و نگرش علمی و پژوهشی در کشور.
شناخت موانع و مسائل فرهنگی توسعه علم و پژوهش در جامعه علمی ایران امروز که به نوبه خود متأثر از ساختارهای فرهنگی عمومی کشور است.
ارائه راهکارهای پیشنهادی برای رفع موانع فرهنگی موجود در توسعه علم و پژوهش در کشور از نقطه نظر نهادی و ساختاری.
ارائه راهکارهای پیشنهادی برای رفع مشکلات فرهنگی پژوهشگران کشور.
نگا هی مختصر به ا جز ا ی بد نه تحقیق:
قا بل ذکر ا ست با تو جه به هد ف بر ر سی حا ضر که تلا ش بر این است تا نما یی از تحقیق به منصه دیدمخاطبان محتر م گذ ا شته شو د لذا تلا ش بر ا ختصا ر و خلا صه نگا ری و ذ کر پیا م ها ی مهم پژ و هش می با شد.در بیس نظر ی تحقیق که در حقیقت ستو ن تحقیق می با شد ،در مروری بر نظریههای جامعهشناسی علم و تحقیق که ستو ن و ا ستحکا م پژ و هش فو ق می با شد، عنوان شده است:
هر چند تاریخ علم قدمتی تقریباً طولانی دارد که سابقه آن را میتوان به آغاز حیات انسان اندیشهورز منسوب نمود، لیکن توجه به علم به عنوان یک نهاد اجتماعی و در ذیل عنوان و رشته تخصصی «جامعهشناسی علم» (Sociology of Science) به قرن اخیر باز میگردد. اما این رشته در عین جوانبودن «توانسته است که نه تنها چتری برای تحقیقات جالب و مثمرثمر جامعهشناسان بشود بلکه زمینه پژوهشی شده است برای مطالعات وسیع و عمیق بین رشتهای متفاوتی در باب علم بخصوص از دریچة اجتماعی». (تو کل ،1370،ص7)
توجه به جامعهشناسی علم در کشورهای در حال توسعه مانند ایران از بعد ویژهای میتواند موردنظر اندیشمندان اجتماعی قرار گیرد. یکی از نمودهای عقبماندگی کشورهای توسعهنیافته، کمرشدی فضای علم در آنها است. نظام تحقیقاتی و پژوهشی ضعیف، کمبود یا فقدان اجتماعات علمی رسمی، فرار مغزها، جدایی بین نیازهای داخلی و نظام دانشگاهی و پژوهشی، ضعف مدیریت نهادها و سازمانهای علمی و...، جملگی معرف کمرشدی و ضعف فضای علم به شمار میآیند. مطالعة علم به عنوان یک نهاد اجتماعی که مشخصات یک پدیده اجتماعی را دارا میباشد، بخشی از ادبیات موجود در جامعهشناسی علم را به خود اختصاص میدهد.
بخش قابل توجهی از ادبیات اجتماعی نهاد علم اختصاص به نقد و بررسی وضعیت علم در کشورهای موسوم به جهان سوم دارد و نهایتاً بر رشد و گسترش علم و اجتماعات علمی و بر انتقال تکنولوژی مطابق با الگوی غربی (تقلید) تأکید دارد. چنین ادبیاتی که اغلب توسط دانشمندان علوم طبیعی و مهندسان نگاشته شده کمتر جنبه نظری داشته و بیشتر جنبه راهبردی برای بهبود وضعیت علم در کشورهای جهان سوم دارد. در مقابل، بخش اندکی از مطالعات، بر تحقیقات تجربی و مطالعات آماری مبتنی هستند و بنیان آنها را مقایسة وضعیت علم در کشورهای جهان سوم و غرب تشکیل میدهد. علیرغم خصلت تجربی این دسته از مطالعات، جنبة نظری آنها از نیرومندی قابل توجهی برخوردار نیست. وجه اشتراک این دسته از مطالعات با دستة اول غیرتئوریک بودن هر دو است.
دستة سوم مطالعات در ادبیات جامعهشناسی علم در کشورهای جهان سوم، به روابط ساخت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی با علم (و فنآوری) میپردازد. تحلیلهای به دست آمده از این دسته از مطالعات به شدت تحت تأثیر بستر و متن اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار دارد. این گروه از مطالعات که خودگسترة متنوعی را شامل میشوند، اساساً علم در کشورهای توسعهنیافته را پدیدهای منفعل و وابسته میانگارند که میتواند تحت تأثیر متغیرها و عوامل کلان اجتماعی قرار گیرد.
دستة چهارم مطالعات، که بخش اندکی از ادبیات جامعهشناسی علم را در کشورهای جهان سوم در برمیگیرد، به بررسی تاریخ علم و مؤسسات علمی در کشورهای جهان سوم میپردازد. ویژگی اساسی این دسته از مطالعات غیرتئوریک و تاریخیبودن آن است. در چارچوب دستة اخبر مطالعات، تحلیل وضعیت کنونی پژوهش در کشورهای در حال توسعه نیاز به مطالعة مورد (Case Study) مفصل دارد که در پرتو مطالعه تاریخی امکانپذیر میباشد. نهایتاً، بررسیهایی که به طور تخصصی در حوزة جامعهشناسی علم در کشورهای در حال توسعه صورت میگیرد، آخرین بخش از ادبیات موجود در جامعهشناسی علم را در بردارد.
البته برای تمرکز بیشتر می توان ادبیات موجود در حوزة جامعهشناسی علم در کشورهای در حال توسعه را به رهیافتههای بزرگتری مانند رهیافت ساختگرا، رهیافت کنش متقابل، رهیافت کارکردگرایی و رهیافت مارکسیستی تقسیمبندی کرد.
نو یسند ه در ا دا مه مبا حث نظر ی که مفصلا در کتا ب به آن پر دا خته شد ه ،ا ظها ر می دارد:
جامعهشناسی علم، با وجود اینکه دانشی نوپا تلقی میشود، لیکن تغییر و تحولات فراوانی را تجربه کرده است که عمدهترین آنها تغییرات دو دهه اخیر در نظریات رایج در حوزة جامعهشناسی علم بوده است. با توجه به این تغییرات و تحولات، کلیه نظریات ارائه شده در این حوزه را میتوان در دو دسته قرار داد: نخست، نظریههایی که ملهم از رویکرد اثباتگرایی یا پوزیتویستی به علم است؛ دوم،نظریههایی که بر فلسفة علم نسبیگرا بنا شدهاند. نظریههای مطرحشده در قالب رویکرد کارکردگرایی و مارکسیستی را میتوان در زمرة دستة اول، و نظریات مطرحشده در رویکرد «منافع» و «تلقی علم به مثابه ساخت اجتماعی» را میتوان در زمرة دسته دوم به شمار آورد. با این دستهبندی کلان میتوان نظریههای موجود را از نظر اصول در درون خود مشترک و با دسته دیگر متفاوت دانست. در حقیقت:
«اصل بنیادین دسته اول نظریات که ملهم از فلسفه علم اثباتگرایی است بدیهی انگاشتن «وجود» ما و جهان خارج است. با پذیرش وجود ما و جهان خارج که مستقل از ما و درک ما است، به تدریج رویکردی عینیتگرا (Objective) نسبت به علم شکل گرفت که علم را اساساً مقولهای شناختی معرفی میکرد. این رویکرد ریشهای متافیزیکی داشت. زیرا بر مبنای بحث از معرفت «هستی» بنا شده بود. براساس این رویکرد، واقعیتهایی در بیرون از ذهن وجود دارند که برای هر کس این واقعیتها یکسان هستند. به عبارت دیگر، خصوصیات و صفات ثابت و لایتغیری وجود دارند که علم با فرمولبندی روششناسی مناسب میتواند به کشف آنها نایل شود. در چنین رویکردی این فرض پذیرفته شده که جهان بیرون دارای صفتهای ثابتی است و بحث فقط بر سر این است که آیا ما در موقعیتی قرار داریم که چیزهایی از آن دست آوریم یا خیر.» علمشناسی پوزیتویستی معرفت علمی را معرفتی پیراسته از حدسها و گمانها، مشحون از تعینات و قطعیات و فارغ و منزه از آرای همواره مناقشهآمیز فیزیکی معرفی کرده بود. با چنین نگاهی به علم، قوانین و قواعد علمی از دوران گذشته تاکنون وجود داشتهاند، لیکن جوامع مختلف هر یک به اندازهای از آن آگاه بوده و بهره گرفتهاند. با رویکرد اخیر به جوامع سنتی و ابتدایی که کمترین برداشت و آگاهی از قوانین علمی داشتند، تا جوامع جدید که برداشتی به مراتب غنیتر از علم دارند، درجهبندی میشوند. بدون تردید این درجهبندی غیریکسان و نامتقارن است، به این معنا که اندیشهها از ابتدا بر اساس نگرش سنتی تجربهگرایی به صادق و کاذب دستهبندی میشوند و براساس میزان وجود اندیشههای صادق، جوامع و اندیشهها درجهبندی میشوند. بنابراین، در رویکرد اخیر، علم مقولهای معرفتشناختی تلقی میشود که از تقدس ویژهای برخوردار است. چرا که پرده از اسرار و قوانین پنهان طبیعت برمیدارد. در این گروه از نظریهها فرض «حقیقیبودن معرفت علمی و اعتبار آن» بدیهی انگاشته میشود و حوزه مطالعه بر رفتار دانشمندان و فضای کلی علم در جامعه متمرکز است.
حاکمیت رویکرد پوزیتیویستی بر فلسفة علم اجتماعی دوامی نیاورد و با انتقادات ویرانگر دهههای پنجاه و شصت میلادی در معرض فروپاشی قرار رگفت. این فروپاشی از چنان گستره و عمقی برخوردار بود که حتی رویکرد تجربهگرایانه از جمله ابطالگرایی کارل پوپر را نیز در برگرفت. از ویرانههای پوزیتیویسم، رویکر نسبیگرا که عمدهترین بدیل رویکرد مذکور تلقی میگردید، قدبرافراشت. در رویکرد اخیر به جای اینکه علم مقولهای معرفتشناختی تعریف شود، مقولهای جامعهشناختی تلقی میشد که این تغییر را میتوان تحولی جامعهشناختی در نگاه به علم در نظر گرفت. به عبارت دیگر، نگاه به علم در رویکرد اخیر، نگاهی اجتماعی است و علم، ایدههای علمی و ادعاهای معرفتی تنها از نظر اجتماعی قابل تبیین هستند. این تحول بیشتر با آثار ویتگنشتان (Wittgenstien) و کوهن (Cohen) مرتبط است. در رویکرد اخیر علم وجامعه دو پدیدة وابسته و کاملاً مرتبط با هم و اساساً مقولهای اجتماعی انگاشته میشود. در این رویکرد علم به شدت منبعث از مباحث و مفروضات اساسی و بدیهی است که در یک جامعه وجود دارد. بنابراین، مسألهای که در یک زمان پرسش عمده است، زمانی دیگر و در جامعة دیگر سؤال نخواهد بود به طوری که ملاحظه میشود، این تحول و انتقال، انتقال از معرفتشناسی به جامعهشناسی علم و دانش است و در آن به جای بحث با حالتی دستوری ـ مانند اینکه «چه نوع اعتقاد و باورهایی باید داشته باشد» ـ به شیوهای توصیفی بحث میشد که هدف آن تنها نشاندادن این است که در عمل چه نوع اعتقادات و باورهایی وجود دارند.
در چنین حالتی علم به شکل بیواسطه با هنجارهای محلی یک جامعة خاص مرتبط میشود و با توجه به این بحث میتوان از علم «غربی»، «شرقی» و... سخن گفت. چرا که تصور از علم کمتر ثابت است. چنین نگاهی به علم به فروکشیدن علم از جایگاه مقدس و معتبر میپردازد و آن را نسبی و تحت تأثیر شرایط اجتماعی میداند. بنابراین رویکرد، نمیتواند از دورههای تاریخی جوامع مختلف روششناسی ثابتی داشت. بنابراین علم نمیتواند مدعی دستیابی به تمایزات ثابت، ماندگار و عامشمول در طول زمان باشد.
در رویکرد اخیر، علم «بخشی از جامعه» است و عالمان تنها به ارائه توصیف منفعلانه از واقعیات از قبل موجود مبادرت نمیورزند، بلکه به شکل خلاقانه و فعالانه مبادرت به فرمولبندی و ساختدهی ویژگیهای جهان میکنند. بنابراین، علم، روشها و روششناسیهای مقبول علمی باید نمایندهای مورد قبول از یک جامعه و اساساً از یک شکل زندگی باشند. در این رویکرد تأکید بر ساختدهی جهان بیرون است تا کشف آن، این رویکرد جامعهشناختی جامعه را رابط بین ما و واقعیت معرفی میکند. تمثیل زیر دقیقاً نشانگر رابطه تنگاتنگ علم با جامعه و «مجرابودن» جامعه برای دریافت واقعیت است:
«... کریستف کلمب امریکا را کشف کرده ولی این کشف (در اروپای قرن پانزدهم) در زمرة کشفیات وارد نشد و اصولاً کشف به شمار نیامد، تا آنکه از نظر اجتماعی مورد تأیید قرار گرفت. به معنای دقیق و عمیق کلمه، امریکا «هستی» نیافت تا اینکه ادعای معرفتی کریستف کلمب به لحاظ اجتماعی و به وسیلة اکثریت مردم مورد تأیید قرار گرفت و از این طریق وارد حوزة بحث اروپایی شد.»
همانگونه که ملاحظه میشود در چنین حالتی تصور ما از واقعیت چیزی ورای محصول جامعه تلقی نمیشود. علم، در واقع حرفة ساختدهی است. بنابراین علم اساساً پدیدهای اجتماعی به شمار میآید. رویکرد اخیر، علاوه بر اینکه به متن اجتماعی فعالیت علمی توجه بسیار دارد، خود تولید علمی را نیز پدیدهای اجتماعی میداند که نه به طور خلقالساعه، بلکه در نتیجة وجود تعاملات بین دانشمندان و نظریات آنها حاصل میگردد. در این رویکرد جامعهشناسان علم و معرفت از مفهوم «شکلی از زندگی» بهره میجویند تا چگونگی اتصال «کشفیات» و فعالیتهای علمی به بدنة اجتماع و عدم جدایی آن از اجتماع را نشان دهند. به نظر ویتگنشتاین، کسی نمیتواند بر پایة عناصر صرفاً خصوصی از درون خویش به تصوری از جهان دست یابد و از آنجا مقدماتی را پایهریزی کرده به جلو برود تا به «جهان بیرونی» و وجود دیگران برسد. به عبارت دقیقتر، ویتگنشتاین معتقد است هیچ معیار ثابت و تغییرناپذیری وجود ندارد و هر معیار و میزانی که برای سنجش هر چیز (از جمله معنا) به کار میرود، در نهایت معیاری اجتماعی است نه فردی. به دیگر سخن، معیار ثابت و ویژه شخصی یا فردی وجود ندارد. به نظر ویتگنشتاین، معنای واژه(ای مثل علم) محصول متنی است که لفظ در آن به کار میرود و آن متن هم به نوبة خود وابسته با کردارهای اجتماعی و در نهایت شکل زندگی است. خلاصه اینکه هر زبان خود شکلی از زندگی است. بنابراین نمیتوان زبان را جدای از سایر فعالیتهای انسانی دید. چراکه زبان در هر گوشهای از جهان زندگی با بقیة فعالیتهای گرهخورده و دارای پیوند است. جامعهشناسان با استفاده از استدلال مذکور ادعا میکنند علم را نمیتوان جدا از سایر فعالیتهای انسانی دید. چراکه علم مانند زبان از سایر فعالیتها (در شکلی از زندگی) پیوند خورده است.
در پایان این نوشتار میتوان به این موضوع اشاره نمود که در جامعة صنعتی الگوهای جدید به صورت خصیصه و سمت و سوی علم و تکنولوژی در میآیند. دانشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی به بررسی این روندها در هر امر جزیی میپردازند.و این بسیا ر طبیعی است که ، بسیاری از تحلیلها در مورد علم به عنوان «یک نهاد اجتماعی» در خلال چند دهه اخیر به صورت عمیقی در معرض تغییر قرار گرفته و از تصویر مرتونی یک علم مستقل اجتماعی یا به تعبیر مولکی «نظریه استاندارد علم» به تصویری از علم رسیده است که آن را به عنوان یک پدیدة اجتماعی و فرهنگی در نظر میگیرد. بنابراین، میتوان اذعان نمود که جامعهشناسی علم دچار تحول اساسی شده و این امر به نوبة خود خصیصههای علم را نیز متحول نموده و تغییر داده است. در نتیجه این تحول، «مشروعیت علم» در معرض تردید قرار گرفته است و ادعاهای معرفتی در زمینههای اجتماعیشان قرار داده شدهاند و بین علم و زمینههای مذکور ارتباطاتی ایجاد شده است. در این سیر تحول، پویشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به مثابه عوامل مؤثر در ظهور ایدههای خاص تلقی میشوند.
علم در ایران
مختصات فرهنگ عمومی، مؤلف پس از بررسی نظری واژه فرهنگ از دیدگاههای مختلف و نگاهی به فرهنگ عمومی ایران از دیرباز تاکنون و در ادامه بررسی علم در تمدن اسلامی وارد بحث مسألهشناسی در فرهنگ عمومی ایران میشود که در این راستا به بررسی مسألههایی همچون:
قناعت به اندک در برابر کار و تلاش
پدیده سه فرهنگ: «ملی، اسلامی، غربی»
تقلید در برابر تحقیق و خلاقیت
تجدد و سنتگرایی
خاصگرایی: قومیتگرایی و قومستیزی
خردورزی یا خردستیزی در ایران
دنیاگریزی در برابر دنیاگرایی
استبداد، ستمپذیری و تسلیم
پنهانکاری، بیقانونی و ترس از آینده
پساهنگی اداری، دیوانسالاری و بیماریهایش
ساختار بستة طبقاتی میپردازد.
از دیدگاه نظریهپردازان غربی و ایرانی و بررسی مقایسهآی دیدگاههای این اندیشمندان به لحا ظ مفهومی میپردازد.
در بررسی بیشتر کتاب موانع فرهنگی توسعه تحقیق در ایران، نویسنده ،سپس به بررسی علم در ایران: مؤلفههای فرهنگ علمی ـ پژوهشی میپردازد.
او در این راستا میگوید:
از آنجا که علم به عنوان یک نظام باز محسوب میشود و هیچ تحدید و تهدیدی را از محیط خود برنمیتابد و در صورت وقوع تهدیدی از سوی نظام اجتماعی محیط خود، به گونهای از متن نظام اجتماعی جسته و رسالت و مأموریت خود را به نظامهای اجتماعی مساعد دیگری وامینهد، لذا دارای مختصات و ویژگیهای عام و همهشمولی است که کلیه جوامع و اجتماعات علمی نیز آنها را به عنوان قواعد، ارزشها و هنجارهای همهپذیر قبول داشته و بر آن تأکید مینهند. در جامعه جهانی امروز علم نوین بیشتر از هر زمان دیگری، توسعه خود را مرهون فعالیتهای دانشمندان و دانشوران در دهههای اخیر است به طوری که «90 درصد دانشمندانی که تاکنون به دنیا آمدهاند، امروز زنده هستند». به بیان دیگر اگر چه تاریخ شکلگیری معرفت بشری به هزارههای پیشین بازمیگردد و حتی پیش از پدیداری معرفت دینی در قالب معرفت هنری تجلی یافته و جادوگران و اورادخوانان، رهبران این سنخ از معرفت به شمار میرفتند ولیکن با تحول معرفت انسانی و سعی و خطاها و تجارب بسیار انسان اندیشهورز حلقههای محکم معارف همچنان در تودرتوی یکدیگر پیچیده و افزایش یافته و در عصر امروز پس از حلقههای معرفت دینی و فلسفی، حلقه معرفت علمی را در آخرین زنجیر این سلسله پرپیچوتاب پدیدار ساخته است. در این فراز و فرود سهمگین تحول معرفتی، اندیشه و اندیشهورزی تعطیل و بیکار نمیگشت و اگر جنگ و نزاع، بیهنجاری، دانشستیزی و اندیشهسوزی نظامهای اجتماعی نیز منجربه وقفهای در این غلیان برخورد ذهن و عین در گوشهای از جهان و در نزد تمدنی میگردید، شریان این جریان پرفتوح علم و اندیشهورزی سر از جای دیگری میگشود و هیچ توقفی را برنمیتابید و چنگ بر سبیل و سلوک تمدن دیگری میسایید و دستاویز آن میشود. در این روند سالها طول میکشید تا دانشمندی ظهور کند و بتواند بر معرفت عامشمول آن دوران فایق آمده و بر برج عاج بنشیند.
اما در عصر نوزایی علمی و فرهنگی و با ناسوتیشدن اندیشههای انسان و جستجوی چشمان کاوشگر او در کوچه پسکوچههای ناهموار، تاریک و گاه بنبست جلوههای طبیعی و مناسبات انسانی ـ اجتماعی، به تدریج سیمای معرفت نوینی شکل و تکوین یافت که بعدها توانست انقلابهای علمی و فنی پیدرپی را به ارمغان آورد. علم امروز پای در قلههای معرفتی نهاده است که پس از گذشت چند دهه قرن حاضر، قلههای پیشین را بر دامنههای پستی تبدیل کرده که تماشای ستیغ رشد و تعالیاش برای هر انسان غیرمسلحی امکانپذیر نیست و درنوردیدن پهنا و بلندای آن برای هر کسی میسر نمیباشد.
از همین رو به دلیل پیشگفته، بازبودن نظام علمی در دنیای امروز، فرآوردهها و نهادههای علمی امروز جهان علیرغم اینکه به دلیل گستردگی یافتهها و دغدغههایش، فرایند جهانی را طی کرده است ولیکن عمدتاً مرهون فعالیتهای اهالی ممالک توسعهای یافتهای است که پیش از اهتمام بر این مهم، شالوههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ملازم با توسعه علمی را ساخته و پرداختهاند و امروز بیدلیل نیست که به رهبری بیبدیل علمی جهان مبدل شده و قریب 75 درصد تولیدات علمی جهان را به نام خود سکه زدهاند (ایالات متحده امریکا، اروپای متحد و ژاپن).
پر مسلم است در چنین سیمایی، خصوصیات و قابلیتهای سختافزاری، نرمافزاری و انسانافزاری موجود در نظامهای علمی نیز منقوش به نقش و نگار این ممالک است و هرگونه فرهنگ و روحیه علمی نیز در آن منحصر به سازمان علمی است که دوران نوزادی و نوجوانی خود را در همان جوامع طی کرده و در نوسان بلوغ به سر میبرد. همچنین در توسعه فراگیر اندیشه و باور علمی از یکسوی و فرهنگ و روح علمی از سوی دیگر در جوامع توسعهیافته، این نکته حائز اهمیت است که با سیطره تدریجی فرهنگ عمومی، تحت مدیریت، هدایت و حمایت فرهنگ علمی آن جوامع، علم امروز توانسته است به چنین رویکرد و مقامی دست یافته و در عرصه تحقیق و جستجوگری خود هیچ عرصهای را از وزش باد شک و تردید سازمانیافته و پرسش و پرسشگری مصون نگذارده است. جامعه ایران امروز نیز علیرغم تلاشهای بسیاری که در کوران نضج، تکوین و رشد نهاد علم در دوران طفولیت تاکنون از خود نشان داده و به قول گریسون «فقط مشعلدار علم نبوده بلکه مشعل علم خود را به اروپا سپرده است و آن مشعل هنوز با نوری درخشانتر از همیشه میسوزد»(سیر یل،ص480) ولیکن امروزه با تجمع و تمرکز نهادههای علمی از منابع سرمایهای تا عوامل انسانی و نرمافزاری در جوامع توسعهیافته، بیتردید علم موجود در جامعة ایران رونوشتی از اصل آن در جوامع پیشرفته بوده و متأثر از خصوصیات، قواعد و تنظیمات علمی رهپیمودگان پیشروی است که در تعقیب مسیر رفته آنان، هنوز اندر ابتدای راه است.
نو یسند ه همچنین می ا فز اید:
از این رو علاوه بر ورود ساختارها و فرآوردههای علم نوین در طی سالهای گذشته به جامعه ایران و تأثیرپذیری فرهنگ جامعه از فرهنگ علمی توأم با ورود زیربناهای آن و تشکیل رسمی و غیررسمی جمعیتها و انجمنهای علمی در رشتههای مختلف که خواهناخواه از فرهنگ علمی نیز متأثر بوده است، نوعی پاره فرهنگ در فرهنگ عمومی تشکیل و رو به رشد نهاده است که از آن میتوان به فرهنگ علمی یاد کرد. بدیهی است فرهنگ علمی موجود در جامعه ایران در تعارض با دو نوع فرهنگ محیطی به سر میبرد: از یک سو به تبعیت از فرهنگ جهانی علم همانند سایر علما و دانشوران ناگزیر از اقتدا به مجموعهای از ارزشها، هنجارها و تنظیمات حقوقی و قانونی است که بیتردید بدون حرمت آنها امکان پایهریزی این نهاد در جامعه میسر نمیگردد. به طور قطع اعضای این خانواده بزرگ علمی همگی منبع درآمد یکسانی داشته و بر سر یک سفره از مائدهها و فرآوردههای علمی گردهم میآیند و دلمشغولیها و ادبیات مشترکی دارند و لذا از نظر فرآیندهای جهانیشدن، این جمعیت خواه در ایران یا هر کشور دیگری دارای هویت، مأموریت، وظایف، دغدغهها و چالش های مشابهی هستند که با اشتراک زبان و ادبیات علمی از محدوده مرزهای سیاسی، جغرافیایی و قومی ـ ملی فراتر رفته و جهانی شدهاند. شاید به تعبیری بتوان اذعان کرد که اولین ساکنان دهکده جهانی را همین علما و دانشمندان و سپس تولیدکنندگان اطلاعات تشکیل میدهند.
از سوی دیگر فرهنگ علمی به دلیل وجود تأخر فرهنگی (Cultural Lag) بین فرآوردههای نوین علمی با زیرساختها و قابلیتهای فیزیکی و فرهنگی جامعه در سطح کلان (و به تعبیری بین فرهنگ علمی و فرهنگ عمومی جامعه ایران)، دستخوش نوعی تعارض با فرهنگ عمومی است که زبان و ادبیات، باورداشتها، دلمشغولیها، نگرش و ارزشها و هنجارهای متفاوتی با آن دارد. به بیان دیگر فرهنگ علمی در کشاکش اثرگذاری و اثرپذیری از فرهنگ عمومی جامعه ایران بوده و بسیاری از انرژیها، منابع و فرصتهایش صرف کاهش اثرات ناخواسته و نامطلوب فرهنگ عمومی بر مرزهای فرهنگ علمی میشود. در چنین وضعیتی که تأثیرگذاری فرهنگ عمومی بر فرهنگ علمی غالب باشد و سیطره آن بر شریانهای تازه ولی ضعیف فرهنگ عملی چنگ انداخته باشد، جامعه هیچگاه روی سعادت را نخواهد دید و حرکت تعالیبخش آن بسیار بطئی و رو به تاریکی خواهد گرایید. مراغهای در سیاحتنامه ابراهیم بیک مینویسد: «سبب عمده بقا و دوام این وضع ناگوار (جامعه ایرانی) بیعلمی است. تا کنون هر چه داد میزنم که بیش از همه چیز برای ما علم لازم است به جایی نمیرسد و به گوشی نمیرود. این بیبصیران نمیبینند که سبب هر گونه عزت و افتخار مردم مغرب زمین همان علم است و سبب خواری مشرقاین نیز عدم علم وجهالت آنان».(بهنا م ،ص 80 )
او همچنین می گو ید:
اینک با توجه به اوصاف مذکور، در تبیین فرهنگ علمی جامعه ایران امروز از دو روش میتوان استفاده کرد. نخست فرهنگ علمی حاکم بر جوامع علمی ممالک توسعهیافته که مهمترین مباحث نظری و تجربی آن در بخش های نظری و گزارشهای مربو ط به آن ارائه گردید. دوم شناخت مختصات اصلی فرهنگ عمومی جامعه ایران جهت ردیابی اثرات این مختصات در فرهنگ علمی.
متأسفانه در هر دو مسیر مذکور خواه در بحث از جامعهشناسی علم جهت تبیین فرهنگ علمی اعم از مباحث نظری و تجربی و خواه در بحث جامعهشناسی ایران و فرهنگشناسی عمومی و به طریق اولی فرهنگشناسی علمی، یافتههای علمی و تجربی اندکی وجود دارد و لذا در این خصوص ناگزیر از دریافت استنباطی از فرهنگ جهانی علم و فرهنگ عمومی ایران بوده و در بررسی حاضر بدان استناد خواهد شد.
مفا هیم:
در بررسی مفاهیم همچون فرهنگ علمی خواه از نظر کارکردی یا آسیبشناختی دو گستردگی نسبتاً بیحضر و انتزاعی وجود دارد: نخست انتزاعی و عامشمولبودن مفهوم فرهنگ علمی است که میبایست در محدودهای حدود آن را تحدید کرده و عینیتپذیری و انضمام آن را افزایش داد. دوم فرابخشیبودن ماهیت فرهنگ و علم و تحقیق است به طوری که در تمامی حوزههای علوم نظری و عملی و بخشهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسترهایی را تمهید کرده است. لذا لاجرم جهت مطالعه همه جانبهنگر این مقوله و روابط بین این دو پدیده باید همسو با فرایند عملیاتیکردن مفهومی همچون فرهنگ علمی با تأکید بر بخش تحقیقات، این دو مفهوم را در ابعاد مختلف و متنوعی مورد مداقه و غور قرار داد تا بر ابهامات، ناگفتهها و ناپیداهای آن پرتو بیشتری افکنده شود(طا یفی ،ص1 ) در فرایند مفهومسازی که بیشتر از تعریف ساده یا قراردادی واژگان فنی یک علم است، ساختن مفهوم انتزاعی برای فهمیدن امر واقعی است. لذا در مفهومسازی به همه جوانب واقعیت موردنظر توجه نشده، بلکه فقط آن جنبههایی که از نظر محقق اصلی است برگرفته میشود.(ر یمو ن ،لو ک وا ن،ص 114) بدیهی است برای پرهیز از تحویلگرایی (Reductionism) و سقوط در ورطه نگرشهای تکعاملی میبایست به گونهای عمل کرد که کلیه عوامل موجود در زمینه فرهنگ تحقیقات از زاویه آسیبشناختی در کشور مورد توجه قرار گیرد.
بهطوریکه میتوان همانند هر واقعیت اجتماعی که دارای ابعاد مختلف و متعددی است و در یک رویکرد جامعنگر میبایست مورد توجه قرار گیرد، بررسی موانع فرهنگی تحقیق در ایران را که به عنوان یک مسأله، مانع و رادع توسعه و تحول تحقیق یا پژوهش و نهادینهشدن هر چه بیشتر علم در جامعه ایرانی به شمار میرود، از ابعاد سیاسی، دینی، آموزشی، سازمان در روابط کار، قانونی، فکری ـ روحی و معرفتی، زبانی مطالعه کرد. در چنین رویکردی تأکید بر بررسی خصوصیات فرهنگی تحقیق در ارتباط متقابل با حوزههای سیاسی، دینی و... سایر ابعاد پیش گفته است. به طوری که در بعد سیاسی، نگاه متقاطعی از علم و تحقیق، عرصههای سیاسی و فرهنگی در شناسایی موانع و مسائل موجود آن پرتو خواهد انداخت. مؤید چنین رویکردی وجود ارزشهای مختلف در جوامع انسانی است به طوری که در احکام ارزشی نیز چند نوع ارزش مورد بحث قرار گرفته است که عبارتند از «ارزشهای زیستی، ارزشهای مذهبی، ارزشهای اقتصادی، ارزشهای عاطفی، ارزشهای اجتماعی، ارزشهای عقلانی، ارزشهای هنری و ارزشهای اخلاقی».(شر یعتمد ار ی،ص9-4 )
اینک با توجه به ابعاد مذکور به عملیاتیکردن شا خص ها ی موانع فرهنگی تحقیق در بررسی حاضر اهتمام میشودکه به دلیل طو لا نی بو د ن مبا حث فو ق ،در ا ینجا فقط ا شا ر ه ا ی به عنا و ین شو د و در صو ر ت مطا لعه بیشر لطفا به ا صل کتا ب ر جو ع فر ما یید.شا خص ها عبا ر تند از:
پنهانکاری و پوشیدهگویی
تفرد و عدم اعتماد افراد به یکدیگر
فاصله از قدرت در جامعه علمی ایران
تقلیدگرایی و پذیرش آنچه که هست به عنوان نوعی تقدیر ازلی و اتکای بر گزارههای پیشینی
دنیاگریزی، آخرتجویی و کماهمیتشمردن حیات این جهانی
تقدسگرایی در برخی پدیدههای محیطی
تعصب و غلبه برخی عقاید قالبی (Steriotype)
پولمحوری در مسألهشناسی و انجام تحقیقات
نبود تمایز ساختی و معرفتی
کمارزشبودن جایگاه تحقیق و محققان در کشور
عدم شایستهسالاری (Meritocracy) و تخصصگرایی
ضعف روحیه و اخلاق جستجوگری و پرسشگری
غلبه خاصگرایی در جامعة علمی ایران
نو یسند ه با بهرهگیری از تئوریها و دیدگاههای جامعهشناسان غربی و در مواردی نظریهپردازان ایرانی میپردازد که به دلیل تلخیص کتاب به ناچار از نگارش کلی تعاریف و دیدگاهها میگذریم و خواننده را به مطالعه کتاب ارجاع میدهیم.
در ادامه بررسی بیشتر کتاب، مؤلف به شرح مبانی روششناختی تحقیق میپردازد که در این راستا و در این کار پژوهشی از دو روش:
الف) روش اسنادی و کتابخانهای
ب) روش پیمایشی
میپردازد و در نهایت به انتخاب جامعه آماری و نمونهگیری میپردازد که از نظر پوشش و جامعیت دربرگیری تحقیق نیز کلیه پژوهشگران شش گروه اصلی رشتههای علمی مشتمل بر فنی ـ مهندسی، پزشکی، علوم پایه، علوم انسانی، کشاورزی و هنر مورد احصا و بررسی قرار گرفتند.
ساختن فر ضیا ت تحقیق:
مؤلف کتاب در قسمت توصیف و تحلیل فرضیات از فراراه مرور نظریههای عام رشد علم در سایر ممالک پیشرفته و به طور کلی پیشرفت علم در جهان و وارسی بخشی از آن نظریهها در متون تاریخی جامعه امروز ایران سرانجام مجموعهای از فرضیات به دست آمد که در این بخش برپایه دادههای جمعآوریشده در بین جمعیت پژوهشگران نمونه مورد بررسی نحوه تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر و در نهایت روابط افراد مورد بررسی قرار گرفته و معنیداری روابط بین آنها در زیر ارزیابی میشودکه در ز یر به ا ختصا ر به آ ن ا شا ر ه می شود.
در بررسی فرضیه 1 ـ سنجش پنهانکاری:«هر چه امکان انتشار یافتههای تحقیقاتی و سهولت آن جهت دسترسی کمتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
یافتهها نشان میدهد تفاوت بین دو متغیر مورد بررسی معنادار است و میزان معناداری آن نیز تا 9/99 درصد قابل اطمینان است.
به طوری که پژوهشگران رشتههای کشاورزی، علوم انسانی و علوم پایه به ترتیب دارای بیشتری پنهانکاری بوده و از ارائه اطلاعات خودداری میکنند. به طور کلی قریب 55 درصد پژوهشگران از دادن اطلاعات مربوط به فعالیت پژوهشی محل اشتغال خود به سایر پژوهشگران احتراز دارند. البته بر اساس شواهد به دست آمده در رشتههای فنی و مهندسی و پزشکی بیش از 60 درصد پژوهشگران در ارائه اطلاعات به سایر پژوهشگران هر چند با شروط مختلف همکاری میکنند. در نتیجه به نظر میرسد که پنهانکاری در بین رشتههای کشاورزی، علوم انسانی و علوم پایه بیشتر از سایر رشتههای علمی است. به دلیل همین تفاوت رابطه بین رشتههای مختلف نیز ضریب کرامر گویای شدت اندک این تفاوت در رابطه میباشد.
فرضیه 2 ـ سنجش پوشیدهگویی: «هر چه امکان صراحت بیان و نشر عقاید و نظرات علمی پژوهشی کمتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
در سنجش فرضیه مذکور متغیرهای مستقلی از قبیل انواع اقدامات فردی در انعکاس یافتههای پژوهشی مشکلآفرین، وجود مسائل پژوهشی فاقد امکان انعکاس یافتههای تحقیقاتی آن از حیث سیاسی، اجتماعی و دینی، امکانپذیری طرح مسائل و واقعیات پژوهشی در رشتههای علمی و میزان شفافیت در طرح مسائل انتقادی و حساس هر رشته علمی، میزان برخورد با پژوهشهای مشابه در جریان یا پس از انجام تحقیق مورد بررسی قرار میگیرند.
88 درصد پاسخگویان گفتهاند که یا احتمال وقوع چنین امری وجود ندارد یا سعی میشود انعکاس یافتههای پژوهشی بدون دردسر باشد. در نتیجه رابطه مذکور و نوع واکنشها گویای عدم تأیید پوشیدهگویی است.
فرضیه 3 ـ سنجش خاصگرایی: «هر چه میزان و گرایش به خاصگرایی در فعالیتهای پژوهشی بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
این فرضیه با دو متغیر مستقل «اهمیتگذاری بر دغدغههای فردی تا ملی از سوی فرد» و نوع گزینشت همکار تحقیقاتی مورد سنجش قرار گرفته است.
رابطه میان اهمیتگذاری بر دغدغههای فردی تا ملی از سوی فرد با رشته تحصیلی مورد سنجش واقع شده است. با توجه به نتیجه آماری، همبستگی معناداری در رابطه مذکور مشاهده نشده است. در مجموع 72 درصد پاسخگویان بر دغدغههای شخصی 7/16 درصد بر دغدغههای دینی تأکید داشتهاند که در کل نشانگر وجود خاصگرایی نسبتاً بالایی در بین پاسخگوین میباشد به طوری که دغدغههای ملی فقط درصد از کل را به خود اختصاص داده است.
فرضیه 4 ـ «هر چه تمایل افراد به انجام پژوهش به صورت فردی بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
این فرضیه که مفهوم تفرد و عدم اعتماد به یکدیگر را مورد سنجش قرار میدهد، خود با متغیرهای «میزان عمکاری پژوهشی با همکاران فرد»، «ارزیابی فرد از تجربه همکاری با سایر پژوهشگران»، «فراهمبودن امکان جلب همکاری سایر پژوهشگران غیرهمکار»، «میزان استفاده از مشورت فرد توسط همکاران و دوستان»، «مطلوبیت انواع تحقیقات فردی تا گروهی»، «تأثیر تعویض مدیران مرکز پژوهشی در عملکرد آن» مورد سنجش قرار میگیرد.
با توجه به عدم وجود معناداری، میان میزان همکار پژوهشی فرد با همکار خود به تناسب رشته تحصیلی همبستگی معناداری وجود ندارد. در عین حال 47 درصد پاسخگویان در اکثر موارد و 13 درصد آنها در تمام موارد با همکاران خود همکاری پژوهشی داشتهاند. لذا در بین کلیه رشتههای علمی از این نظر تفرد بالایی به چشم نمیخورد.
فرضیه 5 ـ سنجش تقدسگرایی: «هر چه میزان شک سازمانیافته در مسائل و پدیدههای مورد پژوهش کمتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
«هر چه میزان تقدس و ممنوعیت مسألهشناسی و تحقیق پیرامون مسائل و پدیدههای محیطی بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
و «هر چه میزان بیطرفی ارزشی در فعالیتهای پژوهشی کمتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر» در بررسی این فرضیه متغیرهای «عرصههای پژوهشی غیرقابل شک و تردید علمی با رشته تحصیلی مورد سنجش قرار گرفته است. محاسبات آماری حاکی از عدم همبستگی معنادار (کمتر از 95 درصد اطمینان) در رابطه مزبور است. حدود 32 درصد پاسخگویان مسائل سیاسی را عرصه پژوهشی غیرقابل شک و تردید معرفی کردهاند. 30 درصد مسائل گروههای دارای نفوذ و سپس 22 درصد مسائل دینی و مذهبی را ذکر کردهاند.
فرضیه 6 ـ سنجش دنیاگریزی: «هر چه استناد به داوریهای پیش از تجربه در تحلیل و ارائه یافتههای تحقیقاتی بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
و «هر چه تمایل و اندیشه دنیاگریزی و پرهیز از تلاش جهت شناخت و کشف قانونمندیهای پدیدههای محیطی بیشتر، توسعه تحقیقاتضعیفتر»
رابطه میان نگرش فرد پیرامون دنیاگرایی به عنوان عامل رشد علم با رشته تحصیلی معنادار نیست. به بیان دیگر 58 درصد پاسخگویان با چنین رابطه و همسویی موافقت کامل داشتهاند و نزدیک به 34 درصد بینظر بودند. که این بینظری نیزناشی از وجود نوی احتراز از تلاش جهت پاسخگویی و کشف قانونمندیها و درگیرشدن در چالشهای علمی است، بخصوص از این حیث که فقط در سؤالهای حساس از این دست میزان آن افزایش مییابد. به عبارت دیگر فقط 8 درصد با گزاره مذکور مخالفت ورزیدهاند.
فرضیه 7 ـ سنجش تقلیدگرایی و عدم خلاقیت: «هر چه میزان تقلید و عدم خلاقیت در انجام تحقیقات بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
چنانکه یافتهها نشان میدهد رابطه میان میزان استفاده از جدیدترین یافتههای علمی در تحقیقات مربوط به رشته علمی پاسخگو را رشته تحصیلی آن معنادار است و ضریب کای اسکوئر مؤید آن است. به طوری که نوگرایی در تحقیقات مربوط به رشته هنر (38 درصد) فنی و مهندسی (33 درصد) و علوم انسانی (54 درصد) غالباً به ندرت روی میدهد ولی در رشتههای علوم پایه، کشاورزی و پزشکی میل به نوگرایی در اکثر موارد پژوهشی مشاهده میشود (به ترتیب 46، 58، 53 درصد) از این رو میتواند چنین تحلیل کرد که تقلیدگرایی و عدم خلاقیت در رشتههای هنر با 50 درصد و علوم انسانی با 54 درصد از بیشترین مصادیق برخوردار است. البته آزمون ضریب شدت (کرامرز) چندان قابل توجه نیست و شدت رابطه را چندان قوی نشان نمیدهد.
فرضیه 8 ـ سنجش تعصب در تحقیق: «هر چه میزان تعصب پژوهشگران در حوزههای فرهنگی و علمی بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
یافتههای حاصل از سنجش رابطه میان نظر پاسخگویان درباره وجود یا عدم وجود تفاسیر دینی، سیاسی و ملیگرایانه در تحقیقات رشته علمی خود با رشته تحصیلی آنان نشاندهنده تأیید ضریب مربوط به تعیین رابطه معنادار میان آن دو است. به طوری که با 9/99 درصد میتوان به تفاوت نظرات افراد در رشتههای مختلف علمی نسبت به نظراتشان درباره وجود تفاسیر غیرعلمی اطمینان کرد. همچنین ضریب شدت نیز از چندان قوت بالایی برخوردار نیست و فقط میتوان اذعان کرد که رشتههای علوم پایه با 96 درصد، فنی و مهندسی با 78 درصد، کشاورزی با 81 درصد، پزشکی با 81 درصد و هنر با 63 درصد به تأیید وجود تفاسیر غیرعلمی در تحقیقات پرداختهاند. به عبارت دیگر، به طور متوسط قریب 71 درصد پاسخگویان رشتههای علوم پایه، فنی، کشاورزی، پزشکی و هنر معتقد به وجود تفاسیر غیرعلمی یا تعصب در تحقیقات علمی هستند.
فرضیه 9 ـ سنجش پولمحوری در تحقیق: «هر چه محوریت پول و اعتبار در انجام تحقیقات قویتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
یافتهها گویای سنجش رابطه بین نقش اعتبار تحقیقات در انتخاب آن را رشته تحصیلی پاسخگویان است که ضرایب سنجش تفاوت نیز مؤید معناداری این رابطه میباشد. به طوری که با 98 درصد اطمینان نوع رشته تحصیلی بر نگرش پاسخگویان تأثیرات متفاوتی میگذارد. به طوری که در اکثریت رشتهها نقش اعتبار پروژههای تحقیقاتی در انتخاب یا عدم انتخاب آنها بسیار کم بوده است و فقط در رشته علوم انسانی با 33 درصد اعتبار پروژهها در قبول یا عدمقبول آن توسط محقق مؤثرتر است.
فرضیه 10 ـ سنجش کمارزشبودن محقق: «هر چه جایگاه و منزلت ارزش پژوهشگران و تحقیق پایینتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
شواهد به دست آمده در تحقیق نشان میدهد که با توجه به معنادار نبودن رابطه دو متغیر بر اساس آزمون ضریب کای اسکوئر انواع رشتههای تحصیلسی دارای وضعیت نسبتاً مشابهی از نظر ارتباط با موضوع تحقیقاتی پژوهشگر با رشته تخصصی او هستند. همچنین یافتهها نشان میدهد که 46 درصد پاسخگویان با ارتباط زیاد موضوع پژوهش با تخصص فرد اشاره کردهاند و 42 درصد دیگر نیز این ارتباط را بسیار زیاد ارزیابی کردهاند. لذا به نظر میرسد منزلت محققان از این نظر حفظ شده و از موقعیت بهتری برخوردار است.
فرضیه 11 ـ سنجش عدم تمایزهای ساختی و معرفتی: «هر چه تمایز نقشها و وظایف نهادها و سازمانهای اقتصادی، اجتماعی و علمی کمتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
و «هر چه میزان دخالت نهادها و سازمانها و افراد غیرعلمی در حوزههای علمی بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
سنجش رابطه میان انطباق تخصص مدیران مراکز پژوهشی با موضوع فعالیت آن مراکز و رشته تحصیلی پاسخگویان نیز بر اساس ضریب کای اسکوئر گویای وجود تفاوتهای معنادار میان دو متغیر مذکور است. به طوری که در رشتههای پزشکی با 48 درصد، کشاورزی با 56 درصد و فنی با 47 درصد انطباق تخصصی مدیران مراکز پژوهشی با موضوع فعالیت آن مراکز زیاد میباشد و فقط در رشته علوم انسانی این انطباق متوسط رو به پایین میباشد (60 درصد) به عبارت دیگر تمایزهای نقشی در علوم انسانی کمتر از سایر رشتهها است.
فرضیه 12 ـ سنجش ضعف اخلاق پرسشگری و انتقادگری: «هر چه پذیرش و شیوع فرهنگ نقد و انتقاد ضعیفتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
همانطوریکه یافتهها نشان میدهد رابطه میان نظر فرد درباره انتقادگری به عنوان بخشی از وظایف علمی پاسخگو با رشته تحصیلی آنان دارای تفاوت معناداری است (با 7/99 درصد اطمینان). به عبارت دیگر به جز در رشته پزشکی با 36 درصد عدم قبول انتقادگری و علوم انسانی با 27 درصد قبول نقد و نقادی در این رشته علمی در سایر رشتههای هنر با 87 درصد، علوم پایه با 89 درصد، فنی با 90 درصد و در کشاورزی با 100 درصد آرای پاسخگویان، نقادی و انتقادگری به عنوان وظیفه علمی پژوهشگران مورد پذیرش است.
فرضیه 13 ـ سنجش فاصله از قدرت: «هر چه میزان اتصال ساختارهای پژوهشی کشور به منابع قدرت بیشتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
سنجش رابطه میان وجود یا عدم نیاز به حمایت پژوهشگران از سوی یک سازمان معتبر و نیرومند اقتصادی و سیاسی در انجام پژوهش با رشته تحصیلی پاسخگویان یافتهها بر پایه ضریب کای اسکوئر معنادار بوده و بر پایه نوع رشته علمی دارای تفاوت معنادار میباشد. به طوری که در رشتههای علوم پایه با 52 درصد، پزشکی با 66 درصد، کشاورزی با 39 درصد و علوم انسانی با 35 درصد این حمایتها و اتصال به منابع قدرت بیشتر از سایر رشتهها مشاهده میشود. به عبارت دیگر فاصله از قدرت در رشتههای هنر و فنی و مهندسی با قریب 13 و 17 درصد (به ترتیب) به چشم میخورد.
فرضیه 14 ـ سنجش عدم شایستهسالاری: «هر چه میزان شایستهسالاری در ساختارهای مدیریتی پژوهشی در کشور کمتر، توسعه تحقیقات ضعیفتر»
در سنجش رابطه میان میزان اهمیت شایستگی علمی در جذب پژوهشگران با رشته تحصیلی در یافتهها ضرایب نشاندهنده عدم وجود تفاوت معنادار بین این دو متغیر میباشند. با وجود این قریب 47 درصد ساختار جذب نیروی متخصص در کشور در کلیه رشتههای علمی مبتنی بر عدم شایستهسالاری است. شواهد آماری نشان میدهد که عدم شایستهسالاری در رشته پزشکی با 66 درصد، کشاورزی با 43 درصد، علوم انسانی با 43 درصد، علوم پایه با 44 درصد، فنی و مهندسی با 42 درصد و هنر با 38 درصد از بیشترین نسبت برخوردار است.
در پایان معرفی و تلخیص این کتاب نگاهی به بررسی راهکارهای پیشنهادی از سوی نویسنده کتاب میپردازیم که در ا ینجا به د لیل ا همیت را ه کا ر ها عینا از کتا ب نقل می کنیم.
"اینک که جمعبندی نتایج حاصل از تحقیق حاضر در خصوص فرضیههای 14 گانه ارائه گردید ضروری است با تأکید بر چارچوب نظری پیشگفته شده در فصل او تحقیق حاضر که بر دو رویکرد اصلی کارکردگرایی درونگرا (در درون ساختار و کارکردهای نهاد علم) و بروننگر (در تعامل بین نهاد علم و سایر نهادهای جامعه) محوریت داشت، یافتههای تحقیق حاضر از منظر این ابعاد دوگانه جمعبندی نهایی شود. نخست از طریق مطالعه تجربی در بین جامعه پژوهشگران ایران در رشتههای مختلف علمی جهت پاسخگویی به ابعاد دروننگر مباحث نظری جامعهشناسی علم و مسألهشناسی فرهنگی علم و تحقیق در ایران ابتدا به یافتههای تجربی تحقیق حاضر در بعد دروننگر پرداخته میشود و با استناد به یافتههای تاریخی و اسنادی فصل دوم گزارش حاضر، بعد بروننگر چارچوب نظری نیز جمعبندی میگردد. در نهایت، به عنوان نتیجهگیری حاصل از بررسی حاضر به استناد یافتههای تحقیق در ابعاد دروننگر و بروننگر راهکارهای کلان ارائه میشود. بدیهی است به دلیل کلانبودن سطح مطالعه حاضر راهکارهای ارائه شده نیز در سطح کلان بوده و اجراییتر کردن هر کدام از آنها مستلزم مطالعه موردی و کاربردیتر دیگری است.
راهکارهای تخفیف پنها نکاری در تحقیق:
آزادسازی اطلاعات و رسانش آن از طریق ایجاد بانکهای اطلاعاتی و اتصال تمامی سازمانها و دستگاههای تولیدکننده و اطلاعات به شبکه فراگیر محلی ـ ملی و تمهید امکان عدم مداخله علایق و سلایق فردی و شخصی در تبادل اطلاعات.
تمهید امکان و تسهیلات انتشار یافتههای پژوهشی، نظریهها و دیدگاههای مختلف از طریق ابزارهای مطبوعاتی، انتشاراتی و الکترونیک (شبکههای اطلاعرسانی).
راهکارهای تخفیف پوشیدهگویی در تحقیق:
اصلاح آموزههای تربیتی و آموزشی در آموزش عمومی و عالی در جهت نقدپذیری، انتقادگری و تحمل آرای یکدیگر از طریق بازآفرینی محتوا و روشهای تدریس، آزمون و تربیت.
اصلاح قوانین مربوط به آزادی بیان و نشر عقاید در قالب مطبوعات و انتشارات و در برخورد با دگراندیشان در جامعه و تضمین امنیت فکری، مالی و جانی صاحبان اندیشه و نظریههای در رشتههای مختلف علمی.
راهکارهای تخفیف خاصگرایی در تحقیق:
اعمال روشهای تربیتی و آموزشی کار گروهی در آموزش عمومی و عالی و گسستن حلقههای تنگ خاص گرایی از حیث روابط نسبی، قومی، زبانی و مذهبی در انجام پژوهشهای ملی.
کمک به توسعه انجمنهای علمی ـ فرهنگی در رشتههای مختلف علمی و بخشهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جهت تقویت وجود رقابت در کسب توفیقات اجتماعی و اقتصادی و مزایده فرصتهای اقتصادی و اجتماعی بر پایه مزیتهای نسبی افراد در یک رقابت سالم و پویا.
راهکارهای تخفیف خاصگرایی در تحقیق:
پیشبینی و بازمهندسی نظام پاداشدهی مبتنی بر کار و تلاش گروهی و جمعی در حوزههای کارشناسی، علمی و پژوهشی.
تقویت و توسعه تشکلها و انجمنهای صنفی، علمی، سیاسی، ادبی و هنری جهت تمرین آموزههای خردورزی جمعی، مشارکتهای گروهی، اعتماد افراد به یکدیگر و شکستن جو ترس، ناامنی و بیاعتمادی.
راهکارهای تخفیف تقدسگرایی و ضعف شک علمی در تحقیق:
ایجاد تحول در نظام آموزش عمومی از حیث محتوایی در خصوص تقویت و ترویج روحیه کنجکاوی و پرسشگری، بیطرفی ارزشی در علم و مشارکت فعال در تصمیمگیریها و سرنوشت فردی و اجتماعی با روشهای تشویقی مناسب.
ایجاد و تضمین فضای با ثبات و امن سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برای پژوهشگران در نقد و پرسشگری پیرامون مسائل حساس سیاسی، اجتماعی، دینی و ارزشی در جامعه.
راهکارهای تخفیف دنیاگریزی و اثرات آن در تحقیق:
شناخت نگرش مسؤولان و مدیران امور فرهنگی و تربیتی، دانشآموزان، دانشجویان و مدرسان آموزش عمومی جهت اصلاح نگرشها پیرامون دنیاگریزی، عدم پرسشگری،عدم بیطرفی در تحقیق و تقدیرگرایی.
شناسایی دامنه و شمول دنیاگریزی با تأکید بر اثرات زیانبار آن در عرصهها و قلمروهای مختلف علمی، پژوهشی و پیشبینی راهکارهای اجرایی کاهش آنها در برنامهریزیهای بخشی و فرابخشی برای نسل کنونی و کودکان و نوجوانان به عنوان نسل آتی.
راهکارهای کاهش تقلیدگرایی در تحقیق:
اصلاح نظام ترفیع و پاداشدهی در آموزش عالی و نظام پژوهشی بر پایه ارزشگذاری به تحقیق، نوآوری و خلاقیت و اختراع علمی فارغ از کپیبرداری و تقلیدها و ترجمههای صرف.
اصلاح ترفیع نظام شغلی و پاداشدهی در نظام اداری و بخشهای صنعت و کشاورزی و رشتههای مختلف فعالیت علمی و اجرایی (گروههای اصلی علمی و شغلی) مبتنی بر ارزشگذاری بر نوآوری، ابداع و خلاقیت.
راهکارهای کاهش تعصبهای فرهنگی و قومیتی در تحقیق:
ایجاد امکان تشکیل و توسعه تشکل های قومیتی، سیاسی، مذهبی و زبانی برای طرح آزاد مسائل، نیازها و اندیشهها جهت آزادسازی فشارهای محیطی، اصلاح نگرشها و تعادل در انتظارها و تمایلات.
پیشبینی اصلاح نگرش دانشآموزان در آموزش عمومی در راستای عامگرایی با تأکید بر رهایی از تعصبات خویشاوندگرایی، جنسیتگرایی، قومگرایی، گروهگرایی و مطلقانگاریهای کمشمول با دامنههای اندک.
راهکارهای کاهش پولمحوری در تحقیق:
بهبود وضع بودجه تحقیقات در کشور و شفافسازی فعالیتهای غیرپژوهشی از پژوهشهای علمی و اختصاص اعتبار کافی برحسب شایستگی، تجربه، تخصص و زمان انجام پروژههای تحقیقاتی.
ایجاد صندوقهای اعتباری ویژه پژوهشگران در نظام آموزش عمومی، عالی و پژوهشی جهت حمایت از پژوهشگران جوان و کارآمد.
دادن اولویت هزینهای در بودجه سازمانها و دستگاههای اجرایی به تحقیقات و کاهش تأثیرپذیری تحقیقات از کمبود بودجه و عدم تخصیص کامل یا به هنگام اعتبارات پژوهشی.
بازنگری و اصلاح دستمزدها در بین اجتماعات علمی و پژوهشگران متناسب با شأن علمی و اجتماعی آنان در جامعه.
راهکارهای ارتقا و بهبود جایگاه محققان در جامعه:
ترویج فرهنگ علم باروری، اندیشهورزی و پژوهشگرایی در جامعه از طریق نهادهای آموزش عمومی، عالی و رسانههای جمعی.
الگوسازی و شخصیتپردازی در علم و پژوهش از طریق فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی مناسب و تمهید نظام پاداشدهی و ارجگذاری بر محققان و دانشمندان.
راهکارهای افزایش تمایزهای ساختی و معرفتی در بین نهادها و سازمانها و جامعه:
اعمال نظام شایستهسالاری و انتصاب افراد متخصص در مشاغل مرتبط در نظامهای آموزشی، اداری و سیاسی.
شناساندن و آگاهیبخشی به عامه مردم در خصوص تمایز درست معارف بشری اعم از معارف دینی، فلسفی، هنری و علمی از یکدیگر و پیشبینی عدم تداخل این حوزههای معرفتی در یکدیگر از طریق آموزش همگانی در وسایل ارتباط جمعی نوشتاری و دیداری ـ شنیداری.
راهکارهای ارتقای اخلاق پرسشگری و اشاعه نقدپذیری و انتقادگری در تحقیق:
اصلاح سیاستهای آموزشی در نظام آموزش عمومی از حافظهمداری به پرسشگری و نقادی، شکگرایی سازمانیافته و معطوف به اهداف خلاقیت و نوآوری.
اشاعه فرهنگ و آموزههای انتقادگری، نقدپذیری و تولیدگری در آموزش و تحقیق در نظام آموزش عالی، دانشگاهها و مراکز پژوهشی و همچنین واحدهای پژوهشی سازمانها و دستگاههای اجرایی در کشور از طریق بهرهگیری از روشها و سازوکارهای آموزشی، ایجابی و نظارتی.
راهکارهای کاهش وابستگی به منابع قدرت در تحقیق:
توسعه نهادهای مدنی جهت توزیع و تکثیر منابع قدرت و اطلاعات و خروج از انحصارگرایی در استفاده از رانتها و فرصتهاای محدود جامعه در راستای شایستهسالاری.
اصلاح نظام جذب نیروی انسانی بر پایه آزمونهای تخصصی، شایستهسالاری و عدالتجویانه و پرهیز از رابطهمداری صرف در این بخش.
راهکارهای تقویت شایستهسالاری و تخصصگرایی در تحقیق:
اصلاح نظام گزینش عقیدتی و سیاسی در نظام اداری ـ سیاسی کشور و تمهید امکان حضور و جذب متخصصین رشتههای مختلف علمی فارغ از اندیشه، نگرش و سوابق خانوادگی و عشیرهای یا وابستگیهای سیاسی و گروهگرایانه.
اصلاح نظام تصمیمگیری بر پایه یافتههای پژوهشی در سطح ملی و جهانی و تقویت نظام تصمیمسازی و مشارکت پژوهشگران و کارشناسان در این حوزه.
اصلاح نظام گزینش مدیران بر پایه شایستهسالاری، تخصصگرایی، تجربه و با عنایت به سوابق علمی و اجرایی آنان.
با توجه به راهکارهای پیشنهادی فوقالذکر به نظر میرسد بخش آموزش اعم از آموزش عمومی، عالی و همگانی در اصلاح نگرش و بهبود ساختار و کارکردهای فرهنگی در نهاد اجتماعات و مؤسسات علمی ـ پژوهشی در یک افق میان مدت و بلندمدت میتواند زمینه تعینبخشیدن به راهبردهای کلانی باشد که در این قسمت به این دو مبحث توجه ویژهای میگردد:
1- نظام آموزش و پرورش در حال حاضر به گونهای است که روحیه علمی و پرسشگری را کمتر ایجاد میکند. حجم زیاد مواد درسی و در بعضی موارد لزوم انطباق کامل پاسخها با پرسشها به گونهای است که به تقویت حافظه اولویت داده میشود تا تفکر و تدبر در موضوعات. تحول نظام آموزش و پرورش در این راستا نیازمند نگرشی نو به فارغالتحصیل دبیرستان میباشد. این نگرش در تمامی دروس میبایست خود را نشان دهد.
بر این اساس شیوه آموزش بستگی به معلم دارد اما جهتگیریهای کلی از نظر طرح پرسش در اذهان و ایجاد روحیه علمی در دانشآموزان قابل تعمیم میباشد این امر مستلزم بازآموزی معلمان و دبیران است. ایجاد روحیه علمی میبایست از مقطع دبستان آغاز شود. کاری که در کشورهای توسعهیافته صورت میگیرد. متأسفانه گزارشهای تحقیقی که در پی ایجاد زمینه فکر کردن در دانشآموز است اغلب به دست والدین تهیه میشود. لذا سادهکردن محتوا و تأکید بر دانشآموز بسیار مهم میباشد. آنچه که در وهله اول مهم است چگونه فکر کردن میباشد. با توجه به اینکه دستیابی به این هدف مستلزم تدوین برنامه اجرایی و وقوع تحول در نظام آموزش و پرورش است لذا در کوتاه مدت نمیتوان انتظار اثربخشی سریع داشت.
2- یکی از ضرورتهای دستیابی به نیروهای محققی که بتوانند در زمینه علوم خالص و کابردی در جامعه مؤثر باشد، شکلگیری متناسب آنها در دوره قبل از دانشگاه است. هر چند در دانشگاهها دانشجویان هوشمند و باخرد کم نیستند اما چنانچه در سطح جامعه میزان نیاز به انواع متخصص و محقق را در نظر بگیریم، کمبود شدیدی محسوس میشود. کسب رتبههای حائز اهمیت در المپیادهای علمی جهان نشانهای از توان بالقوه علمی در کشور میباشد که چنانچه از ابتدا به پرورش این توانها توجه شود قطعاً از نیروی محقق بیشتری برخوردار خواهیم شد.
بررسیهای اولیه نشان میدهد که بخشی از علل مهاجرت نیروهای محقق به دلیل کمبود زمینههای تحقیقاتی در کشور میباشد. مهمترین عاملی که باید در سطح آموزش عالی کشور دچار تحول گردد ماهیت غالب آموزش در دانشگاهها است. سمت و سو دادن به تحقیقات به نحوی که به گسترش روحیه علمی و فعالیتهای متناسب با آن بیانجامد برای شکلگیری جامعه علمی و نهایتاً کمک به ایجاد نهاد علم بسیار مؤثر است.
دستیابی به پروژههای تحقیقاتی انجامشده و یا در دست انجام هنوز به آسانی صورت نمیگیرد. ایجاد چنین تسهیلاتی هم از تکرار ناخواسته موضوعات جلوگیری میکند و هم به انباشتگی علمی و تحقیقات میانجامد. تنظیم صحیح عناوین و اولویتهای تحقیقاتی کمک مؤثری برای دانشجویان و اساتید خواهد بود تا عنوان مناسب را برگزینند و بدین ترتیب به فرایند انباشتگی علمی کمک نمایند. گام بعدی در این زمینه انتشار نتایج تحقیقات است. حداقل تحقیقات دانشجویی و مدرسان دانشگاه که براساس ضوابطی مناسب تشخیص داده میشود، تکثیر و در اختیار دیگران هم گذارده شود. از این طریق فضاسازی لازم برای توسعه تحقیقات در سطح دانشگاه و مراکز آموزشی فراهم میگردد و به تناسب آن تحقیق و محقق از ارزش بیشتر و جایگاه بهتری برخوردار خواهد شد. چنین امری به شکلگیری انجمنهای علمی و نهایتاً جامعه علمی که یکی از مقومهای نهاد علم است میانجامد.
قا بل ذ کر ا ست که :چنین راهکارهایی مستلزم دو راهکار بنیادین دیگر است اول توجه تصمیمگیران کشور به توسعه تحقیقات و یافتن برنامه، شیوهها و رویههای توسعه تحقیقات در دانشگاهها و دوم تأمین اعتبار و امکانات لازم برای پیشبرد برنامههای مزبور.
در مورد مراکز تحقیقاتی به غیر از بحث متحول کردن شیوههای آموزشی و محتوای دروس که موضوعیت ندارند، بقیه راهکارها همچون مواردی است که درباره آموزش عالی مطرح شد. البته میبایست به ماهیت تحقیقاتی این مراکز نیز توجه نمود. همچنین محققان این مراکز میبایست حتیالامکان دارای یک شغل باشند تا بر عمق فعالیت آنان افزوده شود و تنها فعالیت دیگر آنان میتواند آموزش باشد.
طبیعی است که تغییرات پیشنهادی در سطوح آموزش و پرورش، آموزش عالی و مراکز تحقیقاتی امور منفک از یکدیگر نبوده بلکه در ارتباط با هم هستند. این امر در مورد جنبههای فرهنگ عمومی که تحت تأثیر سازوکارهای زیادی قرار میگیرد و سپس به صورت سازوکاری در جهت توسعه تحقیقات عملی میکند نیز صادق است. منظور از سازوکارهای تلفیقی اثرات همافزایی (Synergic) این امور میباشند که در ارتقای ارزش تحقیق و محقق، شکلگیری جامعه علمی و نهایتاً توسعه نهاد علم نقش اساسی دارد.
در پایان معرفی این کتاب وزین و پرمحتوا که نگاهی همهجانبه به موضوع تحقیق و موانع و راهکارهای توسعه آن در ایران با بهرهگیری از دیدگاههای نظریهپردازان جامعهشناختی دارد، یکبار دیگر مخاطبین و خوانندگان محترم را که یدی در امر پژوهش و تحقیق دارند، به مطالعه این کتاب فرامیخوانم. امید که این معرفی مختصر چراغ راه همه پژوهندگان علم، دانش و پژوهش و تحقیق در این دیار عزیز و همه محققین ایرانی در هر کجای این جهان پهناور باشد.
نظرات (1)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر