جامعه ايراني از نظر طرز تفكر تغييرات جدي بخود ديده و مي بيند. از بين گروههاي مختلف فكري، گروهي بشدت ايراني ستيز و گروهي بشدت ايراني پرست شده اند و در اين ميان از هر ابزاري براي توجيه ارا و ارمان هاي خود بهره مي جويند.
گرايش فكري ايراني پرستي باستانگرا همانند ايراني ستيزان بويژه اسلام گرا چنان از زمان حال با منجنيق تعصب به گذشته دور پرتاب مي شوند كه در اين ميان به قلب تاريخ و تحريف آن مي پردازند تا با بازگشت به خويشتن و بازيابي هاي تاريخي بدنبال هويت يابي باشند.
گرايش فكري ايراني پرستي باستانگرا همانند ايراني ستيزان بويژه اسلام گرا چنان از زمان حال با منجنيق تعصب به گذشته دور پرتاب مي شوند كه در اين ميان به قلب تاريخ و تحريف آن مي پردازند تا با بازگشت به خويشتن و بازيابي هاي تاريخي بدنبال هويت يابي باشند.
درميان ايراني پرستان افراطي هواداران كوروش پادشاه عصر هخامنشي چنان اندر مناقب وي مي نويسند و ميكوشند و از شخصيت تاريخي او اسطوره سازي ميكنند كه وي را از مقام يك پادشاه جنگ گستر و ستمگر بويژه عليه بردگان به تصوير خدايگاني از او مي پردازند كه جز لاپوشاني تاريخي ستمگري هاي شاهنشاهي درايران و إيجاد نقاب هويتي كاذب در ان چيزي نمي توان يافت.
بنظر من كوروشگرايان افراطي درصدد چند چيز هستند:
١. برتري جويي نژادي و ژنتيكي ايراني براي تحقير ملل ديگر بويژه اعراب،
٢. برتري جويي ديني ايراني براي برنمايي دين زرتشت در برابر دين اسلام،
٣. برتري جويي ملي ايراني-پارسي در برابر تحقير و ناديده گرفتن ساير قوميت هايي كه از نظر تاريخي بزور جنگورزي هاي شاهان ايراني در كشور و مرزهاي ايراني مستحيل شده اند.
٤. برتري جويي طبقاتي و اجتماعي چنانكه با بزرگ نمايي نقش كوروش در تدوين مباني حقوق بشر امروزي درصدد پاكسازي تاريخي خونريزي و ستمگريهاي نظام شاهنشاهي عصر پيش ازمسيحيت و اسطوره سازي از شخصيت كوروش در برابرخواهي است كه با ساختار ستمشاهي ان عهد ناهمخوان است.
٥. بزرگ نمايي تمدن ايراني در برابر تمدن مسيحي يا اسلامي در غرب و شرق جهان و بالندگي هاي اغراق آميز كه تمدن ايراني گلستاني بوده است كه در آن هيچ خارستاني نبوده است.
درباره ايراني ستيزي بعدها خواهم نوشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر