سالها پيش وقتي مديرمسيول مجله زن روز (همگام با كيهان فرهنگي) از كيهان جدا شد و درصدد انتشار نشريه مستقلي براي زنان از منظر روشن انديشي ديني برآمد، در همان ساختماني كه نشريه كيان نيز قرار بود منتشر شود با اين مدير مسئول زن روبرو شدم. شعري از يك شاعر كره اي با مضمون زن روستايي و مقاله اي درباره زنان و توسعه سيستمي نوشته بودم كه قبلا به نشريه كه هنوز منتشر نشده يود ارسال كرده بودم. در جلسه بانويي كه نشسته بود و چادر و مقنعه مشكي بسر داشت روبرويم سخن را شروع كرد. درباره من و سابقه تحصيلي و شغلي ام پرسيد.
اين صحنه و چشمان مملو از ترديد اين بانو چنان مرا برافروخت كه با تلخي گفتم من مادري دارم كه به خاطر نظام مردسالاري ابلهانه ديني زودهنگام فوت كرد كه به تعبير من كشته شد. من خواهراني دارم كه نه تنها حقوق شان در خانواده پدري بلكه در خانواده همسري و در اجتماع پر از حصرشان از كمترين حقوق انساني برابر برخوردارند. من زنان همسايه مان را مي شناسم كه صداي زنانشان را فقط زماني ميشنوم كه شيون مي كنند. و من همكاران همتراز و توانمندتر از من و ساير كارشناسان دارم كه از موقعيت، حقوق اجتماعي و اداري، درآمد و آزادي فردي و اجتماعي برابري با من برخوردار نيستند. من براي آنان و براي ما مي نويسم. عصباني شدم و مقالاتم را برداشتم و بيرون امدم. سال بعد انتشار نشريه، شعر ترجمه شده ام بدون اجازه در صفحه نخست نشريه منتشر شد.
امروز كه مي انديشم ميدانم كه در سالهاي خست دهه هفتاد گويا فمينيست تَر از آن بانو بودم و ميدانم فمينيست جنسيت بردار نيست.
اين بانو امروز يكي از مدافعان فمينيسم هست و اين روز بر همه بويژه بانوان ستمديده مرز و بوم مان گرامي باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر