بارها زمانيكه به نقد و بررسي مسيله اجتماعي مي پرداختم همزمان در اين انديشه نيز بوده ام كه درباره مسيله زداي و راه برونرفت از آن نيز بنويسم. اين پرسش كه چگونه مي توان راه هاي خروج از بحران يا چاره يابي مسيله اجتماعي را ارايه داد به اندازه طرح و سنجش خود مسيله داراي اهميت است. ولي دلايل متعددي براي عدم ورود به اين بحث دارم: