هژمونی پزشکی و مهندسی بر نهاد علم
تداخل در رشتههای علمی امر جدیدی نیست بویژه در جامعه ایران. از زمان اعزام ایرانیان به خارج از کشور برای تحصیل در دانشگاههای ممالک غربی تا امروز همواره دو حوزه علمی بنام پزشکی و مهندس بعنوان دو نگین علمی در انگشت فرهنگعلمی در ایران نقش مسلط داشته و دارد. نکاهی به فرهنگ عمومی نیز نشان میدهد تربیت فرزندان برای تحصیل دکترای پزشکی یا مهندسی همچنان در بستر عمومی فرهنگ نقشآفرینی میکند.
تاریخ علم نیز در جهان گواه این است که علوم دقیقه مانند پزشکی و مهندسی عمدتا با انگیزههای امنیتی، سیاسی و نظامی شکل گرفته و همچنان در تداوم رشد خود متاثر از آن است . بمعنای دیگر علوم انسانی، هنر، اقتصاد و اجتماعی از زمره علوم جدیدی هستند که بعدها در تاریخ علم به قطار علم پیوستهاند. این پدیده در ایران بصورت نهادی، شکلی متفاوت بخود گرفته است.
در واقع همزمانی ورود این علوم به ایران در دانشگاهها بویژه در حدود کمتر از یکصد سال گذشته سبب ساز این شده است که جامعه لزوما نیازهای ساختاری تربیت دانشآموختکان سایر علوم غیر از پزشکی و مهندسی را نداشته و از همین رو سایر دانشها مانند علوم وابسته و انگل دو علم پیشین وارد و نهادینه شده است.
این مقدمه کوتاه از اینروست که بدانیم اولا با یک ناهمزمانی رشد علم در ایران درمقایسه با رشد علم نوین در دنیای رشدیافته موجه هستیم. دوم اینکه با همزمانی ورود این علوم در ایران روبرو هستیم که مجال تفکیک ساختاری در نهاد علم را به متولیان علم و مردم در جامعه نداد. بیسبب نیست که چنین مداخلهگری بین دو علم مسلط به سایر علوم بخصوص انسانی و اجتماعی وجود دارد.
در این تحلیل تلاش دارم به این مسیله بپردازم که چرا و چگونه است که نهاد علم در ایران چنین هژمونیک است؟ چرا بخش بزرگی از حوزه علم، فرهنگ، جامعهشناسی، سیاست، هنر و ادبیات توسط دو علم و علمای پزشکی و مهندسی مدیریت و تولیت میشوند؟ زمینههای هژمونی دو علم پیشگفته بر سایر علوم مبتنی بر دستهبندی علوم از سوی یونسکو چیست؟ و پیامدهای هولناک این تشتت و بلبشوی علمی چیست؟
۱. امپریالیزم در علم. بدلیل تاریخ علم نوین در ایران که اساسا برونزا بوده، رشتههای پزشکی و مهندسی نوعی سلطه فرهنگی و سیاسی بر سایر حوزههای علمی بدست آوردهاند. از ابتدای بازگشت فارغالتحصیلان اعزام دانشجو به خارج در عصر قاجار بویژه پهلوی اول، شاهد این هستیم که بسیاری از کسانی که به مدارج تحصیلی مختلف دست یافتند کسانی بودند که حسب نیاز آنروز در حوزههای مختلف پزشکی و مهندسی درس خواندند.
این گروه پس از بازگشت از اروپا اغلب به مشاغل دیگر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ساختار قدرت روی آوردند. پزشکانی که وزیر و سفیر شدند و مهندسانی که به امور فرهنگ و اقتصاد پرداختند. این میراث همچنان در ساختارهای مدیریتی و توسعهای کشور نهادینه است.
بطوریکه اگرچه در دوره پهلوی دوم و سپس حکومت اسلامی، دانشآموختگان بیشماری در سایر رشتههای علمی بویژه علوم اجتماعی و انسانی تربیت شدند ولی سلطه دو رشته پزشکی و مهندسی از یکسو و تداخل متخصصان رشتههای مختلف در حوزههای دیگر علمی از سوی دیگر حفظ و تحکیم یافت.
۲. استبداد و محدودیت علوم غیر از پزشکی و مهندسی. قانونمندی اکثر نظامهای تمامیتخواه، دیکتاتوری و استبدادی این است که با آرای متفاوت و مخالف در ستیز است. علوماجتماعی و انسانی که مهمترین حوزههای علمی برای طرح، چالشگری، نقد و بالندگی نظریات و مسایل اجتماعی و فلسفی محسوب میشود، قربانی همین قاعده عمومی است.
تلاش برای ایدیولوژیک کردن علوم اجتماعی و اسلامیسازی آن از سالهای پس از انقلاب با مدیریت اشخاصی چون سروش و دیگر کارگزاران استبداد دینی نیز بر همین اندیشه استوار است. از اینرو بیسبب نیست که در حکومت اسلامی ایران امروز شاهد تخفیف موقعیت علمای علوماجتماعی و تحریف واقعیت اجتماعی توسط پزشکان و مهندسان ایدیولوژیک در کشور هستیم.
۳. هیاتی برخورد کردن در اجتماعات علمی. در ساختار استبداد دینی، رویکرد هیاتی به بسیاری از مسایل، عدم تخصصی دیدن حوزههای علمی و بخشهای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از دیگر دلایلی است که زمینهساز تقویت اندیشه بلبشویی و تیوریک کردن اصول و اسلوب این رویکرد است.
مردود شناختن تفکیک ساختاری (اسپنسر) در درون نهاد علم و همچنین مناسبات بین نهاد علم با سایر نهادهای اجتماعی بویژه سیاست و دین از زمره متدولوژی است که نظام جباریت (کواکبی) درصدد تکثیر آن در علوم انسانی اجتماعی است. هدف این برخورد هیاتی نیز ایجاد زمینه اختهسازی علوم انسانی و اجتماعی است که همواره خطر جدی علیه ساختارهای استبدادی بشمار رفته و میرود.
۴. نهاد سیاست، سرویسخانه عمومی. سیاست در ادبیات استبداد بویژه نوع دینی آن، مانند سرویس بهداشتی است که همگان میتوانند در آن به فرایض خود بپردازند. در چنین ساختار و دیدمانی، نهاد علم بویژه علوم انسانی و اجتماعی به مانند توالت عمومی است که حضور افراد نامتخصص در آن فقط سبب تولید فاضلاب فکری و عملی میشود که نتیجه آنرا پس از چهار دهه سیاسیسازی علوم اجتماعی و انسانی از راس قدرت سیاسی، شاهدیم.
۵. ابتذال در آزادیخواهی. اگرچه آزادیخواهی در درون نهاد علم از لوازم رشد علمی در تاریخ علم بوده است (مولکی) ولی نامشخص بودن مرزهای این آزادی در درون ساختار علم و نسبت آن با سیاست یا ایدیولوژی سبب بلبشویی میگردد که در جامعه ایران امروز شاهدیم. در این معنا به استناد دانشگاهی بودن و مهیا بودن بستر مداخلهجویی، هر پزشک یا مهندسی این امکان رو جرات را بخود میدهد که در عرصههای دیگر علوم نظیر انسانی و اجتماعی وارد شده و اظهار نظریه کند.
۶. جامعه و حکومت غیرعلمی در توسعه. ساختارهای دمکراتیک در کشورهای توسعهیافته بتدریج به این امر پی بردهاند که از نیروی متخصص برای امر سیاستگذاری و برنامه ریزی بهره ببرند. جامعه و حکومت کنونی ایران اصولا بدور از این هنجارهای علمی و توسعهای، میدان عمل را به هرکسی میدهد. از اینرو یک پزشک یا مهندس میتواند مسیول و مجری سیاستهای کلان فرهنگی و اجتماعی باشد.
در وضعیت کنونی نه تنها بسیاری از دانشگاهیان در مناصبی تکیه کردهاند که دانش مربوطه را نیاموختهاند بلکه در نهادهای کارشناسی مانند سازمان برنامه سالهای طولانی است که مهندسان و پزشکان در راس امور فرهنگی و اجتماعی، تولید فکر و برنامه میکنند. همین وضعیت در بخش غیر حکومتی نیز صادق است. در فضاهای مجازی و واقعی میتوان افراد بیشماری یافت که با تحصیلات پزشکی و مهندسی در عرصههای اجتماعی و فرهنگی نظریهپردازی میکنند.
۷. نقش دین در بلبشوی علمی. دین بعنوان یک نهاد اجتماعی در جامعه ایران همواره نهادی مداخلهجو و متعددی بوده است. بدین معنا که کنشگران دینی از ملایان تا دانشآموختگان علوم دینی بویژه پس از انقلاب همواره خود را محق ورود به همه امور دانستهاند. همین نگرش در ساختار حکومت دینی زمینههای بلبشوی فکری و نظریهای یا تیوریک این مداخلهگری را تقویت میسازد.
۸. فیزیک اجتماعی. در تاریخ علوم اجتماعی در امریکا و اروپای غربی نیز شاهد تداخل مهندسان در حوزههای علوم احتماعی و فرهنگی بودهایم. افرادی بودند که با الهام از علوم مکانیکی (سنسیمون) در پی آنالیز و تحلیل وقایع و مسایل اجتماعی برآمدند.
رشد علوم اجتماعی بتدریج این دیدمان را بشدت مورد چالش قرار داد که پروسه مسیلهیابی تا مسیلهشناسی امور اجتماعی و چارهجویی آن از دنیای مهندسی و مکانیک متفاوت است. این تفکیک علمی و بخشی هنوز در جامعه و حتی در درون نهاد علم در ایران رخ نداده است چه رسد به فضاهای عمومی حیات اجتماعی که نگاه مکانیکی به جامعه همچنان بین مهندسان در جامعه مسلط است.
۹. ارگانیزم اجتماعی. رویکرد بیولوژیک به جامعه نیز سابقه تاریخی دارد. ولی امروزه ورود زیستشناسان و پزشکان در زیر رشتههای مختلف در حوزههای تحصصی علوم اجتماعی و فرهنگی اگرچه در جهان بشدت کنترل شده است. در جامعه ایران با استناد به روایت کوتاه از آنچه بر علم در کشور گذشته است و برخاسته از ساختار استبداد دینی، هنوز پزشکان بسیاری هستند که مسیول بخشهای مختلف علوم انسانی و اجتماعیاند.
تقلیل پدیدههای اجتماعی به ارگانیزمهای فردی و کوچکسازی مقیاسهای تحلیل فرایندها و دیدههای اجتماعی در سطح خرد و لابراتواری، امری است که توسط پزشکان برای تشخیص مسایل جامعه بعنوان درد، دردستور کار قرار گرفته است. واژه آسیبشناسی و سپس درمانگری در برخورد با مسایل اجتماعی ریشه در همین رویکرد و بلبشوی تیوریکی دارد که در بین جامعه پزشکی میتوان سراغ گرفت.
در پایان باید اذعان کنم که بخشی از مجموعه بحرانها و بلبشویی که امروزه در ساختار علمی و اجرایی در کشور و جامعه ایران میبینیم، برخاسته از همین رویکرد بلبشویی و بلبشوی تیوریکی است که در اندیشه بسیاری از مدیران، سیاستگذاران، برنامه ریزان و دانشآموخنگان در کشور رسوب یافته است و جامعه و مسایل انسانی و اجتماعی آنرا نه تنها چارهیابی نمیکند بلکه بر عمق و گستردگی این مسایل میافزاید.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر