تحلیل محتوای شعارهای مردم در جنبش انقلابی کنونی در طی یکصد روز گویای حقایق مهمی است. نبض حیاتی، مسیلهشناسی و چارهیابی مسایل یک جامعه را میتوان از میان فریاد مطالبات مردمی شناسایی و ردیابی کرد که در میادین اعتراض سر میکشند. مطالعه ای که در یک دوره زمانی صد روزه، شامل مطالعه شعارهای داخل کشور و بیش از ۶۰۰ شعار واحد و غیرتکراری در اقصی نقاط کشور بود.
بااین وصف مطالعه شعارهای مردم در این مقطع موردعلاقه هیچ رسانه برونمرزی نبود. بدون مطالعه دقیق شعارها نیز میتوان پی برد که راستای اصلی شعارها و شعور جنبش انقلابی مردم برای بازگشت به سلطنت نیست چه سلطنت مطلقه چه مشروطه. بیسبب نیست گزارش مطالعه من نیز اصولا از سوی رسانهها و تلویزیونهای برونمرز مورد توجه قرار نگرفت؛ بنکاههای خبری یا ارگانهای سیاسی که عمدتا حمایت از نظام سلطنت و پهلویها را پی میگیرند.
یکی از محورهای حاصل از مطالعه این شعارها حمایت از پهلویها و یا مطالبه بازگشت به نظام پادشاهی و سلطنت است که این مطالعه نشان میدهد که فقط ۳ درصد از شعارهای مردم معترض حاضر در میادین سیاسی بدینسو بوده است. به بیان دیگر اگرچه بخشی از مردم از رضاشاه و عملکرد او در مقایسه با حکومت فاسد اسلامی رضایت داشته و شعار حمایت از او سر میدهند ولی بازگشت به نظام پادشاهی و استبداد شاهی در صدر مطالبات آنان قرار ندارد.
دمکراسیخواهی که در متن شعارهای ضدیت با استبداد و در مرکز شعارهای مردم دیده میشود نشانگر عمق باورهای مردمی است که در خیابانها و شهرهای کشور بدنبال تحول ساختارهای سیاسی در کشورند. اگرچه این مطالبه برخاسته از متن استبداد کنونی است ولی برآیند ضدیت با ساختاری محسوب میشود که استبداد در ایران را به عریانترین وجه در پهنه تاریخی به نمایش گذارده است. این شدت استبداد خشن نه فقط بخاطر دینی بودن ماهیت آن بلکه به سبب تضاد جدی با عصری است که قریب نیمی از جهان، زندگی در حکومتهای دمکراتیک را تجربه میکنند.
فراموش نباید کرد که هویت و گرایش سلطنتطلبی عمدتا در خارج از کشور بویژه در امریکا ریشه دارد که محل سکونت اکثریت بازماندگان رژیم پهلوی پس از انقلاب ۵۷ بود. اگرچه بخش بزرگی از این نسل همسود با نظام پهلوی دوم در پیش از انقلاب امروزه سالخورده و رو به انقراض هستند ولی گردش بیننسلی چنان بوده است که بخشی از فرزندان این گروه از مهاجران ایرانی دنبالهروی افکار، آرزوها، منزلت و حیثیت والدن خود بوده و خواهان بازگشت نظام سلطنتیاند.
استبداد و فرهنگ استبدادی از رگ گردن به ما نزدیکتر است. جامعه ایران با ۲۵۰۰ سال تمدن با ساختار سیاسی شاهنشاهی و استبداد شاهی نمیتواند بهراحتی از این عادتوارههای فرهنگی و سنتی رهایی یابد. ذهن بخش بزرگی از ایرانیان خصوصا بخش سنتی آن که نسبت بزرگی از جامعه ایران را تشکیل میدهد هنوز بر بستر فرهنگ پدرتباری، پدرسالاری، مردسالاری و ولایتمداری استوار و وابسته است. اندیشهای که بدنبال یک مبصر، ناظم و کدخدایی است که آنان را تمشیت کند.
ساختار استبداد شاهی در مقابل استبداد دینی که خشنترین نوع آن محسوب میشود، چنان فریبنده است که با ترکیب مشروطه و نظام پارلمانی میتواند زمینه ساز تکرار خطای تاریخی را فراهم کند که به زور نسل گذشته به آیندگان تحمیل میشود. تجربه جهانی حاکیست از حدود شصت کشور سلطنتی در نیمه قرن بیستم، فقط ۹ کشور سلطنتی باقیمانده است که نیمی از آن فقط تشریفاتی و سنتی است و بشدت رو به انقراض. لذا بازگشت به سلطنت و استبداد شاهی با قانونمندی رشد تاریخ سیاسی نیز مغایرت دارد.
کوچکترین غفلتی سبب خواهد شد که هواداران نظامهای پادشاهی یا مجاهدین و مشابه آن که بدنبال رهبر، والی و ولی، شاه یا ظلالله، و نظایر آن هستند و در آن و از آن سود میبرند، دوباره بر قدرت سیاسی بازگردند. این بزرگترین ریسک احتمالی پس از سقوط استبداد دینی است. ریسک بازگشت استبداد از ریسک تجزیه کشور بمراتب جدیتر و خطرناکتر است. هرگز نباید و نمیتوان خطای تاریخی را تکرار کرد که برای رهایی از چنبره اختاپوس استبداد دینی به چنگال استبدادی دیگر بیفتیم.
نسلهای متعلق به دهه هفتاد، هشتاد و نود که در خیابانهای امروز شهرهای مختلف ایران در صف مقدماتی جنبش هستند، اصولا در پی بازگشت سلطنت و اندیشه استبداد شاهی در ایران نیستند. بجز لایههایی از طبقه متوسط و نسل پیش از انقلاب ۵۷، کسی در سودای ایجاد نظام پادشاهی در ایران نیست. چنین مطالبهای حاصل از مطالعه شعارهای جنبش کنونی، خاستگاهی در بین مردم نداشته و عمدتا برونزا، از بالا به پایین، و از سوی نسل گذشته به امروز است.
چنانکه گفته شد سلطنت طلبی در نسل کنونی فقط ۳ درصد مطالبات مردمی است و عمدتا نیز برای تقدیر رضاشاه در هشتاد سال پیش است که زمینههای نوسازی از بالا در جامعه را با تیم خود فراهم ساخت. اگر گرایشی در جامعه ایران امروز هم وجود دارد گرایش و آمال نسل گذشته به امروز و آینده، نسل دهه پنجاهی ها بر نسل هشتادی و نودیها و در نهایت نسل ایرانیان خارج از کشور (بویژه امریکا که خود در بدنه استبداد شاهی بودند) بر مردم داخل کشور است که سختترین شکل استبداد را در طی سالهای پیش و پس از انقلاب تجربه کردهاند.
نظام های سلطنت مطلقه و مشروطه از حدود ٢٤ دولت يا ١٩ درصد دولتها در ١٩٠٠ كلا رو به نابودی نهادهاند. بر پايه آمار آزادی در جهان، در ابتدای قرن بيستم بيش از ۵۴ درصد جمعيت آن زمان در نظام های سلطنتی زندگی میكردند. البته در اين ميان هنوز ١٠ كشور وجود دارند كه نظام سلطنتی بعنوان سلطنت سنتی و تشريفاتی همچنان درآنجا وجود دارد هرچند نظام مسلط سياسی در اين ممالك عمدتا دمكراتيك است.
اندیشه اپوزیسیون نيز با چنين گزارشی میبايست به اين بيداری و آگاهی سياسی بیانجامد كه دوران طلايهداری و مبارزه برای سلطنتطلبی سر آمده است و بازماندههای باستانشناختی سلطنتهای موجود نيز بيشتر برای نمايش موزه ای و تاريخی حفظ شده است. انقلاب پیشروی مردم نمیبایست در برابر یک نظام مستبد، نظام مستبد و مونارک یا یکتاپرست دیگری را جایگزین کند که پس از تراژدی انقلاب اسلامی، یک کمدی تاریخی خواهد بود.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر