در نخستین پژوهشی که پس از انقلاب درباره "جامعهشناسی فرار مغزها" انجامدادم به این نتیجه رسیدم که مهمترین دلیل فرارمغزها وجود عوامل رانشی در داخل کشور است تا عوامل کششی در کشورهای مقصد مهاجرت. در همان مقطع تحلیل کوتاهی نگاشتم با عنوان "فرار مغزها؛ قرار پخمگان" و تاکید بر همین داشتم که سیاستهای احمقانه چگونه سبب اتلاف منابع انسانی، طبیعی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی میگردد. یاد دارم در ارایه یافتههای این پژوهش ملی با کارفرمایی وزارت آموزشعالی در دولت اصلاحات، با شخص محمد خاتمی بر سر این یافته، مشاجره داشتم که فرار مغزها، پدیدهای انقلابی است و پیش از انقلاب واقعیت بیرونی نداشت اگرچه او نپذیرفت و همین باعث شد حاصل پژوهش در ایران چاپ نشود.
یکی از عواملی که در سنجشگری پدیده عدم توسعه جامعه ایران قابل توجه است همین فقدان عنصر عقلانیت، مغزهای دلسوز، متخصصان صاحب خردِدمکراتیک، متفکران مستقل و منتقد و در نهایت مغزهای تحولخواه و توسعهگرا است. در عین حال از همان ابتدای حضور روحانیت در انقلاب مشروطه تا انقلاب ۵۷ موسوم به انقلاب اسلامی این مشخصه تاریخی مستند شده است که مغزهای متصلب، سنتگرای متعصب، و مغزهای زنجیرشده در گذشته، توان رویارویی با مسایل روز و برنامهریزی برای آینده را نداشته و با نگاهی واپسگرا، به دنبال کشاندن جامعه، فرهنگ و مردمان آن به گذشتهاند جایی که به زعم همین پخمگان بیخرد، اندیشه دینی روایتی کلان و همهگیر و تاریخشمول را بدست داده است.
همچنین رهبران دینی ضد مشروطه که مشروطیت را ستیز با امام زمان میدانستند تا رهبران انقلاب اسلامی نیز مشمول همین پخمگی و بیمغزی بوده و هستند. باور این دینمداران بیخرد به بانکداری اسلامی، اقتصاد خرانه، سیاست تک حزبی، وطی و تجاوز به کودکان، ناباوری به دنیا و دنی دانستن آن، آخرتجویی، ایدیولوژیک کردن دین و اندیشهورزی، سرکوب دگراندیشی و دگرباشیهای جنسی، جنسیتی، قومی و دینی و گذشتهگرایی و اقتباس روشهای چارهجویی مسایل امروز با بینش و روشهای کهنه نهادینه در ادبیات دینی و.. چنان نظام فکری و عقلانیت نظام سیاسی را به ایست مغزی کشانده است که گویی جامعه ایران مرده است.
آثار این ایست مغزی رهبران حکومت استبداد دینی در کشور چنان بر سر و شانه نهادهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و علمی سایه انداخته و پایه نهاده است که کمتر نهاد بروکراتیک حکومتی را میتوان یافت که خردورزی و عقلانیت بروکراتیک، تکنوکراتیک، کومونیکاتیو و دمکراتیو را پیشه عمل کرده باشد. اقتصاد و حیات اجتماعی، فرهنگی و انسانی جامعه ایران چنان در معرض فروپاشی است که میتوان گفت هر فرد خردمندی به شگفت میآید که این حجم از بیخردی، پخمگی، نخودمغزی و بلاهت از کجا ریشه میگیرد. اگرچه باور به دینمداری و واپسگراییهای حاصل از آن یکی از عوامل این پخمگی در توسعه آیندهاندیشانه است ولی پخمگی دیگر ناشی از استبداد ولایی است که علاوه بر ریشه تاریخی در ایران، خانه بر باتلاق پدرسالاری و قیمومیت و شیخوخیتی ساخته است که هیچ عقلانیت و اندیشه دیگری را بر نمیتابد.
فساد سیاسی و اجتماعی ناشی از استبداد ولایی و دینی که زمینههای فساد اقتصادی را نیز فراهم ساخته است سبب گردیده که هیبت حکومت و ساختار قدرت در کشور به هیبتی همانند شود که گروهی نخودمغز و بیخرد، با شکمهایی بشکهوار و بدهیبت که سیری ناپذیرند، کشور را بسوی پرتگاهی میبرند که در آن دیگرنه از تاک نشانی خواهد بود نه از تاکنشان. جامعه فروپاشیده ایران امروز اگرچه بسوی شورشها و طغیان جنبشهای اجتماعی حرکت میکند و این سیلاب بزودی مسیرهای پیشین خود را ادامه خواهد داد ولی چنان نیرویی از بدنه جامعه انسانی کاسته است که توان اندیشهورزی در بدنه جامعه در ضدیت با ساختار قدرت پخمگان را نیز میکاهد. ضعف و تباهی "حکومت نخودمغزان شکم بزرگ" فرصت جنبشهای انقلابی را اگرچه برای فروپاشی نظام پخمگان فراهم میسازد ولی با مخاطره تباهی نوینی با استقراز پخمگان دیگری نیز مواجه میسازد که در فردای روز پیروزی بشدت نگران کننده بهنظر میرسد.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر