جامعه و فرهنگی که زن در آن جزو دارایی مردان محسوب میشود و دگرباشی جنسی در آن تخلف و انحراف ازمعیارهای مسلط موجود در جامعه مردان و ناهمجنسگرا باشد، هرگونه تهدید، خشونت، آزار، شوخی، کنایهواستعارهای رنگ و مضمون جنسی و جنسیتی مییابد.
ناموس که عبارت تحقیرکننده موقعیت زن و نشانگر تعلق اوبه مردان حاکم بر آن در ساختار سنتی خانواده است چنان حایز اهمیت است که چشم اسفندیار مردانی محسوبمیشود که با آن هویت مییابند.
در همین راستاست که فضاهای اجتماعی و مجازی، مشحون از واژهها و عبارتهایی است که به شوخی یا جدی وبطور مستمر در پی نشانهگیری حوزههای خصوصی مردانه و تهدید دختر، زنِهمسر، مادر یا خواهر و حتی عمه وزنهای درون حریم و حرمهای مردانی است که مردان دیگری با آنان در نزاع بوده یا بنام صمیمیت با این عبارتها بهشوخی و خنده میپردازند.
جمعیت کثیری از مردان از پیر و جوان، از شهری و روستایی، از شمال تا جنوب کشور، از دینمدار تا بیدین و از پدر تاپسر روزانه با استفاده از فحش و تهدیدهای جنسی و جنسیتی علیه یکدیگر و علیه زنان اطراف یکدیگر به تهدید هم درجامعه میپردازند.
طرفه آنجاست که زنان در این ادبیات و فرهنگ مسلط مردانه اکثرا در سلولهای انفرادی همین مردان زندانیاند و بااستناد به دین، سنت، آبرو و حیثیت مورد تعدی همان مردان قرار میگیرند. زنانی که هیچ نقشی در روابط اجتماعیستیزانه ندارند ولی در هر نزاع یا شوخ و لودگی، نزدیکانِ زن پیرامون مردان طرف دعوا و شوخی مورد تعدی وخشونت کلامی تا جسمی و جنسی قرار میگیرند. اخلاق در میان مردان جامعه ایران محدود به حفظ حریمهایخصوصی خود و دریدن حریمهای خصوصی مردان دیگر و زنان آنان است. کمتر مردی در جامعه ایران میتوان یافتکه در روز یا هفته، زبانش به فحش و دریدن حریم خصوصی زنانِ مایملک مردان دیگر گشوده نشود.
ناموس، عبارت ساختگی، پوچ و ارزشگذاری مردانهای است که در ساختار دینِسیاسی و جامعهِدینی و سنتی بطورمستمر بازتولید میشود. هرآنچه به تن زن در حریم خصوصی مالکیت مردان مربوط میشود زیر عنوان ناموستعریف و بستهبندی میشود، بستهبندی های فرهنگی که پیش از هرچیز فرهنگ عمومی و حقوق زنان بهعنوانانسانهای مستقل، محقّ و آزاد را در سیبل تهدید و خشونت قرار میدهد. این فرهنگ مسلط در ساختاری نابرابر،طبقاتی، نرینه و پدرسالار چنان عمل میکند که میتواند سبب کشتار نزدیکترین زنان حریم خصوصیمردانِمدعیِناموس خود و دیگران شود. داستان تلخ رومینا اشرفی آخرین پیامد چنین نگرش تنانه، ضدانسانی،ابتدایی و خصمانه مردان به زنان نیست.
اگرچه فرهنگ عمومی در ساختار سرمایهداریِمبتذل و نظامِ پلیدِاخلاقی در جامعه ایران در بازتولید فرهنگ کالاانگاریزن در خانواده و جامعه نقش دارد ولی ساختارهای مسلط نظام سیاسی و دینی که اخلاق را ابزار پیشبرد منافع قشریو اقتصادی خود میکند نیز در بازتولید و تحکیم این فرهنگ نقش جدی دارد. در چنین فضای مسلطی حتی بخشی اززنان نیز در درگیریها و شوخیهای روزمره از عبارتهای ناموسی و فحشهای جنسی و جنسیتی مردانه بهره برده وبر آسیاب پوسیده این فرهنگ، آب میریزند.
اگرچه نقش ساختار در بازآفرینی فرهنگ تعدی و تجاوز در بین مردان و جامعه مردانه بسیار جدی و تعیینکننده استولی نمیتوان از نقش عاملیت در چنین ساختاری چشمپوشید. این فرهنگ در نزد روشنفکران تا افراد عامی، نزد شیوخدینمدار تا افراد با موقعیتهای اجتماعی مختلف، از پدر تا برادری دلسوز و همسری زحمتکش گرفته تا سیاستمدار،وکیل مردم و نویسنده در جامعه ایران همچنان مسلط است. از همینرو میتوان گفت زمانیکه پیشاهنگان فرهنگی ودانشآموختگان و متفکران یک جامعه نیز در خوشکامی و بدکامی بهخود اجازه تعدی جنسی به زنان و دگرباشانجنسی داده و فحش و ناسزای کلامی و رفتاری علیه آنان نثار میکنند، میتوان به نقش عاملیت پلید در بازآفرینی اینفرهنگ اشاره کرد.
از سوی دیگر زمانیکه قوانین مدنی و جزایی کشور هنوز زنان را دارایی تام و تمام مردان شمرده و هرگونه انحرافرفتاری و اخلاقی از الگوی مسلط گرایشهای جنسی و جنسیتی نظیر دگرباشان جنسی را محکوم به مرگ یا انزوا وسرکوب اجتماعی میکند، نمیتوان انتظار تغییر این آموزههای جنسی را داشت. بی سبب نیست که اندام جنسیمردان ابزار فحش و تجاوز و تحقیر جنسی زنان، دگرباشان جنسی و حتی خود مردان میشود و اندام جنس زنان بهتابو و محرماتی مبدل میشود که برای حفظ یا دریدن آن، مردان عاقل و بالغ به جان یکدیگر افتاده و در نهایت زنانپیرامون خود یا دیگری را قربانی میکنند. قانون دیه، زنا، رابطه نامشروع، تجاوز به کودک زیر نام ازدواج کودک وکودکهمسری، ولی و قیم بودن مردان در تصمیمگیری برای سرنوشت زنان در ازدواج، طلاق، سفر، مالکیت، شغل،تحصیل، پوشاک، معاشرت، استقلال و آزادی و حتی تنفس زنان در جامعه از زمره بسترهایی است که زمینه سازتحکیم تحقیر، فحاشی وتبعیض جنسیتی و جنسی علیه زنان است.
حریمهای مردانه چنان در حیات مردان استراتژیک است که خیانت در آن حکمی جز مرگ ندارد و مردان طبق قانون شرعمجاز به خشونتهای جسمی و جانی علیه زنان پیرامون خود هستند. غیرت در این ادبیات محدود به حفظ و مراقبت اززنان درون حرم و حریم های خصوصی مردانه است و صرفا مفهومی جنسی و جنسیتی دارد. در این ادبیات، غیرتپاشنه آشیل و نقطه آسیبپذیر و ضعف جامعه نرینهای است که با یک فحش فرومیپاشد و منجر به یک فاجعه انسانیمیگردد. غیرت و ناموس در این فرهنگ مردانه، پوچ و خشونتبارترین عباراتی هستند که نشانههای ضعف جامعهمردانه و مردانی است که بدون زنان نمیتوانند هویت و شخصیت اجتماعی خود را ترسیم کنند.
جامعه مردانه و فرهنگ نرینه چنان شکننده و مخاطرهپذیر است که با یک فحش، با یک جمله میتوان تمامی شکوه وعظمت دروغین مردانه را بهیکباره فرو ریخت. مردانی که چنین هویت و شخصیت فردی و اجتماعی شان را به سلولهایانفرادی و انزوای اجتماعی زنان موکول کرده اند بر سر زنان خود به یکدیگر هجوم میآورند، قتل میکنند و سببخودکشی و خودسوزی زنان اطراف خود میگردند تا عمارت پوشالی ناموس را پاسداری کنند. چنین جامعه مردانهایبشدت میانتهی بوده و نهادی است سستبنیان که در جامعه امروز ایران و تغییرات نگرشی و رفتاری نسل جوان زنان،دیگر نمیتواند دوام یابد. بیسبب نیست که آمار خشونتهای جنسی و جنسیتی بطور فزایندهای افزایش مییابد ومردان غیرتمند! در نهایت بهجان زنان یکدیگر افتاده و کل جامعه را با فحش و خشونت به تباهی میکشانند.
پایان
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر