قتل قاسم سلیمانی فرمانده نظامی که در طول سالهای پس از انقلاب بهعنوان یکی از رهبران نظامیگرایی در فعالیتهای نظامی برونمرزی نقش بسزایی داشته و برگزاری مراسم حکومتی بزرگداشت کشته شدن او توسط دولت امریکا که مهمترین دشمن فرضی نهاد سیاسی و نظامی در کشور محسوب می شود، زمینه اصلی طرح یک پرسش را مطرح میکند.
از نظر تبارشناسی، مرگ و سوگواری بر آن مهمترین ایستگاه روانی و ذهنی تولید و توجیه دستگاه دینی و نظامهای سیاسی مبتنی بر دینمداری است. در نگاهی به چرخه حیات انسان از تولد تا مرگ، سوگواری بهعنوان یکی از مهمترین پاشنههای صنعت و تجارت دین بشمار میآید. در این مراسم به مهمترین پرسش و هراس هستی شناختی انسان، پاسخی ذهنی و روانی داده میشود. علاوه بر این، در شکوهمندی مرگ و مراسم آن، دینمداری و باورداشتهای مذهبی بویژه دین سیاسی نیز بازتولید شده و زمینه تحقق کارآمدی دین و متولیان دین بویژه رهبران دینی نشسته بر قدرت مهیا میشود. این مقدمه کوتاه، دریچهای است برای سنجشگری رابطه میان دین سیاسی و سوگواری بهعنوان ابزار بقای نهاد دین در زندگی اجتماعی باورمندان آن.
مروری بر تقویم سالانه کشور پس از انقلاب ۵۷ و تثبیت حکومت دینی با نقاب جمهوریت، حاکی است که مهمترین و بزرگترین تعطیلات و مراسم ملی در کشور، ایام سوگواری شخصیت های دینی و سیاسی تاریخی و معاصری است که در هر گذرگاه، نهاد حکومت زیر عنوان سوگواری، به بهره برداری از نهاد دین پرداخته و میپردازد. قریب ده درصد از هر سال تقویمی مربوط به مناسبت های دینی و سیاسی مرتبط با رهبران و وقایع دینی است که در آنها "سوگ" مهمترین رکن همایشهای اجتماعی مرتبط است. در جامعه شناسی سوگ، میتوان به عامل سوگواری، موضوع سوگواری، دامنه دربرگیری تشریفات سوگ، کنشگران همسود، کارکردهای اجتماعی سوگواری و بهرهمندان و تاجران سوگداری بعنوان کسب و کار توجه کرد.
ساختار سوگواری در ایران چنان است که میان باورمندان و متولیان دین رابطه پایداری وجود دارد. مراسم ترحیم در مساجد، مراکز کفن و دفن و برگزاری نماز مردگان، برگزاری دورهای مراسم سوگ زنجیره ای از روز مرگ فرد تا سوم، هفتم، چهلم و سالگردهای متوالی بهخصوص برای شخصیت های بزرگ دینی در طی چندین سده، از کانونهای بنیادین نگهداشت پدیده سوگواری در جامعه محسوب میشود. در این ساختار، سوگواری دارای کارکردهای آشکار و پنهانی است که زمینه بازترمیمی، بازتولید، کاهش تضادهای بنیادین بطور موقت و مقطعی، و بقای ساختار قدرتدینی و سیاسی را فراهم میآورد. سوگواری در این ساختار، کلیدواژه استمرار نظام دینی صاحب قدرت بویژه قدرت سیاسی است. بمعنای دیگر، سوگ مهمترین محمل پایداری استبداد دینی است.
تجارت سوگواری که درکنار پدیده مرگ بشدت تاریخمند است از خرید و فروش لباس عزا، خوردنی و نوشیدنیها، ایاب و ذهاب، پرچم و دستبند و سربند، پلاکارد و تراکت تا بروشور و آگهی های سوگ، نماز و مهر و تسبیح، مراسم مزارگردی شروع و تا کنشگران سوگواری شامل رهبران دینی و سیاسی دینمدار، ایدیولوژیستهای دینی، روحانیون نمازگزار بر مرگ، مردهخواران نوحهخوان و دیگر کاسبان بازار سوگ و مرگ ادامه می یابد. تاجران مرگ زمانی از سازمانیافتگی اقتصادی و اجتماعی صرف به نهادی سیاسی مبدل میشوند که نهاد قدرت درپی بهرهگیری از مرگ شخصیتی در راستای اهداف سیاسی است.
سیاست سوگ. تبلیغات گسترده و بزرگنمایی سوژه مرگ، سراسری کردن همسودی در سوگ در سطح ملی و اقشار مختلف اجتماعی، تور رایگان در سوگواری، پیوند سوگ با تظاهرات و همایش های سیاسی، ایجاد همبستگی معنوی و ایدیولوژیک بین مردم باورمند و نهادهای حاکمیت در ساختار قدرت، ناسیونالیزم و امتگرایی افراطی، تقویت حامیگرایی و کشاندن سیل حامیان فعال و بالقوه در میادین اجتماعی و مشارکت سیاسی، بهره برداری ایدیولوژیک، راهاندازی کارناوالهای سوگ و مرگ و اختصاص نظام اتوبوسرانی و زنجیره اقامت سوگواران حرفه ای و خرید خدمت شده، دشمن تراشی و جنگافروزی بنام صلح و امنیت جانی باورمندان در تامین هراس آنان از مرگ همگی از زمره ویژگی های سوگ سیاسی یا سیاستورزی در سوگواری است که دارای کارکردهای بقای نظام قدرت دینی است.
عقوبتتراشی، بازسازی پدیده بهشت و جهنم، پردازش زندگی پس از مرگ، بیارزش تلقی کردن دنیای دَنی و قداست بخشیدن به جهان آخرت، نقش متولیان دین در هدایت،ارشاد و راهبری باورمندان دین و دعای طول عمر با عزت دینی و طلب آمرزش در روز رستاخیر و جهان پس از مرگ و بسیاری از کارکردهای اجتماعی دیگر از زمره ویژگیهایی محسوب میشوند که در جامعه شناسی دین بویژه مرگ و سوگواری بدان استناد میگردد. این کارکردها زمانی که در بستر سودمندی سیاسی و ایدئولوژیک قرار میگیرد زمینه ساختاری تقویت نظام تنبیه و پاداشی میگردد که باورمندان دین در ساختار دین سیاسی را ناگزیر از مشارکت میکند. هراس انسان دینمدار از مرگ و عقوبت و مجازات بدن در دنیای کنونی و زندگی پس از مرگ سبب میشود با نوعی همسرنوشتی بهدنبال سوگواری بر جسدی بشتابند که ساختار قدرت بدان فرامیخواند.
اختصاص دادن سوگهایویژه مذاهب مانند شخصیت امام حسین در نهاد دین، شخصیت امام خمینی در نهاد دین سیاسی تا شخصیت سلیمانی در نهاد دین نظامی/سیاسی از دیگر ترفندهای پیوند دین و سیاست محسوب می گردد که تاجران دین و قادران سیاست بدان متوسل میشوند. چنین پیوندها و بدیل سازیهایی در مسیر مشابهسازی و بازسازی چهرهها و برهههای دینی تاریخی است تا بتواند مومنان را در اقشار مختلف به میدان اجتماعی مشارکت و حمایتگری بکشاند.
تاسیس سازمانهای ویژه سوگ و مرگ و نهادینه ساختن آیین مرگ و سوگواری از سازمانهای رسمی تا تاسیسات غیررسمی در استانداردسازی، هماهنگی شکل اجرا، نحوه و میزان مشارکتکنندگان، هدفگذاری در مراسم و بهرهبرداری از آن، مشارکت افراد و سایر سازمانهای موثر در بزرگداشت سوگ از زمره برنامههای سنتا موجود دستگاه دینی و بویژه دین سیاسی است که در دستور کار حکومت دینی در طی چهار دهه اخیر بوده و هست. وظیفه بازآفزینی این پدیده در موسساتی نظیر مساجد تا تکایا، از مراکز رسمی و خانگی روضهخوانی تا هیاتهای ترحیم دورهای (قریب ۱۵ هزار هیات های مذهبی در کشور وجود داردکه از یارانه های حکومتی و مردمی برخوردارند) شبکههای اجتماعی بزرگ بهرهبرداری از پدیده سوگواری در کشور بشمار میروند.
تمایزبخشی اجتماعی هواداران و همدلان اهالی و کاسبان سوگ در نهاد سیاسی دینی از یکسو، نمایش قدرت و ایجاد همبستگی اخلاقی و معنوی بین آنان از سوی دیگر سبب شناسایی نظام قدرت از پتانسیلهای هواداری و حامیگرایی جهت سرکوب معترضان از دیگر کارکردهای سوگواری در جامعه است. ایجاد هراس برای ناباورمندان و معترضان سیاسی با ابزار سوگواری و تجمیع نیرو و نمایشگاهی کردن سوگ و قدرت در یک قالب از زمره کارکردهای پنهانی است که در پس پرده مدیریت سوگ در ساختار قدرت تعقیب میشود.
هراس از مرگ نه تنها در خدمت رهبران دینی برای تحمیق و رهبری انسجام اجتماعی موردنظر آنان قرار میگیرد بلکه هراس از مرگ و سقوط رهبران سیاسی دینی از قدرت و مرگ سیاسی آنان نیز ابزار و انگیزه دیگری است برای اهتمام و توسل به پدیده سوگواری جهت تجدید پیمان، بازسازی اعتماد اجتماعی، و تحقق بقای عمر حاکمیت. مرگ تنها پدیده فراگیری که گریبان هیچکسی از آن رهایی ندارد، چنان هراسی در درون حاکمیت دینی ایجاد میکند که اشک رهبران دینی را نیز سبب شده و سوگواری با کارکردهای متعددش، آرامبخش کابوس رهبران مستبد دینی نیز بشمار میآید
نوحه خوانی و سرود و شعارسرایی، موسیقی مرگی است که رکن دیگر اثربخشی سیاست سوگواری در ساختار قدرت دینی است. در این نوحه خوانی ایجاد پیوند میان شخصیتهای مرکزی و تاریخی دینی مانند امامان دوازدهگانه و معصومان دیگر با شخصیت های تازه مرده در مراسم سوگواری یکی از ابزارهای قداست بخشی، اسطوره پردازی و تحمیق حامیان باورمند به نهاد قدرت دینی محسوب می شود. همذاتپنداری دینی در این تشریفات دینی سیاسی چنان در ادبیات نوحه خوانی و الهامات معنوی ملودیک موج میزند که کمتر فرد باورمند دینی میتواند مرزهای میان کنش دینی و کنش سیاسی را تشخیص دهد.
تهییج ناسیونالیزم دینی با ایجاد هراسملی از دشمنتراشیهای کاذب و بزرگنمایی دشمنان بالقوه در روابط بین دولتها نیز از ابزارهای مهم رویآوردن نهادهای سیاسی به مراسم سوگ و عزاداریهایی است که با قهرمانسازی مردگان، بدنبال تهییج احساسات و اتفاق اجتماعی در رویارویی با هراسی کاذب از مرگی است که در پس طبل های توخالی جنگ و مرگ بهصدا در میآید. ناسیونالیزم دینی دارای مرزهای دینی، جغرافیایی و سیاسی است که در پروژه سوگواری دارای همپوشانیهای ایدیولوژیک شده و حامیان و همدلان را به مکانیزمهای دفاعی و روانی سوق میدهد که درصورت عدم تاسی بدان، احساس ناامنی جانی میکند.
توریزم سوگواری در مراکزی مانند امامزادهها که در طی چهار دهه پیش تعداد آنها دهها برابر شده و قریب دوهزار امامزاده تاسیس شده از دیگر سازوکارهای پروژه سوگواری است که این پدیده را همواره حتی بصورتی شیک و امروزی زنده نگهمیدارد تا در مواقع مقتضی مانند قتل سلیمانی مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
پروپاگاندای سوگ. اگرچه پروپاگاندا در متن سیاستورزی قدرتهای سیاسی خودکامه، فاشیستی و تکسالاری رایج است ولی در نظامهایی مانند استبداد دینی بهره برداری از مرگ و سوگواری آن در قالب قداستپردازی و اسطورهسازی با مقاصد دینی و سیاسی دارای همپوشانی های تاریخی است. به بیان دیگر سوگواری در استبداد دینی نسبت به سایر اشکال استبداد و تمامیتخواهی های دیگر بمراتب قویتر و موثرتر عمل میکند و باکمترین هزینه برای بازتولید این همسازی دین و سیاست در پدیده سوگ، بیشترین سودمندی برای بازسازی اعتماد اجتماعی را بدنبال دارد.
با استناد به نظریههای تطور اجتماعی میتوان چنین پیشفرضی ارایه داد که ساختار جامعه ربّانی در ساختارهای اجتماعی حتی در درصد اندکی از مناسبات جامعهای و نوساخته یا مدرن ایران همچنان ابژههای مناسبی برای دستکاری فکری و معنوی یا احساسی توسط رهبران دینی سیاسی محسوب میشوند. در چنین ساختاری از مناسبات اجتماعی خاصه در فضاهای حاشیه شهری و حاشیه نشینان فرهنگی، نسلی، آموزشی و اقتصادی در جامعه همواره بسترهای تحریف افکار و تهییج احساسات عمومی توسط رهبران نظام سیاسی و دینی وجود خواهد داشت. اگرچه با همه این اوصاف، جنبش اعتراضات مردمی بهدلایل متعدد عینی و ذهنی تا دستیابی به تغییر سیاسی و اجتماعی به حیات خود ادامه خواهد داد.
پایان.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر