⁉️حمیدرضا جلایی پور اخیرا پیرامون مفاهیمی اظهار نظر کرده که بهانه اش استناد احزاب در ستیز با حکومت مرکزی است. او در راستای تایید نظامی مرکزگرا علیه حقوق قومیت ها بویژه کردها که دشمنی دیرینه ای نیز با آنان در سابقه نظامی اش دارد، تعبیر از متن و تصرف به مطلوب کرده است که یا نشان از عدم درک مفاهیم مورد بحث و نقد آن دارد یا در پی تحمیق و تطهیر سانترالیزمی است که جوی آن از کنار منزلگاه وی می گذرد! چهار خطای جلایی پور در این نوشته عبارتند از:
یک. جلایی پور آگاهانه مفاهیم خودمختاری، فدرالیزم و کنفدرالیزم را اختلاط و درهم می آمیزد و از این تشتت، تصرف به مطلوب میکند. واقعیت اینست که فدرالیزم از آلمان تا حتی بمعنایی مشابه در سوید (و البته بسیاری از کشورهای دیگر نظیر استرالیا، سوییس، بلژیک، اتریش، اسپانیا و... ) نه تنها سبب فروپاشی نشده بلکه برعکس سبب رشد فرهنگ های محلی و قومیتی، اعتلای تاریخ و احیای فرهنگ قومی شده و فشار سرکوب سانترالیزم توسط حکومت مرکزی را کاهش داده است. در این معنا دمکراسی بمفهوم تامین حقوق اقلیت ها و قومیت ها رکن بنیادین ارتقای فرهنگ توسعه سیاسی و همبستگی اجتماعی در جامنعه است.
دو. خود مختاری فدرالیستی اساسا و در مفهوم با مفهوم تجزیه و فروپاشی متفاوت است. بمعنای دیگر عملکرد احزاب و اقوام منطقه ای نیست که گرایش به تجزیه را افزایش می دهد بلکه عملکرد سانترالیستی حکومت و جاعلان نظریه های دروغین نظیر سراب جلایی پور است که سبب تجزیه و فروپاشی خواهد شد. زمزمه های فروپاشی ملی و سرزمینی از سوی کسانی طرح و پیگیری می شود که اساسا هیچ هم ملی نیز در آنان دیده نمی شود. فوبیای فروپاشی کشور عمدتا حاصل رویکرد امتی و فراوطنی حاکمیتی است که نه اقوام بلکه کشور را نیز دستاویز بازیچه های امنیتی، سیاسی و ایدیولوژیک در منطقه قرار می دهد.
سه. در کشورهای فدرالیستی اروپایی نوعی فدرالیزم وجود دارد که براساس آن انتخابات شهری، استانی و ملی صورت می گیرد و در هر یک از این سطوح، نمایندگان احزاب محلی و شهری و کشوری انتخاب می شوند. ملت گرایی امروزه دیگر به مفهومی فاشیستی مبدل شده که همه اروپا در حال حاضر از آن وحشت دارند خطری که امثال هابرماس و دیگران نیز بشدت بدان هجوم می آورند. یادداشت جلایی پور این تصور را به ذهن متبادر می کند که نظام امنیتی و نظامی کشور آنرا نوشته و منتشر کرده است.
چهار. بزرگترین خطر فروپاشی نه از سوی فدرالیزم قومی منطقه ای گه از سوی سانترالیزم یا مرکز گرایی حکومتی است که پیش از فروپاشی سرزمینی به فروپاشی فرهنگ های محلی، زبان، دین، رسوم، شیوه زیست و اندیشه اهتمام کرده است. امروز در جامعه ایران اگرچه بنظر نوعی یکپارچگی سرزمینی وجود دارد ولی در واقع امر جامعه ایران از نظر اتفاق و یگانگی فرهنگی، زبانی و آیینی بشدت واگر و از هم گسیخته است. استبداد دینی مرکز گرا نهایت فرصت های تاریخی برای اضمحلال چندگانگی/تکثرگرایی بنام یگانگی است.
http://archives.emruznews.com/2018/12/post-27299.php
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
@alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر