در اخرین وداع دو دختر زیر ۱۸ سال که اقدام به پرتاب خود از روی پلی در اصفهان کردند تا به حیات اجتماعی خویش پایان دهند، یک تشکیک بود که "حالا معلوم نیست به بهشت میریم، جهنم یا برزخ". می توان این تشکیک را به اینصورت نیز طرح کرد که این کودکان از کجا و چه میگریزند: از جهنم، برزخ یا بهشت؟! در تحلیل این رخداد می توان این واقعیت اجتماعی را چنین نیز دید:
الف. خودکشی های مشابه واقعه اخیر عمدتا اجتماعی اند و نه لزوما فردی و روانشناختی. مضامین سخنان و دلایل این دو کودک همه گواه اجتماعی بودن این واقعه و کنش اند؛ دلایلی چون بی ثمر بودن زندگی، بی اهمیت بودن حیات اجتماعی فرد، بی انگیزگی اجتماعی و در نهایت تلاش برای اثبات فردیت و حضور اجتماعی فرد در محیط و شبکهاجتماعی که او را نادیده می انگارد.
ب. این نوع خودکشی ها، شکلی از پایان بخشیدن به حیات اجتماعی فرد است تا صرف حذف حیات صرفا فردی: در این اقدام، فشار اجتماعی به فرد تقلیل مییابد و فرد ناتوان از تحلیل و چاره یابی مسیله اجتماعی به راهکارهای فردی در فضای اجتماعی سوق می یابد و حتی آنرا با شبکه اجتماعی خویش نیز به اشتراک میگذارد.
پ. در این گرایش به خودکشی، جامعه مورد هدف قرار میگیرد تا فردیت فرد. فرد در شبکه اجتماعی اش با مجموعه ای از ناکامیابی های اجتماعی روبروست و تصور خود در حیات اجتماعی را مبهم و بحرانی می یابد و در پی زدودن این تصویر اجتماعی است که از او ترسیم شده است. چنین اقدامی نوعی خودکشی غیر خودخواهانه است که دیگران مسبب آن شده اند.
ت. این خودکشی، شکل دیگری از قتل اجتماعی است که نقش جامعه در آن به هدف و وسیله مبدل می شود: از یکسو جامعه، هدف اصلی این اقدام است و شلیکی به پایان حیات اجتماعی و مرگ جامعه است و از سوی دیگر، همین جامعه، زمینه ساز رشد این رویکرد به حیات اجتماعی فرد محسوب می شود. در چنین چشم اندازی، جامعه به تهدیدی علیه فرد و حیات اجتماعی او مبدل می شود. این جامعه خصمانه، هولناکترین شکل مناسبات و نظاماجتماعی است که میتوان متصور شد.
ث. سن تصمیم گیرندگان به پایان دادن حیات اجتماعی و فردی خود، واقع در سن کودکی است و خودکشی برای کودکان می تواند عمدتا متغیری وابسته، متاثر از حیات اجتماعی و «جهنم اجتماعی» باشد که سبب ساز ایجاد زمینه این تصمیم می گردد. از این منظر، خودکشی، قید نامناسبی برای توضیح و قتل اجتماعی کودکانی است که پیش از بلوغ فردی و اجتماعی به قتلگاه اجتماعی برده می شوند. در چنین موقعیتی، جامعه بزرگسالان، کودکان خود را به قربانگاه میکشاند.
ج. مرگ مورد هدف این دو کودک، مرگ اجتماعی ارزشها نیز هست؛ از عبارت های مورد استفاده و ورد زبان آنان تا پوچی ارزش های اجتماعی و انسانی در شبکه حیات اجتماعی. نسل دهه هشتادی در بحران اجتماعی فراگیری غوطه ور است. علاوه بر تنگناهای اجتماعی که مانع از شکلگیری هویت و کامیابی اجتماعی فرد میشود، فقدان امید و چشم انداز امن حیات اجتماعی بویژه برای کودک-دختران سبب پرخاش و هنجار شکنی میشود که جامعه بزور بر فرد تحمیل میکند. این هنجار زدایی از ادبیات و زبان خیابانی این نسل شروع شده و تا شکستن حصارهای جامعه ای ادامه می یابد. مرگ مورد نظر این دو کودک-دختر، نشانه مرگ جامعه است.
منبع خبر
http://l1l.ir/2x2d
علی طایفی
https://telegram.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر