۱۳۹۵/۵/۱۶

جامعه شناسي در بحران

تاریخ جامعه شناسی را که بنگرید میدان نزاع نظری میان نحله هایی است که همواره در حداقل دو جبهه وفاق و تضاد در چالش بوده اند و علاوه بر انتشار این مباحث در فضاهای دانشگاهی، در فضاهای عینی اجتماعی و سیاسی نیز بنحوی درگیر بوده اند. از سابقه ژورنالیستی بسیاری از جامعه شناسان تا ورود مستقیم و غیر مستقیم آنان در حوزه سیاست، می توان نشانه هایی از این هماوردی و همسویی بین این رشته و اصحاب آنرا سراغ گرفت.

 
آنچه که بنظر حائز اهمیت است توجه به این نکته است که جامعه ایران دو رویداد بزرگ تاریخی یعنی انقلاب و جنگ را تجربه کرده است، خاصه نه جنگ درمرزهای ملی، بلکه دو جنگ دیجیتالی در دوسوی مرزهای شرقی و غربی که هنوز نیز اثار مخرب زیادی بر جامعه ایران می گذارد، همراه فجایع انسانی که در این دو کشور همسایه بطور روزانه شاهد هستیم!
ازسوی دیگر در دهه های پایانی قرن بیستم شاهد روی کار آمدن یک حکومت دینی بودیم که درکنار سایر پارامترهای بین المللی زمینه های بنیادگرایی دینی گذارده شد که امروزه یکی از چالشهای نه ملی، بلکه بین مللی است. علاوه براینها مسائل اجتماعی متعدد و گوناگونی نیز مبتلابه جامعه ایران شده و اقشار مختلف اجتماعی در ایران هرکدام بطور خاص و ساختار اجتماعی کشور بطور عام گرفتار معضلاتی گردیده است که انجام پژوهش های تجربی بطرق کیفی و کمی می تواند دستمایه بسیارگرانبهایی برای تولید نظریه های خاص و آزمون تجربی نظریه های فراگیر در جامعه شناسی درایران گردد. 
همچنین این وقایع زمینه بسیار مناسبی است برای حضور فعالانه جامعه شناسان و آگاهان و دانش آموختگان علوم اجتماعی برای رویارویی و درگیری با ساختارها و عامل های موثر بر بروز این نابسامانی ها و تلاش برای هم اندیشی و همکاری برای نقد و کاهش ابعاد زیانبار این مسائل از سیمای جامعه انسانی ایران.
اما نکته این است که بدور از همه این ضرورت های علمی و اجتماعی/ ذهنی و عینی، جامعه جامعه شناسان درایران در یک سکوت سنگین نسبي بسر می برد و با همه وجودیکه فضای تنفسی مناسبی برای رشد و تکاپوی طبیعی این رشته علمی وجود ندارد، ولی پویایی درونی این اجتماعات علمی نیز بقول مولکی، چندان قابل توجه نیست.
به تعبیر مرتن در الزامات رشد علم، شک گرایی و عام گرایی، و صراحت بیان و شجاعت در تبیین علمی پدیده ها به تعبیر میتروف و پارسونز از دوبعد ساختاری و عاملیت قابل وارسی است و اگرچه ساختارهای علمی و اجتماعی -سیاسی چنین فضایی را مهیا نمی کند ولی نقش دانشمند و نخبگان علمی نیز دراین میان قابل تامل است.
بنظر می رسد نوع انتظار ما برای پیوند ارگانیک جامعه شناسی با جامعه ایران و تولید نظریه ای در میان این اجتماع علمی و در نهایت پاسخگویی این علم به نیازهای ساختاری و کمک برای شناسایی و حل و فصل آنها مستلزم بسیاری شرایط ازجمله عاملان این اجتماع علمی است. مروری بردسته بندی نه چندان عینی و اجتناب ناپذیر زیر نشان از این دارد که بخش بزرگی از جامعه شناسان امروز در چه شرایطی بسر می برند و چرا از چنین وضعیتی نیز نمی توان انتظار زیادی داشت:

اول. وجود آن دسته از دانش آموختگان جامعه شناسی در حوزه های مختلف آن که اصولا حضور و جایگاهشان مبتنی بر پیوندهای سیاسی بوده و هست. این گروه خواه پس از انقلاب فرهنگی (بخوانید ضد فرهنگی) و خواه در سالهای پس از جنگ و دهه های اول و دوم پس از انقلاب به دلیل پیوندهای ایدئولوژیک با نظام سیاسی و دینی وارد فضاهای دانشگاهی شدند و اغلب همچنان در این فضا بسر می برند. بدون تلاش برای نام بردن از این عده، مشاهده می کنیم که این طیف اگرچه دستخوش چند پارگی تاکتیکی هم شده اند ولی در استراتژی همچنان به ایدئولوژی سازی فضاهای علمی کمک کرده و با الگوهای موجود در نظام ایدئولوژیک در آموزش عالی، علم و پژوهش سازگاری نشان می دهند.

دوم طیف گسترده دانش آموختگان در سطوح مختلف تحصیلی ازفوق لیسانس تا استاد کامل هستند که به اصطلاح می توان انان راجامعه شناسان حرفه ای نامید. این طیف وسیع اگرچه بظاهر خود را در فضاهای ایدئولوژیک ذوب شده نمی انگارند ولی به اقتضای شغل، امنیت فردی و غیر سیاسی دانستن رویکردهای خود در فضاهای علمی - بخش بزرگی به دلیل پایین بودن سطح علمی که عمدتا یک دستگاه تکثیرنظریه های جامعه شناختی بشمار می روند - عمدتا در فضاها و حریم هایی قدم می نهند که هم همسوی با الگوهای فکری نظام سیاسی است و هم در مسیری حرکت می کنند که در حوزه پژوهشی فقط به چشم و دست و صندوق کارفرماهای دولتی می نگرند. در مواردی براساس شواهد موجود برخی وارد پروژه های میلیاردی می شوند که محصول آن برای جامعه ایران و تحولات رو به توسعه آن چندان روشن نیست. دراین میان افرادی وجود دارند که علیرغم ادعای اینکه گرایش سیاسی ندارند، ولی به دلیل جدایی ناپذیری کنش و اندرکنش دو نهاد علم و سیاست در جامعه ایران امروز، بنوعی شانه از بار پاسخگویی خالی می کنند. البته هرازگاهی نیز می توان شاهد حضور، حمایت و تبلیغ آنان در حوزه انتخاباتی این یا آن شخصیت سیاسی نیز بود!

سوم. گروه کوچکی هستند که علاوه بر حفظ رویکرد های علمی درفضاهای دانشگاهی، تعهد اخلاقی و علمی نیز داشته و به راحتی با الگوهای علمی و پژوهشی نظام سیاسی حاکم که آغشته به ایدئولوژی است، همساز نمی شوند. این گروه بطور طبیعی در حاشیه بوده و اگر ازدم تیغ بازنشستگی اجباری، تعلیق، اخراج و یا ایزوله شدن نجات یابند، در بهترین حالت در محدودیت های علمی، سیاسی و اقتصادی بسر می برند. بخش بزرگی ازاین افراد یا به ترجمه روی اورده اند یا صرفا به آموزش رویکرد های انتقادی اهتمام دارند. برای این گروه امکان انجام تحقیقاتی که بتواند به بازسنجی نظریه های جامعه شناختی در فضای فرهنگی و تاریخی ایران بپردازد در عمل وجود ندارد.
اینک در تبیین چرایی پرسش نخستین این بحث مي توان پرسيد آیا الزامات رشد علم موجود است؟ آیا شک گرایی، تقدس زدایی، عام گرایی و بسیاری از الزامات رشد علم از جمله جامعه شناسی، در جامعه بشدت سیاسی و ایدئولوژیک امروز مهیای این رشد و پیوند ارگانیک هست؟
اين سنجشگري در ادامه چالشگري بر سر نقش جامعه شناس در جامعه و جايگاه جامعه شناسي اسلامي در فضاهاي آكادميك قابل طرح و پيگيري است. 
ع ط

هیچ نظری موجود نیست: