💕در مبانی عشق بهمفهوم انسانی و برابرخواهانه، اصول گوناگونی حکمرانی میکند. این اصول میتواند از نظر کیفی کم یا پر رنگ شده و از بعد کمّی کم یا افزوده شود. برخی از این اصول مفهومی در عشق با همه پرسشگریهای وارد بر آن میتواند مواردی از این دست باشد:
💕آزادی در عشق. اصولا عشقی که در آن آزادی فرد سلب و سلطه یکی بر دیگری اعمال و مبنا قرار گیرد نمیتواند عشقی انسانی باشد. این مفهوم از عشق اگرچه ممکن است بسیار گسترده و دامنگیر باشد ولی بشدت از میانتهی بوده و مبتنی بر هژمونی و رابطه قدرت است. اما عشق آزاد عشقی است که مرغ عشق را در قفس نمیاندازد و با هربار گشودن بال معشوق، تعالی یافته و رمانتیکتر میشود.
💕دمکراسی در عشق. داشتن حق رای و انتخاب در عشق و رابطه عاشقانه نیز از دیگر کاراکترهایی است که بدون آن عشق، ردای انسانیاش را از دست میدهد. مشارکت دوسویه یا حتی چندسویهدر این شکل از مناسبات عشق دمکراتیک، بنیانهایش را بر شانههای مشارکت متقابل مینهد. دمکراسی در عشق مبتنی بر رای اکثریت یا اقلیت نیست بلکه سازههایش را بر برکههایی میسازد که در آن غنچههای احساس شکوفا میشود و رضایت و بهرهجویی متقابل در آن منشا اصلی تغذیه ساقههای بلند آن میگردد.
💕حقوق انسان در عشق. اصول حقوق بشری در عشق نیز گریزناپذیر است. از برابری تا رعایت حقوق هویتی، سرزمینی، تاریخی و حرمت حریمهای انسانی در این معنا از عشق را میتوان ماده سیویکم پیماننامه حقوق بشر نامید. هیچ حق بشری نمیتواند رعایت شود اگر این مفاد در متن و بطن شریان احساسات و ادراکات عشقی در سیلان نباشد.
💕مالکیت در عشق. داشتن و حس مالکیت بر معشوق در رابط عاشقانه بزرگترین آفت و زهر جانکاه عشق و عاشقی است. بسیاری از فجایع انسانی منسوب به روابط عاشقانه که منجر به خشونتهایی نظیر قتل ناموسی، خشونت خانگی، اسیدپاشی و سنگسار مبتنی بر یک رابطه موسوم به نامشروع میگردد، عمدتا ناشی از سلطه همین تفکر و ابزارهای مالکیتی انسان بر انسان است. به تعبیر فروم، عشق انسانی مبتنی بر بودن و همبودگی است و نه مالکیت و چیزانگاری معشوق.
💕برابری در عشق. بدون برابری بذر فرهنگ و آبرنگ انسانی خشک و مرده است. برابری در عشق مهمترین کانون هستیبخش در مناسبات عاشقانه است. عشق نابرابر، رابطه ای زهرآگین، زارآفرین و زننده است که شایسته رابطه انسانی مدعی پیشاهنگی حیات طبیعی نیست. عشق برابر از کمترین حقوق و تکالیف عاشق و معشوق نمیگذرد. خیانت در عشق درست همینجاست که بدون برابری عاشقانه، پیشانی رابطه بر گِل و لای پلشتی و پلیدی مالیده خواهد شد.
💕تکثرگرایی در عشق. دوگانهگرایی مطلق، یکبارانگاری تجربه عشق و یکتانگری در عشق از دیگر ویروسهای مرگزایی است که غبار نابودی بر عشق مینهد. انسان آزاد و رشدیابنده میتواند در طول حیات خود بارها طعم شورانگیز عشق را بچشد و برچسب هوسرانی و بیوفایی را برنتابد. عشق متکثر از سوی دیگر عشقی است که انسان عاشق میتواند در یک راهروی عشقورزی به بیش از یک نفر بورزد. بنبست در عاشقی، مانند طفلی است که در گهواره جان میبازد.
💕صلح در عشق. عشق ستیزهگریز و شکیبا در مدارای احساس و عواطف، احترام به خواستههای متکثر و رشدیابنده معشوق، ودر نهایت برآمده از پیوند احساس و ادراک و تعالی گفتگو و اندرکنش در آن سبب مجنونی و افسونگری در عشق میگردد. عشق توام با نزاع، ستیزهجویی، جنگ دشمنی، نفرتانگیزترین شکل رابطه انسانی است که شوربختانه هنوز در مناسبات انسان در جامعه بوضوح بوقوع میپیوندد.
💕استبداد عشق. دیکتاتوری عشق یا عشق توتالیتر عشقی است که در آن رابطه شبانی و رمهای، حاکم و محکومی، و ارباب و رعیتی حاکم است. در چنین عشق مستبدی، نخستین قربانی رابطه، همانا مفهوم قدیسی عشق است که زیر سُمهای اسب سرکش زورگویی و زورگیری پایمال میگردد. استبداد در عشق همانند استبداد سیاسی، نوعی بربریزم و توحشی است که در ابتداییترین شکل مناسبات انسانی درجا میزند.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر