بکارت یا دوشیزگی به مفهوم دقیق کلمه، به معنای عدم برقراری ارتباط جنسی بین یک زن با یکمرد تلقی میشود. سابقهی تاریخی این نگاه عمدتا از چند نظر مبتنی بر یک نگاه بیولوژیک بهانسان است؛ چرا که به مقوله بلوغ جسمی یا قابلیت باروری جنسی و وراثتی در دختر اهمیتمیدهد.
لذا دخترانی که به سن بلوغ میرسند و آمادگی جسمی برای باروری پیدا میکنند، مشخصاابژههای اصلی این نوع نگرش بیولوژیکی هستند که بازتاب آن در جامعه به شکل خشونتآمیزینقشآفرینی میکند. درثانی نگاه بیولوژیک در بستر فرهنگ، زمینه پیدا میکند؛ بهطوری کهخانوادهها در هنگام تصمیم به فرزندآوری ناخودآگاه بر مبنای این نگرش، به این مسئله فکرمیکنند که اگر فرزند دختر شود به چه شکلی باید او را مدیریت و تربیت کنند که احیانا درمسیر رشدش آمادگی برای فرآیند تولید مثل را طی کند.
اگر به همین شیوه جلو برویم، میبینیم که طبیعت، آنچه بر مبنای شرایط تاریخی است را کم کمبا خود تطبیق و تغییر میدهد. بسیاری از زیستشناسان و متخصصان روابط جنسیکه به مقوله اندامتوجه دارند و اساسا روی جامعهشناسی و روانشناسی بدن کار میکنند، به این نتیجه رسیدهاندکه مقوله بکارت عینیت بیرونی ندارد و نزدیکی و دوری دو ماهیچه در واژن یک دختر است کهمیتواند بعد از یک دوره عدم ارتباط جنسی بسته شود و یا به حالت نزدیک به پیش از رابطه جنسیبرگردد و یا پس از آن هم واکنشی نشان ندهد؛ اما همین بکارت، عمده درگیریها را در طول تاریخو در حوزههای مختلفی همچون بیولوژی، سیاست، جامعه، اقتصاد، جرمشناسی و حتی نظامی بهوجودآوردهاست؛ مثلا وقتی دختر پادشاهی مورد تجاوز جنسی نامشروعی قرار گرفته، جنگ رخ دادهاست.
در این بین با واژه عفت مواجه میشویم و میبینیم که چگونه یک نهاد، جامعه یا قوم به دلیلایجاد یک تغییر فیزیکی در زن، از نظر فرهنگی بیعفت میشود و بار معنایی، اصالت یک قومیت وخانواده زیر سوال رفته و موجب بیآبرویی میشود. اتفاقی که گاهی به جنگهای خونین هم ختمشدهاست. در ادبیات هم داریم که خونریزیهایی از این دست موجب پیمانهایی مثل "خون بس" میشودکه در آن دختران به ابزاری برای فرو افکندن آتش این جنگ و خون تبدیل میشوند. درهمینجاست کهبا مفهوم بکارت اجتماعی روبرو میشویم.
نگاه بدوی یا مبتنی بر طبیعت نگاهی است که انسانهای غارنشین هم داشتهاند؛ به تعبیری پس ازیکجانشینی انسان و بعد از انقلاب کشاورزی، نهاد خانواده به مفهوم موجود شکل پیدا کرده ومبانی قدرت اشکال جدیدی پیدا میکند و در این شکل جدید، توارث، ثروت، قدرت، فرزندآوری وباروری تبدیل به مسائل بااهمیت میشود. میبینیم که این نگاه بدوی به انسان مبتنی بر طبیعت،همچنان نقش غالبی را در تعریف جایگاه و موقعیت یک انسان، یک زن، مرد یا کودک ایفا میکند وتمام عرصههای اجتماعی را دربرمیگیرد. ولی در اینجا این نگاه طبیعتگرایان و بیولوژیک وفیزیولوژیک را مشخصا درباره پدیدهی بکارت مورد توجه قرار میدهیم.
بنظر من، نسل گذشته تغییرات جدی به خودش ندیدهاست. نسلهایی که متولدین دهه چهل و پنجاههستند، همچنان با همان عادتوارههای خود زندگی میکنند ولی میزان سلطه و اعمال سلطهخانواده بر فرزندان بهشدت دستخوش شکاف شدهاست. این نیز از جمله شکافهای بین نسلی است؛ بهاین معنا که هر نسل واگرایی و شکاف بیشتری نسبت به نسل قبل و ارزشها، داوریها و هنجارهایآنها دارد و الگوهای فکری و سبکهای زندگی متفاوتی را برای خود پیشه میکنند که لزوما متاثراز نهاد خانواده یا فرهنگ مسلط در قومیت و خانواده، یا بافت فرهنگی محله و شهری نیست که درآن زندگی میکنند؛ بلکه بخش بزرگی از اینها را افراد، در گروههای همسال یا از فضاهای مجازییا از ارتباطات با دنیای خارج از ایران و حتی واقعیتهای ملموس روزمره میگیرند. نسل جدیدشاهد هستند که نهاد خانواده در حال آسیبدیدن است و طبیعتا جرات ندارند به دلایل فرهنگی،اقتصادی و عدم اعتماد اجتماعی خصوصا در روابط زن و مرد، سراغ ازدواج و تشکیل خانوادهبروند. بدین ترتیب با بالا رفتن سن تجرد الگوهای ارتباطی نیز تغییر پیدا میکند.این تغییردر هنجار، زمانی رخ میدهد که افراد حاضر نیستند بار یک میراث فرهنگی که از گذشته برجایمانده را بهدوش بکشند و در قید و بند تعاریف کلاسیک از عفت و پاکدامنی قرار بگیرند.
این هنجارشکنی به این معناست که افراد اولا از الگوهای فرهنگی خانواده دور شدهاند و دیگراز آنها تبعیت نمیکنند و آنچه تحت عنوان بکارت یا ارزشگذاری زنانه است را زیرسوال میبرند. دوم، تمایل دارند که کنترل بر بدنشان را خودشان بر عهده بگیرند. این مسئله ناشی از یکانشقاق و واگرایی بین نسلی و تبیعت از بنیانها و الگوهایی است که احیانا خارج از فضایخانواده یا فرهنگ رسمی، آن را اقتباس میکنند. آنها در فضاهای مجازی و شبکههای اینترنتی وروابط و گروههای همسال به این نتیجه و دریافت اجتماعی میرسند که من عهدهدار مسئولیتفرهنگی و مردانهای که بکارت و دوشیزگی من بنیان هستی شناختی آن را تشکیل میدهد نیستم.
فاکتور بعدی که احیانا تاثیرگذار بر روی این موضوع است و نسل جدید از دهه شصت به بعد دائماآن را مورد چالش قرار میدهند به این نکته برمیگردد که وقتی طول دوره تجرد افزایش پیدامیکند، افراد وارد روابطی غیر رسمی میشوند که احیانا فرهنگ رسمی آنها را تایید نمیکند یابیعفتی و بیآبرویی تلقی میکند. آنها حتی ممکن است وارد رابطههای جنسی غیر رسمی شوند اماآن را کتمان کنند. در این رابطه مقوله بکارت پارامتر مضاعفی در دوچهرگی جامعه ایرانبهخصوص در میان دختران است و منجر به یک بحران بزرگ میشود. سرانجام نیز دخترانی در سن 25- 35 -40 سالگی وارد رابطه میشوند ولی این رابطه را به کسی نمیگویند؛ رابطه بین خودشان وپارتنرشان میماند و احیانا اگر روزی هم بخواهند ازدواج کنند آن روز فکری برایش میکنند. بهاشکال مختلف هم روشهای ترمیمی و توجیهی وجود دارد و حتی بسیاری از پسرها هم در صورت عدمفشار خانواده قائل به ارزیابی بکارت دختر نیستند.
بخشی از آگاهی اجتماعی، از ارتباط انسانها با یکدیگر یا روابط انسانی دخترانی است کهبیشتر وارد اجتماع میشوند. این تبادل اطلاعات، چه در ارتباط با همجنس و چه جنس مخالف،میزان آگاهی از بدن را افزایش میدهد و امکانات فرهنگی و فرصتهای اجتماعی که دارند موجبتغییر تصویر هستیشناختی و هویت خودشان در جامعه میشود. فرد طبیعتا آنچه در فضای بستهخانواده به او القا شده را مورد چالش و پرسشگری قرار میدهد. اما دختری که فقط در خانوادهاست و فضای بیرونی ندارد، حتی اگر سن بالاتری داشته باشد محدوده اندام جنسیاش تحت عنوانشرمگاه تلقی میشود و حتی اندام جنسی خود را نمیشناسد. از همینجا نقطه تردید و شک که آغازگردگرگونی در سبکهای زندگی و الگوهای اندیشیدن و ارزشگذاریها است خودنمایی میکند.
افرادی که وارد دانشگاه میشوند و تحصیل میکنند، افرادی که کتاب و رمان میخوانند یا فیلم وتئاتر میبینند، دریچه دید جدیدی را باز میکنند و از فضاهای تنگنظرانه مردانه و سنتیفراتر میروند و از زاویه روابط انسانی به آن نگاه میکنند که از نیاز مادی و فیزیکال گرفتهتا نیازهای معنوی و فرهنگی، همه را مورد توجه قرار میدهد. بخشی از این اتفاق در فضای واقعیرخ میدهد و بخشی در فضای مجازی. ممکن است دخترانی باشند که جرات یا فرصت پیدا نمیکنند کهبکارت خودشان را زیر پا بگذارند یا حداقل ارزشهایی را که جامعه برای آنها تعیین میکند رانادیده بگیرند و فراتر از هنجارهای موجود بروند ولی از نظر ذهنی دیگر این آدمها فضاهایگذشته را ندارند. از این رو مفاهیم دوشیزگی و بکارت در جامعه دستخوش تغییراتی میشود،تعیین هویت بر اساس ماهیچههای بدن یا اندام جنسی یک زن، فراتر رفته و قالبهای کهنه فرومیریزد.
چالشهای فردی را کمابیش اشاره کردم؛ اما چالشهای اجتماعی به این معناست که پدیده بکارتبهنوعی از منظر سنتی، مصونیت فرد از شکستن هنجارها و یا فروریختن مرزهای آبرو یا حیثیتاجتماعی یک خانواده و احیانا زمینهساز بقای نهاد خانواده در قالب اصالت، توارث، قدرت،ثروت و نام و منزلت مردانه است؛ اما من فکر میکنم که از بعد اجتماعی، همین مقوله بکارت سببمحدودیتهای اجتماعی در هستی اجتماعی و حتی هستی شناسی سابژکتیو یا کاگنتیوِ (شناختی) خودِفرد میشود.
از بعد اجتماعی، مقوله بکارت سبب محدودیتهای اجتماعی در هستی اجتماعی و حتی هستی شناسیسابژکتیو یا کاگنتیوِ (شناختی) خودِ فرد میشود. یعنی دختری که احیانا وارد سن بکارت شده چهپیش از سن بلوغ و چه پس از آن، محدوده اندام جنسیاش تبدیل به تابویی میشود که هرگز نبایدپیرامونش فکر کند و باید از چیزی که جامعه به نحوی مسئولیتاش را برعهده او گذاشته بسیارمراقبت کند. چنین بار فکری سنگین و ارزشگذاری بر روی آن، دختر را در مسیر پرهیز از ورود بهعرصههایی قرار میدهد که ممکن است در آن او ناپاک یا بیآبرو خوانده شود. اتهاماتی از ایندست باعث میشود دختر پیش از اینکه وارد عرصههای اجتماعی شود راه عرصههای فردی را بر خودببندد و در نتیجه وارد نوعی ستمگری علیه خودش میشود.
🤷🏻♀️همچنین سیستم علیه او و خود او هم علیه سیستم نقشآفرینی خواهد کرد. یعنی اساسا مجموعهستمگونهای رخ میدهد که آکنده از هژمونی و سلطهگری خانواده، ساختارها و نهادهای مسلط درجامعه است و او ناگزیر از حمل کردن این بار تراژدیک است. این مسئله منجر به این میشود که اوجز در زمان انجام نیازهای ضروریاش به اندام جنسیاش توجهی نکند و هرگز برای شناخت بدن خودبه سراغش نرود. چه بسا حتی موقع شستن بدنش هم با احتیاط بخش جنسیاش را بشوید. این فضای ذهنیمیتواند بسیار تکاندهنده و آزاردهنده باشد که نوعی شکنجه به اصطلاح غیررسمی ولی نظامیافته و نظاممند علیه یک زن است. همچنین رابطه اجتماعی زن تحت فشارهای انتسابی جامعه نیزقرار میگیرد.
🤦🏻♂️همه اینها میتواند سببساز بحران هویت در روابط دختر و پسرها شود. ما در جامعه میبینیمکه برخی مردان با موی سر و زانوی یک دختر و دیدن قوزک پای او تحریک میشوند و این زوایا،برای ایشان یک جذابیت و شوخی جنسی تلقی شده و سرانجام به آزار جنسی او میپردازند. طبیعتابخشی از ایجاد چنین فضایی حاصل همین فرهنگ مسلط بر دختران است که خود دختران هم عاملبازتولید این داستان میشوند. چون آنها حامل این فرهنگ مسلط بر جامعه هستند.
باید این را هم در نظر بگیریم که پارامترهای مربوط به تبعات اجتماعی این مسئله و مقولهپاکدامنی بسیار گسترده است و بهشدت وارد عمق روابط اجتماعی و روان افراد میشود. افرادی کهاین هنجارها را شکستند همیشه نگران هستند که مبادا خانواده متوجه این داستان بشود؛ مبادادیگران در روابط جنسی و عاطفی خارج از رابطه ازدواج، ارزیابی منفی نسبت به تن او و هویت وشخصیت او داشته باشند. بدین ترتیب آنها تحت فشار شکنجه سفید قرار میگیرند چرا که مدام زیرذره بین و مورد تردید اجتماعی هستند. اما توجه کنیم که این بحران شامل همه این روابط وآدمها میشود. از دخترانی که کاملا پایبند به ارزشهای سنتی و مقوله کمربند عفت و بکارتهستند تا آنهایی که چنین چیزی را مورد نقد و چالش قرار میدهند.
ما در آینده شاهد یک تغییر اجتماعی خواهیم بود. بدین معنا که فرهنگ مسلط دیگر نمیتواندهویت زن را براساس بدن او تعریف و ارزش او را مبتنی بر انداماش تعیین کند. من فکر میکنم اگرتغییر اجتماعی رخ دهد طبیعتا بسیاری از این نگاهها دگرگون خواهد شد و اگرچه ممکن است خیلیاز خانوادهها هنوز نگرانی داشته باشند اما پروسه و دوره گذار شروع شده است. خواه یاناخواه در حال حاضر دختران و پسران در روابط اجتماعی به مراتب آزادترند . بنابراین آموزشجنسی از کودکی در مدارس اهمیت زیادی دارد و امیدوارم این آموزش در بستر خانواده نیز صورتبگیرد. در این صورت، طبیعتا ذهنیت افراد هم بازتر خواهد شد و دریچه نگاه آنها را از صرفنگاه از دریچه جنسی فراتر خواهد برد.
سپس در فضاهای اجتماعی افراد میتوانند از قابلیتها و امکانات فیزیکی، روانی و شخصیتی خودبه اشکال مختلف استفاده کنند و زمانی که این امکان را بیابند میتوانند از آن بهره مندشوند و هیچ منع ارزشی و فرهنگی بر ایشان مسلط نباشد. تصورم این است که در آینده با فرافکنیروند های موجود در جامعه، این روندها به سرعت و بهصورت غیر رسمی، غیر نهادین و نامشهود بهسمتی میرود که این نگاههای منحط از بین رفته؛ هنجارهای مردخواهانه شکسته شده و حضوراجتماعی زنان پررنگتر خواهد شد.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1/3136
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر