جنبش چپ با مجموعه ساختارهای چندگانه و اهداف و تاکتیکهای مختلف پس از دهههای پس از انقلاب۵۷ در درون مرزهای ملی از یکسو و فروپاشی اردوگاه کمونیزم در ورای مرزهای ملی از سویدیگر نیازمند بازنگری جدی در راهبردهاست. اگرچه درباره موانع میدانی تحقق همگرایی جنبش متکثر چپگرا در خارج از کشور و در تبعید بررسی هاو آزمون بسیاری صورت گرفته است ولی امروزه ضرورت همگرایی و همایش نیروهای ازهمگسیخته چپگرا در خارج از کشور و در اتحاد و سازماندهی چپ گرایان داخل کشور بیش از پیش دارای اهمیت است.
در این یادداشت بیش از موانع، به ضرورتهای این همگرایی ویکپارچگی اشاراتی میکنم.
در این یادداشت بیش از موانع، به ضرورتهای این همگرایی ویکپارچگی اشاراتی میکنم.
آسیبشناسی جنبش چپ و برابریخواه در طی چند دهه اخیر نشانگر ایناست که این جنبش از فقدان بازسازی و روزآمدسازی خود در رنج است. اگرچه نسلهای پس از انقلاب نقدهای جدی بر عملکرد و خطاهای راهبردی و تاکتیکی جنبش چپ کردهاند ولی آنچه که مهم است وجود زمینهها و بسترهای عینی جریان عدالتخواهی در کشور است؛ امریکه محصول فقر و شکاف طبقاتی فراگیری است که در طول حاکمیت دین و سرمایه در کشور بوقوع پیوسته است.
گردش نسلی در جریان چپ در کشور نیز دارای الزامات خود است که چه بسا در دو بخش قابل تفکیک باشد: بسیاری از نیروهای شاخص جریان چپ باید آگاهانه یا به روزآمدسازی و انطباق ساختارهای حزبی و سازمانی با شرایط و ضرورتهای روز پرداخته و با نیازها و مطالبات جنبش برابرخواهی در درون مرزها همسو شوند. بدیل دیگر این است که سازمانهای چپگرا باید به پاکسازی عناصر کلیدی در تاریخچه پر فراز و نشیب خود بپردازند و با نوسازی مرکزیت و مدیریت سازمانی، فضای بازنشستگی را برای نسلی از رهبران چپ اندیش فراهم کنند که کنار کشیده و فرصت را به نسل جوانتر و نوآمد دهند.
ضرورت بهرهگیری از شکست در راستای پیروزی نیز از زمره رهیافتهایی است که باید سرمشق جریان چپ باشد. اعتراف به خطاهای راهبردی و تاکتیکی در جریان انقلاب ۵۷ و غفلتهای مرتبط با آن از زمره گلوگاههایی است که میتواند سببساز نجات سازمانهای چپگرا، راهگشایی پیوند ارگانیک جریان چپ برونمرز با نیروهای منفرد و هواداران داخل کشور و در نهایت همایش خانواده چپ با یکدیگر در راستای تامین منافع طبقاتی مردمی ستمدیده و استثمار شده، گردد. بدون اعتراف به شکست ها و خطاها، راهسازی این نوسازی بشدت دشوار خواهد بود.
تاکید بر دغدغههای مشترک مهمترین پلتفورم جریان چپگرایی در برون مرزها است. این دغدغهها میتواند شامل همصدایی با مردم تهیدست و زحمتکش، سازماندهی جنبش تهیدستان و یکپارچکی نیروهای ازهمگسیخته در راستای همگرایی علیه دشمن ایدیولوژیک واحد، خواه در قالب استبداد دینی یا ارتجاع سیاه خواه در رویارویی با خطر استبداد شاهی یا ارتجاع سفید باشد. محوریت این دغدغه ها در جنبش چپ و فرارویی آن برای ارایه بدیلهای موثر و قدرتمند درجامعه در مسیر مبارزه علیه ماشین قدرت در کشور و فروپاشی ساختار طبقاتی ناهمسود با منافع طبقات ستمدیده و غارت شده، ضرورت تام و تمامی است که هیچ توجیهی نمی تواند سبب رفع مسیولیت از یکایک اعضای خانواده چپگرای ایرانی درخارج از کشور گردد.
پرهیز از اختلافها یکی از سازوکارهای جدی و حیاتی جریان چپگرای ازهمپاشیده است. تجربه حاصل از انقلابی شکست خورده توسط خانواده چپ در کشور سببساز این ذهنیت و باور مبتنی بر بیاعتمادی و ستیزههای درون ساختاری شده است بطوریکه نیروهای چپ در خارج از کشور تاحدی ازهم گسیخته و بی سامانند. برهه تاریخی کنونی در فرایند تحولات ساختاری در نظام سیاسی کشور ضرورت متعین ساختن تضادهای فرعی و اصلی را در اولویت میگذارد. بطوریکه تضادهای فرعی که طبعا در درون خانواده چپ، آشتیپذیرند میتواند در این مقطع زمانی در سرفصل گفتگوها قرار گیرد ولی نباید مانع از همبستگی و یکپارچگی نیروهای چپ در سازماندهی جنبشهای اجتماعی چندگانه در داخل کشور گردد.
همداستانی با چپ داخل. مسلم است که هریک از جریانهای چپ در داخل کشور و خارج از آن دارای تجارب و شناختی است که میتواند در یک همایش تاریخی مکمل یکدیگر شده و همافزایی در کارآمدی جریان چپ را افزایش دهد. این خصیصه در چپ داخل کشور، شامل نزدیکی تحلیل از شرایط عینی و آگاهی دقیقتر از روشهای مبارزه و سطوح مطالبات جنبشی است و در چپ خارج از کشور مشتمل بر کسب آگاهی و تجربه بالقوه در خصوص دمکراتیزم سازمانی/حزبی و روشهای نوین مدیریت سازمانهای حزبی و چپگرای دنیای مدرن است تا از ذهنیگرایی های احتمالی اجتناب ورزند.
تلاش برای سیاستورزی سازمانی نیز از زمره راهبردهایی است که بدون آن، شمارش معکوس مرگ حزبی آغاز میشود. بیتردید سیاستورزی دارای پهنههای گستردهای فراتر از صدور بیانیههای دورهای، اعلام موضع در رویارویی با برخی رخدادها و تحلیل اوضاع سیاسی و اجتماعی است. این راهبرد نیازمند تحلیل ضرورتهای یکپارچگی جنبش در داخل و خارج از کشور از یکسو و همبستگی میان جنبشهای تحولخواه دیگر نظیر زنان، دانشجویان، صنوف و اتحادیهها، بازنشستگان و معلمان است بطوریکه بتوان از درون این فرصتهای تاریخی، سبب ساز تغییری بنیادین در راستای تامین منافع طبقات اجتماعی شد که سالیان سال مورد غفلت و چپاول قرار گرفته است.
همبستگی برای تغییر گام بگام. یکپارچگی فراجنبشی و بین جنبشی بدون یکپارچگی درون جنبشی میسر نخواهد بود. ازهمگسیختگی، واگرایی، عدم دیالوگ و گفتمان درون جبههای در جریان برابریخواه چپگرا و عدم تفاهم بر مهمترین مسایل مبرم و تضادهای اصلی در جامعه بزرگترین مانع پیشروی جنبشی است که داعیه پیشروی دارد. هرگونه کوتاهی در این حرکت همگرایانه و گام بگام، سرفصل دیگری از خطاها و ندامتهای ایدیولوژیک و سازمانی را در تاریخ حیات جریان چپ خواهد گشود که قابل اغماض نخواهد بود.
تهیدستان شهری. مجموعه تحولات چنددهه اخیر پس از انقلاب ۵۷ سبب شده است که بزرگترین حجم فشار و ستم طبقاتی بر دوش طبقات اجتماعی نهاده شود که بزرگترین بخش از جامعه را تشکیل میدهند. اگرچه این واقعیت خرسندساز نیست ولی برای جریان چپگرای متحول بشدت فرصت ساز است بطوریکه گرانش اصلی حرکتهای راهبردیاش را بر مدار عدالت و برابریخواهی مینهد. طبق اخرین تحلیلها و نظرسنجیهای موجود نیز بخش بزرگی از طبقات اجتماعی مردم بدنبال دمکراسیخواهی و برابریخواهیاند امری که مرزهای روشنی با جمعیتی می نهدکه بدنبال ساختار سیاسی سلطنت یا گرایشهای ارتجاعی دیگرند.
مقابله با استعمار. یکی از مهمترین شانههای استوار جنبش برابریخواهی همانا استعمارستیزی است. رویارویی با دخالت دول و سازمانهای وابسته به کشورهای دیگر بویژه ممالکی که سرآمدان استعمار نوین بشمار میروند از وجوه بارز پیوندهای اعضای جبههای است که زیر چتر برابریخواهی میتوانند گردهمآیند. مبارزه علیه استعمار و ضدیت با امپریالیزم مالی و فرهنگی همراه با مقاومت برای درهمشکستن ساختارهای استثمار نیرویکار از کارگران تا سایر اقشار زحمتکش در جامعه، از زمره عرصه هایی است که نیروهای چپگرا میتوانند بهعنوان میز مشترک گفتگو بدان بپردازند.
انواع برابریخواهیها نیز از جمله مطالباتی است که همواره در ساختار نابرابر یکجامعه طبقاتی در ایران زمینه همایش نیروهای اجتماعی تغییر را بهدور هم میکشاند. برابری میان طبقات و اقشار اجتماعی، برابری جنسیتی میان گرایشهای جنسی/جنسیتی مختلف، برابری اقشار شهری و حاشیه نشین شهری، برابری اقشار روستایی و شهری، برابری اقوام مختلف با زبان و گویشهای متفاوت در کشور، برابری باورمندان به ادیان و مذاهب مختلف و ناباوران به دین، برابری توانمندان و توانجویان در کشور از زمره میادین گسترده و متنوع برابریخواهی است که الزامات همبستگی نیروها و سازمانهای چپگرا را صدچندان میکند.
انواع دمکراسیخواهیها نیز دیگر عرصه چالش برانگیز ولی وحدت بخشی است که میتواند بطور بالقوه زمینه اتفاق چپ ایرانی را فراهم سازد. دمکراسیخواهی های مشارکتی و شورایی تا طبقاتی و قشری همگی ضرورت گردهمایی برای بنیانگذاری ساختاری را بهنمایش میگذارند که جامعه ایران پس از سقوط نظام شاهی و سلطنت، دیگر نمیتواند و نمیخواهد به نظامهای غیردمکراتیک تن بدهد. این دمکراسیخواهی اگرچه بطور کاذب مورد دخل و تصرف جمهوری پر تضاد اسلامی قرار گرفته است ولی قدرتیابی حقوق شهروندی و مدنی در اذهان عمومی، مهمترین بستر ایجاد همدلی و یکپارچگی در جنبش برابریخواهی است.
ضدساختار بودن از دیگر وجوه بارز ضرورت همصدایی میان نیروهای متعدد چپگرای ایرانی است. مبارزه علیه ساختار استبدادی و فرارویی از ساختارهای استبداد شاهی تا شیخی و ایجاد ساختارهای مشارکتی و مشورتی در نظام سیاسی آتی کشور نشان از یک آگاهی عمیق اجتماعی است که ساختارهای استبدادی، توتالیتر و تمامیتخواه، تکسالاری، عشیرتی و سانترالیستی، تکجنسیتی و تکقومیتی نمیتواند پاسخگوی نیازهای دمکراتیک آحاد مردم ایران در پهنه سرزمینی و فرهنگی باشد. جریانهای سیاسی دیگر زیر عنوان تغییر رژیم اگرچه بدنبال تغییر روبنای سیاسی و حلقه قدرتاند ولی بدنبال تغییر ساختارهای ستم و ضد حقوق خلقی و قومی نیستند.
در پایان قابل ذکر است که بر فهرست ضرورتهای همبستگی نیروهای برابریخواه میتوان افزود و قطعا با رویکردی عملگرا، مردمی، دورنگر و راهبردی میتوان بر موانع و تضادهای فرعی منافی با این ضرورتها چیره آمده و دست مشارکت و همیاری را بسوی اعضای خانواده برابریخواه دراز کرد.
سنجشگری مسایل اجتماعی ایران
https://t.me/alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر