افزايش مستمر و تصاعدي فقر و نابرابري در جامعه در كنار خشكيده شدن نهال آزادي در سالهاي پس از انقلاب، سبب ساز ناكامي اهداف نخست انقلاب و انقلابيون دهه ٥٠ گرديد. شواهد نشان مي دهد كه طبقه متوسط قدرتمند و روبه رشدي كه نقش جدي در انقلاب ٥٧ داشت، در عصر حاضر رو به زوال است.
در مطالعه زير پس از مروری بر ادبیات فقر، نابرابری و عدالت در سال های پس از انقلاب، نتایج نشان مي دهد در طی این دوره روند فقر و نابرابری، هردو سیر نزولی داشته است و جامعه ایران به سمت طبقه متوسط رو به پایین پیش میرود. از اين منظر مي توان چنين برداشت كرد: جامعه ايران بسوي دو قطبي شدن مي گرايد.
1️⃣ طبقه ويژه مشتمل بر مديران دولتي و خصوصي، صاحبان بنگاههاي اقتصادي خصوصي و وابسته به دولت، نوكيسگان صاحب ثروتِ برخاسته از فساد و رانت هاي درون حكومتي و.. با دستيابي به ثروت هاي افسانه اي از ساير طبقات اجتماعي در كشور فاصله گرفته است.
2️⃣. همزمان با فقرزايي بيشتر در جامعه در طي چهار دهه كه متاثر از فساد و سوء مديريت تا تحريم اقتصادي كشور است، طبقه فاقد ابزار توليد روبروز فقير تر شده و به پايين ترين لايه هاي ساختار طبقاتي جامعه كشانده شده اند. فقر قريب ٦٠ درصد جامعه ايران نشاندهنده شكاف جدي طبقاتي است كه به انشقاق جامعه ختم مي شود.
3️⃣. در اين ميان بخش بزرگي از بدنه طبقه متوسط كه با فربه شدن هيبت بدنه دولتي در سالهاي پس از انقلاب، گسترش يافته بود، نيز روبه لاغرشدن نهاده و به طبقه فقير و تهيدست شهري پيوسته است. لايه باريكي از اين طبقه توانسته است در سطح درآمدي نسبتا ثابتي باقيمانده و درصد بسيار اندكي نيز به طبقه ممتاز و مسلط در جامعه بپيوندد.
از همين رو مي توان گفت جامعه ايران در آستانه انشقاقي عظيم است؛ شكاف و تضاد طبقاتي دو قطبي كه منجر به تشديد شكاف و تضادهاي اجتماعي ديگري مانند تضاد بين زن و مرد، تضاد شهر و روستا، تضاد مركز و پيرامون، و ساير تضاد هاي اجتماعي در مناسبات اجتماعي مي شود كه نه تنها انسجام و همبستگي اجتماعي را آسيب پذير مي سازد، بلكه همبستگي ملي را نيز تحت تاثير قرار مي دهد. تاثيرات ديگر اين انشقاق اجتماعي، ميل بيشتر نمايندگان طبقه ممتاز و صاحب قدرت در جامعه به كنترل، سركوب، اقتدارگرايي و هژموني بيشتر است تا از وقوع جنبش، شورش و انقلاب طبقه تهيدستان پيشگيري كند.
http://l1l.ir/1qjh
علي طايفي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر