۱۳۹۵/۹/۹

انحطاط دانشگاه، علم و دانشجو

❓همواره اين پرسش مطرح است كه چرا علم و دانشگاه در ايران چنين ناكارآمد و سست بنيان است؟ اين ضعف و نارسايي علمي، سراسر نهاد آموزش را از ميدان عرضه تا بيلان تقاضاي نيروي انساني متخصص دربر گرفته است. براي پاسخ بدين مسيله چند دليل عمده مي توان فهرست كرد:

🔀فضاي رقابت هاي امروز در جامعه بخصوص بين خانواده ها كه فرزندان خود را وادار و تشويق به ادامه تحصيل مي كنند. اين جوانان با هزار ترفند و بزور آموزش هاي فشرده كنكور و خريد سوالات و تقلب هاي ديگر، سرانجام وارد دانشگاه مي شوند كسانيكه نه داراي دانش بنيادين لازم هستند و نه انگيزه علم جويي و دانش اندوزي دارند. اين فرهنگ نيز قدمتي به قامت عمر آموزش عالي در كشور دارد از زمانيكه نخستين اعزام شدگان تحصيل به خارج از كشور عمدتا مهندس و دكتر بودند و وجاهت و منزلت آنان مقدم بر دانش و فرهنگ علمي بود و هست.

♻️دوم، سطح دانش و علم در فضاي عمومي آموزشي و اكادميك در كشور هست. بنظر من سطح دانشجويان با سطح اساتيد و مدرسان نيز همخوان و همسوست خاصه مدرسان دانشگاههاي غير دولتي از ازاد تا غيرانتفاعي ها و.. بسياري از مدرسان بواسطه رانت هاي تحصيلي و سهميه هاي مختلف وارد دانشگاه شده وكرسي تدريس تصرف مرده اند و عمدتا يا توان و دانش و علاقه به علم دارند و يا درگير پروژه هاي مختلف پولسازي شده اند. دانشگاه براي اين عده بنگاه اقتصادي بيش نيست و دانشجو مزدور كم مزدي كه ناگزير است براي او بيگاري علمي نمايد. 
@alitayefi1 
☮️روش آموزش هاي دانشگاهي نيز در اين ساختار مزيد بر علت و مؤيد اين سطح نازل علمي بين دانشجو و دانش آموخته است. دانشجو هر قدر مستعد و علاقمند نيز باشد با محتواي آموزشي فيلتر شده در آموزش عالي اسلامي بازمانده از انقلاب ضد فرهنگي نمي تواند به منزلت علمي و كارشناسي لازم دست يابد؛ بخصوص با روش هاي آموزشي تقليد گرايانه و كپي مدار بجاي توليد و خلاقيت و نوآوري در آن.  

🎓گزينش دانشجو نيز از ديگر  موارد ايجاد شكاف علمي در فضاي دانشگاهي است. ساختار آموزش و پرورش كشور همه كاستي هاي ساختاري خود را در نهايت بطور زنجيروار به دانشگاه منتقل ميكند و در اين ميان نقش فيلتر هاي گرينش عقيدتي و سياسي از يكطرف و نقش سهميه هاي ايدئولوژيك و سياسي از سوي ديگر ساختمان انساني دانشگاه را به سازماني مبدل مي كند كه در آن همه چيز جز علم مي تواند واجد ارزش باشد. 
@alitayefi1 
📉عرضه بيش از تقاضا بعنوان پنجمين عامل در ايجاد تورم دانش آموختگان و چند برابر بودن نرخ بيكاري اين قشر نسبت به بيكاري كل كشور نقش افريني مي كند. نظام برنامه ريزي آموزش عالي ارتباط ارگانيكي با تربيت متخصص و دانش آموخته در كشور ندارد و بخش هايي كه نيازمند متخصص هستند در خلا نيروي انساني متخصص بوده و بخش هاي ديگر با ارتش بيكاران مدرك بدست روبروست. 

📈گزينه تحرك طبقاتي از ديگر عواملي است كه خانواده هاي كم بضاعت را ناگزير از سرمايه گذاري و تشويق فرزندانشان براي ورود به دانشگاه مي كند. جوانان نيز تنها راه ارتقاي طبقاتي و كسب منزلت و درآمد بيشتر را ادامه تحصيل بهر روش ممكن مي دانند. نبود جايگزين هاي ورود به بازار كار و كسي معاش ابرومند از يكطرف و مردانه بودن بازار كار از سوي ديگر سبب مي شود بخش بزرگي از دانش آموختگان بويژه دختران بيكار مانده و در نهايت به حاشيه جامعه بپيوندند. 
منزلت و فخر طبقه متوسط در اين مسير با بن بست هاي هويتي جدي روبرو مي شود افرادي كه نه شعل تخصصي مي يابند، نه از عهده آن بر مي آيند و نه تن به مشاعل عادي مي دهند كه شرط مدرك و تخصص روي كاغذ را ندارد. 

علي طايفي 
https://telegram.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: