۱۳۹۵/۷/۱۱

جامعه شناسي عشق: الگوي سه گانه


در جامعه شناسي خودكشي گونه بندي كلاسيكي وجود دارد كه دوركيم از آن به خودخواهانه، ديگر خواهانه و نابهنجار نام مي برد. در اينجا تلاش دارم عنصر عشق و عشق ورزي را بعنوان ساحت ديگري از زندگي در برابر مرگ، در درون اين سه گونه بازتعريف كنم؛ اهتمامي كه بنظرم مي تواند پاسخگوي بخشي از مسيله شناسي عشق در جامعه ايران باشد.


💛 عشق ناهنجار. اين نوع عشق محصول نابساماني ارزشها، عدم تطابق وسايل مشروع براي رسيدن به  هدف گذاري هاي راهبردي و مورد تاييد اجتماعي، و مديريت مداخله جويانه و ضداجتماعي روابط جنسي و عاطفي در جامعه از سوي نهادهاي مسلط شكل مي گيرد. در عشق نابهنجار نوعي اعتراض و واكنش ستيزه جويانه اي نهفته است كه ضدساختار در مقابل ساختار و ارزشها و هنجارهاي مسلط آن ايستادكي مي كند. مقاومتي كه عمدتا واكنشي است تا كنشگرايانه و لذا عنصر آكاهي، آزادي و برابر خواهي در آن ضعيف است. عشق هاي نابهنجار بِه تعبير ريمون بودن نوعي بلاتكليفي و سردرگمي است كه سبب فروپاشي ارزشهاي مسلط و متعالي  در روابط عشق ورزي است. 
جامعه ايران در طَي قريب چهار دهه پس از انقلاب با بحران ارزشها و هنجارها روبروست و حكومت و نظامي ارزشي و ايدئولوژيك آن حتي بظاهر درصدد كنترل روابط جنسي و جنسيتي و تحديد و تهديد روابط انساني و مناسبات اجتماعي در ميادين و نهادهاي مختلف جامعه است. در چنين فضايي عشق هاي نابهنجار شكل مي گيرند و بسختي مي توان ميان عشق و نفرت مرزهاي روشني بازشناسي كرد. در عشق هاي ناهنجار، خشونت، بي ثباتي، عدم اعتماد و فقر سرمايه اجتماعي، عدم وفاداري و به تعبير عام خيانت، و عشق هاي مبتني بر تقاص و انتقام و كسب پول و منزلت، اهميت بسياري مي يابد

💚عشق خودخواهانه. در اين گونه از عشق، فرد عاشق، معشوق را براي تمنيات شخصي و منافع فردي مي خواهد خواه مبتني بر عشق صرف به سيما و تن معشوق باشد خواه براساس عشق به موقعيت و منزلت اجتماعي و حتي شخصيت فردي معشوق. آنچه مسلم هست در اين گونه از عشق ورزي، معشوق ابژه اي بيش نيست و بهر ترتيبي بايد در خدمت فرد عاشق باشد. در عشق خود خواهانه معشوق مي تواند قرباني شود اگر وي با تمنيات و خواسته هاي عاشق همسو و همراهي نكند. نمونه اين عشق ورزي ها در ايران، عشق هايي است كه عاشق به اسيد پاشي، قتل خياباني، قتل ناموسي معشوق و مشابه آن روي مي آورد. عشق در اين معنا به بردگي واداشتن معشوق است و حتي مي تواند فرايندي يكسويه باشد كه اغلب نيز شخصيتي مردانه دارد.

❤️عشق ديگرخواهانه. اين نوع عشق شكل متفاوتي از رابطه است كه در آن عاشق بدنبال مالكيت بر معشوق نيست و چه بسا در اين كنشگري، فرد عاشق از عشق خود براي معشوق اش بگذرد. در اين نوع عشق ورزي، وارستگي، رهايي از بدن، معنويت و خود فراموشي در نزد معشوق و قرباني كردن ميل عاشق بخاطر معشوق صورت عيني مي يابد. در عشق هاي ديگر خواهانه، خشونت به كمترين حد خود رسيده و فرد عاشق به مناسبتي تن مي دهد كه معشوق با رضايت كامل به اين رابطه روي آورده و به اختيار آن را بر مي گزيند. عشق ديگرخواهانه شانه به شانه عشق هاي توصيف شده اريك فروم مي نهد كه بودن در اين عشق ورزي اهميتي بيش از داشتن و مالكيت بر آن مي يابد. نيچه از عشق هايي از اين دست بنام عشق هاي انتلكتوئل ياد مي كند. 
 عشق هاي اخلاقي در واقع يك پيوند برابر خواهانه اي است كه در ميان دوگانه گرايي سنتي عشق هاي خودخواهانه و ديگر خواهانه قرار گرفته و بيشتر بسوي عشق ديگرخواهانه تمايل مي يابد.  عشق هاي نابهنجار در نوسان پر پيچ و خم كشاكش ميان دوگانه پيش گفته است. سخن پاياني اينكه عشق هاي متعادل و برابر خواه عشق هايي هستند كه در آن مي توان كاميابي دو طرف اين كنشگري را مشاهده كرد. 

علي طايفي
@alitayefi1
-----------------------------/ 
برخي منابع مرتبط
http://www.livescience.com/7015-altruistic-love-related-happier-marriages.html

https://www.templetonpress.org/sites/default/files/Research_Altruism.pdf#page11

http://link.springer.com/chapter/10.1007%2F978-1-137-39186-5_4

هیچ نظری موجود نیست: