بارها در مهاجرت شنيده ايم كه از ايرانيها پرهيز كنيد! اين توصيه پيش و بيش از هركسي ازسوي خود ايرانيان بهم داده مي شود. اين مسيله كه نشانگر بي اعتمادي و فقدان سرمايه اجتماعي است دلايل متعددي دارد:
ساختار استبداد ايراني و در چهار دهه اخير استبداد ديني همواره زمينه بي اعتمادي، فقر همبستگي اجتماعي و منع اجتماع بيش از دو نَفَر را فراهم ساخته است. در اين ساختار افراد اگرچه در روابط كالكتيو و جمعي إبراز هويت مي كنند ولي به أتم هايي مجزأ از هم تبديل مي شوند كه نبايد اجتماع يابند. از اين منظر مي توانم بگويم جامعه ايران بندرت تشكل اجتماعي يافته و همانند يك جامعه منسجم رخ نموده است.
شكل ديگر تشديد كننده اين فقر اعتماد و اتحاد ايرانيان بويژه در خارج از كشور زمينه در دلايل موج مهاجرت هاي پي از انقلاب دارد. سيل مهاجرت سياسي در اروپا و امريكا و فرار از سركوب و بازداشت و اعدام در ايران توسط حكومت اسلامي انقلابي، سبب شد كه ايرانيان از همان بدو ورود با بدگماني و ترديد به مناسبات خود وارد شده و ديدباني اجتماعي در بين اپوزيسيون و دشمنانش سبب اين شكاف عميق اعتماد و همبستگي شود.
سالهاي پس از جنگ و بويژه دوره موسوم به اصلاحات از يكسو و بازنگري و واگشت نظري و سياسي بسياري از مهاجران سياسي و تمايل به سفر به ايران نيز از سوي ديگر باعث شد كه ايرانيان بمراتب بيش از پيش در خلوت دوستان و اقوام نزديك و كوچك خود بخزند تا از حملات و پرسشگري هاي محيط اطراف خود رهايي يابند.
ديگر اينكه جامعه نامنسجم ايراني با همه اقوام و اقشار جنسي و ديني و زباني مختلف كه ديگر زير يك بيرق بنام ملت نميتوانست بقا يابد، در مهاجرت بمراتب بيشتر در وادي اين عدم انسجام و همگرايي در غلتيده و لذا زمزمه هاي جداگري و واگرايي بين قوميت ها از هم، اقشار جنسي و جنسيتي از هم، و در نهايت گروههاي مختلف ديني سرگشود. مي توان گفت واگرايي تاريخي ايرانيان در سده معاصر زير فشار سركوب سياسي و ايدئولوژيك همواره پنهان بوده و در جغرافياي ديگر زمينه بروز يافت.
اين واگرايي در بين جامعه ايران چنان عمل مي كند كه در متن استبداد سبب ساز همگرايي بيشتر اصحاب قدرت و سركوب و سلطه مضاعف بر مردم عمل ميكند. جامعه ايران از اين منظر نيازمند يك جامعه پذيري از نوست.
علي طايفي
@alitayefi1
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر