برخلاف جامعه شناس مطرح كشور قانعي راد، من با طرح گزاره "ما جامعه شناسي ايراني داريم موافق نيستم" و ادله من بدين مبناست:
1️⃣ جامعه شناسي بعنوان يك رشته علمي مانند همه علوم بويژه نوع انساني و اجتماعي آن مستلزم داشتن پارادايم هاي خاص خودش است. به تعبير شيلر چگونگي طرح پرسش، نحوه گزينش آن، روش بررسي و تبيين آن، داشتن ساختار و رهبري علمي آن مي تواند اين حوزه معرفتي را متعين كند، امري كه در جهان اجتماعي ايران قابليت تحقق نيافته است.
2️⃣ از منظري ديگر برخورداري از جامعه شناسي ايراني صرفا مستند به دستيابي به مجموعه مسايل اجتماعي نيست. فرايند متدولوژيك و نظريه اي كه بتواند مؤيد وجود اين رشته علمي در پوشش ايراني باشد مستلزم عبور از سه خانگاه مسأله يابي، مسأله شناسي و مسأله زدايي است كه مي تواند در راستاي طراحي پارادايمي ايراني نضج و رشد يابد،
3️⃣ رويكرد تاريخي و عصري به جامعه شناسي نيز اگرچه مي تواند رهيافت براي درم مسايل اجتماعي باشد ولي شواهد موجود نشان مي دهد كه حامعه شناسي در ايران از همين منظر نيز حداكثر توانسته است به گنجينه اي از مسايل اجتماعي دست يابد كه بخش بزرگي از آنها با طرحواره هاي نظريه و متدولوژيك جامعه شناسي هاي ممالك پيشرو ديگر ادامه فرايند هاي توليد علم را طَي كرده و مي كند. بدين معنا اگرچه أنبوهي از فاز مسأله يابي ها در تدوين و تعريف جامعه شناسي ايراني شكل گرفته اين ولي ادامه راه همچنان در اغماي نظريه اي و متدولوژيك و بمعنايي ديگر فلسفي در علم در مانده است،
4️⃣ بيش از هفت دهه از ورود اين رشته به كشور گذشته است و هنوز طرح پرسش حيات يا مرگ جامعه شناسي، جامعه شناسي بد و خوب!، جامعه شناسي اسلامي و جامعه شناسي كفر و در نهايت جامعه شناسي ايراني و غربي مهمترين دغدغه هاي متوليان بخش علم و نهادهاي سياست گزار در علوم از يكسو و كابوس دانش آموختگان جامعه شناسي در كشور است.
5️⃣ در طَي تاريخ جامعه شناسي در ايران عليرغم يافته هاي پژوهشي جامعه شناختي قابل توجه و اعتنا در كشور هنوز خلاء وجود يك جامعه شناس ايراني كه بتواند طرحواره هاي نظري و روشي و حتي فلسفه اجتماعي متشخصي با ويژگيهايي ايراني را بدست داده باشد نداريم و اين معضل دامان أكثريت به اتفاق سازمان علمي اين رشته را از صديقي و آريانپور گرفته تا شريعتي و توسلي و افراد شاخص معاصر را در بر مي گيرد.
6️⃣ سخن پاياني اينكه جامعه شناسي عليرغم اينكه در بستر مسايل و آسيب هاي اجتماعي رشد مي كند ولي توسعه و تشخص نظريه اي آن موكول به فضاي آزاد و دمكراتيك طرح و انتخاب مسأله و سپس مسأله شناسي آن است امري كه در تاريخ استبدادي و نظام اربابي شاه و شيخ هرگز فرصت استنشاق آنرا نيافته است. معتقد هستم صرف استناد به وجود جامعه شناسي ايراني بر مبناي طرح مسايل اجتماعي در كشور تدقيق نادرستي است كه بر پايه آن ميتوان إذعان داشت جامعه اخوندها و روحانيون ديني بنيانگذاران اين نوع جامعه شناسان ايراني هستند، امري كه نظريه ستيزان معتقد به جامعه شناسي اسلامي درصدد القاي آن هستند.
علي طايفي
@alitayefi1
http://nasour.net/1395.03.19/883.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر