۱۳۹۰/۵/۲۰

خانواده، پوست بدون استخوان!



نخست می خواهم نظرم را درباره ساختار خانواده ایرانی بگویم اگرچه فقط یک نظر است با آمیخته ای از سوابق نظری و البته شواهد تجربی و آمار. ولی آنچه می خواهم اشاره کنم در چند بند می نویسم


الف. امروزه نشانه های فروپاشی خانواده ایرانی به استناد امار جرایم و بحران های خانوادگی از معشوق و معشوقه یابی تک تک اعضای بالغ یک خانواده هسته ای تا روابط جنسی درون خانواده بین اعضا و ارکان خانواده خواه بین خواهر و برادر یا پدر با دختر یا عروس، یا مادر با پسر یا داماد و ... که آمارهای آن بدلیل حفظ کیان و حرمت خانواده بیرون منتشر نمی شود (اگرچه آخرین امارها نشان از بیش از 5000 پرونده مرتبط است) و شواهد مربوط به سنگسار زنان شوهر دار و ارتباط آنان با مردانی بیرون از حریم خانواده و همچنین امار مربوط به تقاضای سکس ازسوی مردان متاهل و همچنین شیوع سکس خانوادگی توسط اعضای خانواده بویژه مردان سرپرست خانواده ها و... سیمایی روشن تر ازاین پیش روی مسئولان امور اخلاقی و اجتماعی کشورنمی گذارد که آقایان کم اندیش خانواده مقدس شما در حال فروپاشی است!


ب. علاوه براین شواهد از دلایل اقتصادی و روابط بسته جنسی بین دختر وپسر هم بگذریم که خود حدیثی است مفصل، نکته اصلی اینجاست که اساسا مفهوم و نهاد خانواده در ایران امروزی بویژه بین خانواده های شهری و شبه مدرن یا مدرن، درحال گذار یا پارادوکسیکال و بحرانی و یا هرچه بدان بتوان اطلاق کرد درحال دگرگونی است! زنانی که در شرایط ناخواسته تن به ازدواج داده اند دیگر با بیداری جنسی و اجتماعی مطالبات خودرا می جویند! رابطه عشق پدیده ای است که در درون خانواده نضج و شکل نمی گیرد بلکه اصولا رخ نمی دهد و یا اگر رخ داد بیرون از نهاد خانواده و اغلب بصورت پنهانی رخ می نماید. نمونه های کشف و برملا شده را نظام حقوقی واپس نشین و واپسگرای امروز با سنگ پاسخ می دهد و یا توسط مردان ارشد خانواده بنام قتل ناموسی عنوان موجه می یابد!! ناموسی که فقط تعبیر مردانه و یکسویه دارد و صاحب ناموس نه فرد دارنده اعضای متصف به ناموس بلکه مدعیان مدافع آن هستند.


پ. خانواده به تعبیر بسیاری از علما، از نهادهایی است که دیگر از نمای آن بصورت سنتی پوسته ای بیش نمانده، خواه به زبان گیدنز بعنوان نهاد با پوست و استخوان مانده برجای، خواه به تعبیر والریخ بک بعنوان زامبی و مرده متحرک و خواه به تعبیری دیگر خانواده شناور! چه کسی پیوند اخوت بسته و سوگند ازلی بسته است که نهاد اجتماعی بازمانده از تاریخ که دلایلی برای شکل گیری داشته همچنان پس از گذشت سده های بسیار و ازدست رفتن زمینه های ظهور همچننان باید با چنگ و دندان مورد حمایت قرار گیرد!؟ امروزه دیگر نهاد خانواده تنها مسئول جامعه پذیری فرد در جامعه نیست و خانواده کهنه ایرانی نیز از این امر مستثنی نیست ولیکن بصورت مرضی و آسیب شناختی و زیر زمینی این دگردیسی درحال وقوع است!


ت. داشتن معشوق و یا معشوقه دربین هریک از اعضای خانواده از یک نظر هیچ محل تعرض ارزشی نیست چرا که مبدا تعریف ارزش چیست و چه کسی معیار آنرا بنیان می گذارد؟ وجدان جمعی؟ حقوق فردی؟ نهاد قدرت؟ ساختار مالکیت؟ و... کدام؟ . به نظر میرسد واقعیت خود نمای واقعی است از آنچه که در حال وقوع است و نمی توان با آن ارزشی برخوردکرد. خواندن خبر هایی از این دست که خانم خستو اشاره می کنند امر نوپدیدی است حتی در ژاپن و در اروپا و درامریکا نیز این پدیده شایع است ولی راه گریز از این مخمصه اقتصادی و کار و بیگاری بیش از حد مردان نان آور خانواده (جدا از اینکه نشانه یکسویه بودن منبع تامین معاش خانواده ها دردستان فقط مردان است و طبیعی است این مردان هم قربانی هستند و هم قربانی می کنند) امری است که جدا از تحلیل اینکه سرمایه داری چه دستاوردهای غیر انسانی دارد که دارد! نکته این است که جامعه مدرن در رویارویی با این مسئله برخورد پویا و زنده نشان داده و نظام های حمایتی برای این امور دیده است تا فرد ناراضی از رابطه همسری، با گسستن رابطه موجود بسوی رابطه دیگری حرکت کند. ولی ما درایران با این نمونه ها چگونه برخورد می کنیم؟!؟ یا بی آبرویی، یا سنگسار یا زندان، یا قتل یا خودسوزی، یا بیماری روانی، یا رابطه جنسی توام با عذاب و لذت!! یعنی سادیزم و مازوخیزم توامان!

هیچ نظری موجود نیست: