۱۳۹۰/۴/۲۲

خودکشی و همبستگی اجتماعی



ترجمه شده اثری از امیل دورکیم
خودکشی به معنای نابودی و از بین بردن خود یا به اصطلاح «قتل نفس» سالیان درازی است که از روابط عشیر ه ای و سنتی و تا رابطه پیچیده صنعتی – شهری امروزی گریبان بشر را گرفته و در فراز و نشیب تحولات اجتماعی ، قلب و «روح جمعی» خانواده و جوامع را آورده است.
با رشد فکری و خردمندانه نو شدن رفتارها و توسعه بینش های علمی ، بشر به این پدیده ناخوشایند اجتماعی به دیده انتقادی ، بد بینانه و مو شکافانه نگریسته و در وضع قوانینی جهت زدودن آن از صحنه اجتماع ، از هیچ کوششی فرو گذار نکرده است. در جامعه ایران نیز از دیرباز پدیده خودکشی ، عاطفه و محبت جمعی را دچار خدشه کرده و داغ های زیادی بر قلب هایشان نشانده است. در فرا راه رشد و توسعه اقتصادی – اجتماعی ، هر چه بر پیچیدگی روابط و مناسبات اجتماعی افزوده شد و نیازهای جدیدی خلق می شوند و هر چه فاصله طبقات اجتماعی از هم بیشتر شده و فاصله بین وسایل و اهداف ارزشمند و به هنجار جامعه فزونی می یابد ، میزان سرخوردگی و در نهایت خودکشی ها نیز افزایش می یابد.


نا بسامانی اجتماعی ، سازمانی و نابرابری اجتماعی از عمده دلایلی است که در میان علت های خودکش مطرح می شوند. جامعه ایران نیز که در همین شرایط خاصی به سر می برد. اخیرا شاهد گسترش پدیده خودکشی در شهر و روستاهای خود بوده که مواردی از آنها در ماه های گذشته به ویژه در روزنامه ها منعکس شده است و این ما را به تامل در این پدیده دردناک واداشت. برگردانی که پیش روی خوانندگان قرار دارد در واقع طرح مساله خودکشی به شمار می رود. امیدواریم بتوانیم در شماره های آتی تحلیلی از خودکشی در ایران با تکیه بر آمار و ارقام ارائه دهیم که این امر ممکن نخواهد بود جز به طریق همیاری و مساعدت و همدلی مراجع و سازمان های دارنده آمار ، چیزی که نبود آن تا کنون به عنوان ، یکی از مشکلات عمده انجام تحقیقات اجتماعی شناخته شده و معضلات اجتماعی را همچنان ، جان سخت حفظ کرده و بر شدت آن افزوده است.
امیل دورکیم ، جامعه شناس فرانسوی به گونه های مختلف همبستگی اجتماعی ، بی سازمانی اجتماعی و سستی بستگی های اجتماعی علاقه مند بود. او نرخ های خود کشی را به عنوان شاخص همبستگی (با ادغام) اجتماعی به کار می برد.نرخ خودکش های از این قرار بود: پروتستات ها بیش از کاتولیک ها ، افراد مجرد بیش از متاهلان ، سربازان بیش از غیر نظامی ها ، افسران نظامی بیش از سربازان وظیفه ، در زمان صلح بیشتر از زمان جنگ و انقلاب ، و دراوقات – خواه ترقی – خواه رکود اقتصادیبیشتر از اوقات تعادل و ثبات اقتصادی ، ساکنان شهرهای بزرگ بیشتر از ساکنان اجتماعات کوچک ، و افرادی که تنها زندگی می کنند بیشتر از آنانی که با خانواده ها زندگی می کنند.
دور کیم استدلال می کرد ، از آنجائیکه گروه های مختلف از نرخ های خودکشی متفاوتی برخوردارند ، پس باید چیزی در سازمان اجتماعی آنان باشد که مانع یا بازدارنده انسان از خودکشی می شود یا شاید چیزی که حتی آنها را خود کشی بر می انگیزاند. او تائید کرد که افراد ، دلایل بسیار و متعددی را برای خودکشی خود (پیش از ارتکاب آن) مطرح کرده اند از جمله به دلایلی چون تنگدستی مالی ، دلشکستگی در عشق ، شکست از امتحان ، نداشتن سلامتی و غیره. ولی چنین دلایلی ، این مساله را که چرا برخی گروه ها از نرخ های خودکشی بیشتری نسبت به گروه های دیگر برخوردارند ، توضیح نمی دهد.
دور کیم خاطرنشان ساخت ، مقام یا موقعیت فردی در زندگی گروهی ادغام شده. این مساله را که ایا او می تواند به انجام خودکشی بر انگیخته شود یا نه ، تعیین می کند. به هر حال ، دور کیم تشخیص داد که هیچ مجموعه خاصی از شرایط محیطی ، خودکشی را تعیین نمی کند. فرد می تواند در نتیجه واقع شدن در دو حد منتهی الیه به خودکشی ترغیب و بر انگیخته شود. او فوق العاده همساز و همبسته شده باشد. با او فقط به ظاهر یا جامعه همبسته و یکپارچه باشد.
خودکشی دیگر خواهانه:
وقتی که فردی با حس همبستگی و انسجام قوی نسبت به یک گروه فوق العاده یکپارچه و متحد ، مفید باشد ، ارزش ها و هنجارهای گروه را برای خودش قلمداد کرده و می پذیرد. او میان منافع خود و گروه تمایزی قائل نمی شود . در عین حال احتمالا در فکر خود ، به عنوان یک فرد یکه و منحصر به فرد ، با یک زندگی جدا و دور از زندگی گروهی ، شناخته و تصویر نمی شود. پس تحت این شرایط محیطی ، چه چیزی او را به ارتکاب خودکشی بر می انگیزاند؟
چنین فردی در آرزوی فدا کردن و قربانی نمودن زندگی اش به خاطر اهداف گروه خواهد بود. «خلبان از جان گذشته ژاپنی «یاکامیکاز (Yakamikaze) در جنگ جهانی دوم ، نمونه ای از خود کشی نظامی است. خلبانان ژاپنی با هواپیماهای خود بر روی کشتی های دشمن شیرجه می رفتند تا آنها را از کاربیندازند. علی رقم این واقعیت که آنها قصد داشتند بمیرند «در جوامعی که وسیعا» یکپارچه و همبسته اند و یک حس قوی از همبستگی در آنها به چشم می خورد. تباهی خود (یا خود ویرانسازی) می تواند به عنوان تائید خود و نوعی کمال ، تلقی شود. بدین معنا که مرگ نیز به اندازه زندگی با معنی و ارزشمند جلوه کند (۱). از خود گذشتگی آئینی (در پایبندی ها و تشریعات مذهبی) نیز به طور تنگاتنگی مربوط به همین نوع خودکشی می شود. در هندوستان یک عمل به نام «سوته» (Sutto) وجود داشت که گاهی اوقات عملی می شد ولی اکنون دیگر غیر قانونی گردیده. به این صورت بود که زن بیوه هندی ، خودش را روی جنازه شوهرش انداخته و به آتش سپرده می شد.(۲).
اگر فرد در ارتکاب و تعهد به معیارهای گروهی وا بماند ، مرگ می تواند برتر از زندگی بنماید. همانند سازی با گروه ، می تواند چنان وسعتی به خود بگیرد که محکومیت گروهی به مثابه محکومیت خود قلمداد شود. چنین واماندگی امری تام و تمام و مطلق است. فرد همه شجاعت ها و زندگیش را در طبق اخلاص می گذارد. او بر اساس تصویب و رای گروه خاصی ، تمام عزت نفس و احترام به خود را به مخاطره می اندازد ، زمانی که این عزت نفس به او باز پس داده شود ،برایش دیگر احترام به خود و عزت نفس بی معنا جلوه می کند.
دور کیم ، آن نوع خودکشی را که از درجه مفرط اتحاد و یکپارچگی گروهی ناشی می شود. «دیگرخواهانه» می نامد. این نوع خودکشی ، به خاطر گروه یا انطباق و همسازی با هنجارهای طرز رفتار گروهی انجام می شود. خودکشی دیگر خواهانه (یا نوع دوستانه) می تواند بیانگر تعلق و وابستگی فوق العاده به یک گروه و انزوا و جدایی اجتماعی از گروه های دیگر باشد. دور کیم نظریه خود کشی دیگر خواهانه اش را جهت تبیین اینکه چرا نرخ خودکشی برای سربازان بالاتر از اشخاص غیر نظامی و برای افسران نظامی بیشتر از سربازان وظیفه و برای داوطلبان و کسانی که داوطلبانه به نهاد نظامی آمده اند بیشتر از سربازان مشمول می باشد ، به کار برد. او اظهار داشت که خودکشی در مورد سربازی که خودش را کاملا با ارزش ها و هنجارهای زندگی نظامی همانند سازد ، افزایش می یابد. افسر نظامی نیز بهتر از سرباز وظیفه در سازمان و تشکیلات نظامی ادغام وحدت می شود (۳) ، داوطلب جنگی یا بسیجی نیز بیشتر از یک سرباز وظیفه ، با زندگی نظامی درگیر و عجین می شود ، از گروه های دیگر جامعه بیشتر است و لذا خودش را بیشتر وقف ارزش های نظامی گروه خود کرده و عزت نفس خود را جهت توفیق در ارتش بیشتر به خطر می اندازد (۴).
خودکشی خود خواهانه
وقتی شخصی فقط به اندازه کمی با سامان و نظم اجتماعی پیوسته است ، برای او چه اتفاقی می افتد؟ پاسخ از چند حالتی خارج نخواهد بود: ۱- او فاقد ممنوعیت ها و خویشتن داریهایی می شود که مشارکت همه جانبه در زندگی گروهی به او تحمیل می کند. اگر او دارای استعداد و زمینه ارتکاب خودکشی است ، باز داشته نشده ، چون که عمیقا «تعهد به دیگران را کنار گذاشته است. در عین حال او پیامدهای خودکشی اش را بر گروه در نظر نمی گیرد. فرد لایق و بی تعهد به دیگران ، از هر حساب و توقعی که دیگران می توانند روی بقایش بکنند ، آزاد و رها است.
۲- فرد فاقد پیوستگی های عاطفی به افراد دیگری می شود که زندگی را ارزشمند و کمتر خود خواهانه میبیند.
۳- فرد فاقد حمایت های عاطفی می شود که غوطه خوردن در ژرفای حیات گروهی می تواند فراهم کند. او به خمیر مایه ها و نیروی ابتکار عمل خود باز گشته است. او از توفیق گروه ، هیچ رضایتی بدست نمی آورد و پیروزی یا شکست گروه برایش به یک معنا است. خطاکاری ، منحصرا «توسط معیارهای گروهی تعیین نمی شود ، بلکه موضوعی از قضاوت و مسئولیت شخصی است. شخص ، زیر بار مسئولیت فردی ، مستعد و آماده آشفتگی های عاطفی و روحی می شود که این می تواند او را به سمت خود کشی هدایت کند تا حدی که نتواند به تجدید روابط با دیگران روی آورد تا او را سرتاسر بحران روحی اش ، یاری رسانند.
دور کیم ، این نوع از خودکشی را خودخواهانه می نامند ، چیزی که بیش از اینکه گروه مدارانه باشد ، خود مدار است. خودکشی دیگر خواهانه بدین جهت اتفاق می افتد که فرد عمیقا درگیر و وابسته زندگی گروهی میشود ، ولی خودکشی خودخواهانه از این رو رخ می دهد که فرد با گروهی سر و کار نداشته و نسبت به آن بی علاقه وبی تفاوت می شود.
طبق نظر دور کیم ، نرخ نسبتا بالاتر خودکشی پروتستانها می تواند به عنوان خودکشی خودخواهانه تبیین شود. فرقه های مذهبی کاتالیک و پروتستان ، هر دو خودکشی را محکوم می کنند ولی کا تولیک گر ایی به وسیله ی پیوستگی فرد با کلیسا به عنوان یک نهاد اجتماعی خود را به شدت از آن منع و نهی می کند ولی ازاین طرف ، پروتستان گرایی ، مسئولیت فردی را از ایمان فردی و تعصب خشک مذهبی دور می سازد. پروتستان گرایی ، قصد دارد فرد را از تمام قید و بند های مذهبی به جز وجدان خویش ، جدا کند. به هر حال در انجام چنین کاری بسیاری از آن قید و بند های اجتماعی را از بین می برد که در ترساندن و باز داشتن فرد از خودکشی موثر تر و کار آمد تر خواهد بود.
نرخ خودکشی نسبتا بالاتر در میان افراد مجرد نیز نمونه خودکشی خودخواهانه است. افراد مجرد هم از لحاظ اجتماعی و هم از لحاظ عاطفی جدا از دیگران هستند. آنها دارای مسئولیت ها و در عین حال پیوستگی ها و تعلق خاطر کمتری هستند. بر عکس ، افراد متاهل هم به وسیله وظایف و تعهدات رسمی و هم پیوندهای عاطفی ، مهار شده اند. آنها در ضمن کمتر خود مدار (خودخواه) می باشند. آنها ناگزیر به همسازی و مماشات با علاقه مندی دیگران هستند و علایق و ارزشهای سهیم شده با دیگران را توسعه می بخشد و حمایت عاطفی را در روابط میانفردی شان می یابند.
در جریان جنگ ها و انقلاب ها ، مردم با فراموش کردن خود و مسائل و رنج هایشان ، به سوی اتحادی برای یک کار و هدف مشترک ، کشانیده می شوند. حداقل به طور موقت ، بحران های اجتماعی به یکپارچگی و وحدت قوی تر و شدید تر جامعه ، منتهی می شوند. به همین دلیل ، دور کیم اظهار می دارد که نرخ های خودکشی ، طی آشوب ها و ستیزهای اجتماعی رو به کاهش می گذراند.
خودکشی ناهنجاری
یک گروه فوق العاده یکپارچه ، متحد و همرنگ به خاطر تنظیم رفتار ها و روابط میانفردی اش به توسعه هنجارها می پردازد. این گروه توسطایجاد و پی ریزی آشکار نقش های درست و غلط ، به وسیله محدود سازی آرزوهای بوالهوسانه اش در حد چیزی که امیدوار باشد بدان دست یابد. حس اطمینان خاطر و ایمنی را به فرد انتقال می دهد.
دور کیم معتقد بود که منبع همیشه حاضر اشتیاق و تعصب افراطی ، خواهش های افسار گسیخته است. زمانی که مردم بدون ساختن اهداف دست یافتنی و تدابیر و چاره های روشن و صریح ، زندگی می کنند ، وقتی که فقط " رویا های آسمانی " روی سر آن ها قرار دارد آن ها در معرض پریشانی ها و آشفتگی های عاطفی قرار می گیرند . وقتی هنجارهای گروهی ضعیف شده اند ، فرد محدودیت ها و موانع کمتری را در برابر خواهش های نفسانی و طرز رفتارش حس می کند . در همین موقع ، او آن امنیتی را که کنترل و انتظام گروهی مهیا می ساخت . از دست می دهد . جاه طلبی های او به ورای توفیق ممکنه ، صعود می کند و او به آنچه که درست یا غلط است ، نا مطمئن می شود ، به نظر دور کیم ، جامعه ای که فاقد ناهنجاری های روشنی نسبت به کنترل و مهار آرزو هاو طرز رفتارهای اخلاقی افراد باشد ، به وسیله ناهنجاری خود ویژه و متمایز می شود. چیزی که معنای " فقدان ضابطه " یا " بی هنجاری " را می دهد . پس خودکشی از آن نوع بی هنجاری ناشی می شود که دورکیم " نا هنجاری " می نامد. (۵)
خودکشی ناهنجاری و هم خودکشی خود خواهانه ، هر دو از عدم یکپارچی و همبستگی اجتماعی ناشی می شوند ولی با این وجود ، مستقل نیز هستند . اگر چه در خودکشی خود خواهانه ، فرد ، فاقد بستگی ها و پیوند های شخصی است که او را از اینکار باز ولی او الزاما هنجارهای اجتماعی را رد نمی کند بر عکس خودکشی خودخواهانه می تواند از سوی شخصی فوق العاده متعهد به اخلاق صورت گیرد که حس عمیقی از مسئولیت شخصی برای رفتارش قائل است. به هر حال اخلاقیات او بیشتر از " اصول اخلاقی " ریشه می گیرد تا از وفاداریهاش نسبت به اشخاص یا نهادهای دیگر ، در واقع یکی از خواستگاه های آشفتگی های عاطفی می تواند این باشد که او بسیار منضبط است و اینکه او به طریقی کاملا قاطع ، همنوا و همرنگ می شود.
طبق نظر دورکیم ، خودکشی خودخواهانه در میان تحصیل کرده ها و استادان زمینه وقوع دارد، افرادی که در ابتدا با تفکرات سر و کار دارند وفقط از روی بی قیدی و بی حسابی به اشخاص یا گروه های خاصی پیوسته اند.
در خود کشی ناهنجاری ، فرد می تواند عمیقاً با جامعه درگیرودار باشد ولی زندگی گروهی با کنترل معیارهای رفتاری ، از تجهیز او شکست بخورد . شاید از این جهت زندگی نسبت به خودکشی خودخواهانه غیر قابل تحمل بنماید ، زندگی ای که بیش از حد لزوم خود انضباط دهنده است، زندگی می تواند به علت نارسایی و نابسندگی خود انضباطی نسبت به خودکشی ناهنجاری ، غیرقابل تحمل باشد.
دورکیم ، دو نوع شواهد جهت حمایت از این نظریه اش که فقدان هنجارهای محدود کننده منتج به نرخ بالای خودکشی خواهد شد، عرضه کرد:
۱- او متذکر شد که نرخ خودکشی در کشورهایی که طلاق در آنها مجاز بوده «که طلاق را نسبتا ممنوع» می دانستند و در عین حال این نرخ هنوزدر جایی که طلاق زیاد می باشد ، بالاست. دور کیم استدلال کرد که جامعه با مجاز شمردن طلاق ، اصول مهم انتظامی را تضعیف کرده است. در بررسی رابطه خودکشی با طلاق باید تمایزی میان واقعیت طلاق و امکانپذیر بودن آن قائل شد. واقعیت طلاق متمایل است به فرد و به واسطه آن مشارکت های مربوط به نرخ خودکشی خود خواهانه را از هم جدا کند ، امکانپذیر بودن طلاق ، هنجارهای مجازی را منعکس می سازد که چاره ها و راه حل های دیگری را در دسترس قرار می دهد و اشتیاق ایجاد می کند. از این رو به خودکشی ناهنجاری مربوط می شود.
۲- دور کیم همچنین اظهار داشت که خودکشی به اوضاع اقتصادی پیوسته است. در دوره های بحران یا رکود اقتصادی ، نرخ خودکشی ها بالاست. به هر حال ، علت آنها شدت فقر نیست ، بلکه از نابسامانی همراه با بحران های اقتصادی است. اسپانیا روزگاری از فرانسه بسیار فقیر تر بود ولی نرخ خودکشی در آن فقط ۱/۰ بیشتر از فرانسه بود. نرخ های خودکشی عموما در مناطق فقر پایدار ، پائین بوده اند ، دور کیم حس کرد که همه دگرگونی های ناگهانی و حاد اقتصادی خواه رونق یا خواه رکود اقتصادی، انتظارات موجود را بر هم خواهد زد. موفقیت ناگهانی در جهت بر هم زنی اوضاع است زیرا موجب اشتیاق و تهییج فزآینده ای می شود. فرد از این جهت در برابر خودکشی ایستادگی می کند که دارای یک خویشتن داری در خودش می باشد. به بیان دیگر ثروت به وسیله قدرت نوع خودداری به فرد را عرضه می کند و او را با این اعتقاد می فریبد که ما باید فقط بر خودمان متکی باشیم. باز آموزی مقاومت و اتکا به خود که احتمال موفقیت نامحدودی را در برابر آنان می نهد ، ما را با هدفی رویارو می کند. یک موفقیت محدود ، تمام نمودهای محدودیت را غیر قابل تحمل می یابد (۶).
تعمیم دور کیم درباره فقر ، نسبتا درست بود. نرخ های بالای خودکشی ، ناشی از رکود اقتصادی ، متناسب با تحمل دسته هایی از یک فقدان نسبی ثروت یا دوام اجتماعی می باشد. ولی فریضه او درباره توفیق و کامیابی به نسبت کمتری در خودکشی حمایت شده و مورد تائید قرار گرفته است (۷).
نتیجه گیری:
مطالعه دورکیم درباره خودکشی ، با علاقه گسترده اش بر ماهیت نظم اجتماعی و بی سازمانی اجتماعی ، پیشرفت کرد. اهمیت خودکشی در روشنی بخشیدن آن قالب ها بر نزدیکی انسان با گروه ها و هنجارهای گروهی مبتنی است. انواع خودکشی - خود خواهانه ، دیگر خواهانه و ناهنجاری – پدیده های یکپارچگی و از هم گسیختگی اشاره دارد. مفهوم بی هنجاری دارای مقامی دائمی در اندیشه جامعه شناسی معاصر است. این مفهوم به تمرکز توهمات بر عدم سوء گیری (ناتجانسی) شخصی کمک می رساند که می تواند در زمانی که افراد فاقد حس تعلق و دلبستگی به یک نظم ، امن اخلاقی باشند به وقوع بپیوندد(۸).
کتاب خودکشی دورکیم در سال ۱۸۹۷ منتشر شد و مبتنی بر اطلاعاتی بود که بر اساس معیارهای جدید ، به نظر خام و بی تجربه می آمد. به عبارت دیگر ، بسیار از نتایج دورکیم توسط مطالعات بعدی تصدیق و تائید شده اند و استعداد تحلیل وتفصیل او در یک تلاش مبارزه جویانه مستمر با دانشمندان اجتماعی معاصر می باشد.

زیر نویس ها:
۱- مرگ اختیاری در مذهب بودایی نیز افتخاری بزرگ است برای یک بودایی معتقد ، مرگ و تولید وجود ندارد و از فرد چنین انتظاری می رود که خود را برای هر گونه سرنوشتی آماده سازد. در ژاپن در طول جنگ جهانی دوم "هاراگیری" (Hara – kiri) شکل تشریفاتی خودکشی بود که بعد از شکست نظامی ، جهت اجتناب از اسارت و خفت و خاری و شکنجه های بعدی صورت می گرفت.
۲- سوته یا خودکشی زن بعد از مرگ شوهرش تا اوایل قرن نوزدهم در هندوستان رایج بوده است. هر چند که علت اصلی این عمل می تواند در این امر نهفته باشد که مردان به لحاظ نگرش انحصار گرا یانشان به زنان خود ، مایلند پس از مرگشان زنانشان نیز با آنها بمیرند تا به دست مرد دیگر نیفتند ولی راهبان هندی به مردم چنینی یاد داده بودند که این گونه مرگ اختیاری ، جوازی است برای ورود به بهشت ، کفاره ای است برای گناهان شوهر و امتیازی اجتماعی برای بستگان و فرزندان.
۳- به زعم دورکیم خودکشی بیشتر در میان افسران نظامی بدان جهت بیشتر از سربازان وظیفه ، رایج است که آنها احساس مسئولیت بیشتری به پایگاه شغلی خود نشان می دهند تا سرباز وظیفه که به حکمی فولکوریک "اجباری" گسیل سربازی شده است. لذا خودکشی در میان گروه هایی که در معرض دلواپسی و عدم امنیت اقتصادی قرار دارند ، بیشتر در میان گروه هایی که به خوبی در طبقات شغلی مطمئنی جایگزین شده یا در میان کسانی که هیچگونه نگرانی و دلواپسی یا عدم امنیتی نسبت به استخدام خود ندارند کمتر است.
۴- گاه به ویژه در زمان جنگ ، افراد ممکن است زندگی خود را در راه به انجام رسانیدن بعضی از اهداف ارزشمند گروهی ، فدا نمایند ، چنانچه این گونه رفتار ها به عنوان یک شجاعت و از خود گذشتگی بار ارزشی فوق العاده مثبت گرفته و مورد تائید واقع می شود ، لذا سربازان و داوطلبان جنگی برای ماموریت های خطرناکی که می دانند هیچ گونه شانسی برای زنده ماندن ندارند ، داوطلب می شوند.
۵- در چنین وضعیتی ، چنان خلائی در جامعه به وجود می آید که در آن نظام اجتماعی قادر به برآوردن سریع و صحیح نیازها و خواسته های شخصی نبوده و شخص ، حیران و سرگشته می شود که سرانجام به کدامین سو رهسپار شود و چه کار کند مشابه چنین وضعیتی بعد از بحران های شدید سیاسی و شکست در یک جنگ است. در جنگ جهانی دوم ، در هونگ کونگ میزان خودکشی ها ۵ برابر بیشتر از دوران صلح افزایش نشان داد.
۶- امیل دورکیم ، خودکشی ، ۱۹۵۹ ، ص ۲۵۴.
۷- آندره اف ، هنری و جیمز اف شورت ، خودکشی و آدم کشی ۱۹۵۹ ، ص ۲۳.
البته باید به نوعی دیگر از خودکشی که دورکیم بدان اشاره کرده ولی توضیح کمی داده است بپردازیم که خودکشی تعبیر گرایانه (Fatalism Suicide) نام دارد. این نوع خود کشی از نظم و انتظام و بیش از حدی ناشی می شود که تحت این انتظار ، راه های آتی شخص به طور بی رحمانه ای مسدود شده و شور و عشق او به آینده اش به طور خشونت آمیزی توسط انضباط های خفقان آور ، از بین می رود مثل خودکشی برده ها (در نگارش تمامی توضیحات و اضافات از کتاب بیماری های روانی و خود کشی اثر فرهت قائم مقامی، استفاده و اقتباس شده است.
نمونه ای از این دست را می توان به صورت بالقوه در آموخته ها و فرهنگ کلامی مردم خودمان دید. چنانچه تعریف آرامش و استراحت ، در واژگان فارسی معادل آرامگاه است. حال اینکه در زبان انگلوساکسون ها معادل رستوران از ریشه (Rest) به معنای استراحت و آرامش و در زبان عرب برابر مستراح چیزی که در فرهنگ زبان شناختی دارای زمینه و نهفتگاه خستگی از دنیای زمینی است و طبعا بستری بالقوه برای تباهی (لاهوتی و فرجام گرایی ودنیا گریزی).
۸- مارشال بی – کلینارد ، بی هنجاری و رفتار کجرو ۱۹۶۴.

هیچ نظری موجود نیست: