۱۴۰۱/۱۱/۱

بنیان‌های جنبش اجتماعی معاصر 

بارها در زمینه ناسازه‌ یا پارادوکس‌های میان فرهنگ رسمی و غیررسمی خوانده‌ایم و من نیز نوشته‌ام. جامعه استبدادزده خاصه در قامت ایرانی چنان ساختاری را فراهم ساخته و می‌سازد که دوچهره‌گی و دوگانگی در آن به یک امر هستی‌شناختی مبدل شده است. اگرچه این دوگانگی در زمان استبداد شاهی نیز در عرصه سیاسی وجود داشت ولی گستردگی این ناسازگی و تضادها در استبداد دینی پس از انقلاب ۵۷ روبه فزونی نهاد. این گستردگی بدین معنا بود که دوگانه‌ای متضاد فراتر از عرصه سیاسی، به پهنه‌های دیگر اجتماعی مانند فرهنگ، هنر، زندگی اجتماعی و تمامیت جامعه ایرانی تسری یافته است. 


مقصود من در اینجا از فرهنگ‌ رسمی و غیررسمی عبارت است از اینکه فرهنگ رسمی، فرهنگی است که از سوی نهاد قدرت و دیگر نهادهای وابسته بدان در سطح کشور و تحت یک اساسنامه با بیانیه واحد تهیه و منتشر می‌شود. از سوی دیگر فرهنگ غیررسمی در این ساختار بسته استبدادی، آن منش و بینشی است که در ورای اعمال حقنه رسمی از سوی نهاد قدرت، در بین مردم، اقشار اجتماعی مختلف، خانواده‌ها و گروه‌های اجتماعی تولید و بازتولید و اعمال می‌گردد. 


از این رویکرد قصد دارم در این یادداشت به دوگانه مهم فرهنگ بپردازم. این دوگانه، دامنه گسترده‌ای از نحوه اندیشیدن، سبک زندگی، نحوه پوشش، نحوه معیشت، نحوه خوردن و آشامیدن، نحوه هنرورزی، شکل عشق‌ورزی، صرف اوقات فراغت و حتی اشکال ایمانی و باورداشت‌های مذهبی را در بر می‌گیرد که برخی از مهمترین خصوصیات این دوگانه پر تضاد را نمایان می‌سازم. نکته اصلی در برنمایی این ناسازه‌ها نشان دادن زمینه‌های شکل‌گیری جنبش معاصر ایران است که چگونه سنتز دو گزاره تز در برابر آنتی‌تز محصول چنین رخداد و پدیده بزرگ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است. 


اندیشه‌ورزی: 

پارادایم یا دیدمان اندیشه‌ورزی در تضاد فرهنگ رسمی و غیررسمی چنین است: 

-اندیشه‌ورزی مبتنی بر تقلید (رسمی) مقابل تحقیق و خودبنیادی فکری، 

-اصل پیشینی در طرح سوال و پاسخ‌دهی از قبل بدان (رسمی) در مقابل اصل پسینی یا طرح سوال بدون پاسخ‌های از پیش تعیین شده، 

-تعبد در ساختار فکری بویژه با مراتبی چون خدا، پیامبر، امامان و اولی‌الامر یا ولی فقیه (رسمی) بجای تعقل و خردورزی در انتخاب و پیروی از مراجع فکری و گروه‌های رفرنس 

-تقیه، خودسانسوری و همرنگی با اصول متعارف (رسمی) بجای صراحت علمی، شهامت در طرح صدا و شنیدن صداهای دیگر و پذیرش آن‌ها


عشق ورزی:

 -اخلاقی/دینی بودن عشق (رسمی) در برابر مفهوم رمانتیک و شاعرانه آن در فرهنک غیررسمی

-عشق بشدت اخلاق‌زده و مملو از باید و نباید (رسمی) در برابر عشق عرفی و البته اخلاق‌مدار در ث فرهنک غیررسمی

-عشق بشدت جنسی و قبیح (رسمی) در برابر قداست عشق در فرهنگ غیررسمی

-عشق ممنوعه با برچسب‌های زنا، حرامزاده، ناموسی و خشونت بار (رسمی) مقابل عشق‌های ایثارگرایانه و رمانتیک



اخلاق‌ورزی:

-اخلاق الهی و ایدیولوژیک با مجازات دنیوی و اخروی (فرهنگ رسمی) مقابل اخلاق زمینی و فایده‌گرا

-افراط در اخلاق‌زدگی و اخلاقی‌سازی حداکثری در رفتارهای فردی و اجتماعی (فرهنگ رسمی) در مقابل اخلاق حداقلی، پراگماتیستی و زمینی

_اخلاق‌گرایی با ضوابط شخصی و قانون‌گریز با مجازات‌های شدید این‌جهانی و تهدید در آخرت (فرهنگ رسمی) مقابل اخلاق‌گرایی مدرن مبتنی بر حقوق انسانی و مبتنی بر قوانین مدنی و حقوق شهروندی


زندگی‌ورزی یا سبک زندگی:

-دنیا را گذرگاه آخرت دیدن و پست انگاشتن تعلق بدان (فرهنگ رسمی) در مقابل دنیاگرایی، کوششگری برای ترقی و تحول (غیررسمی) 

-گذشته‌گرایی و ارتجاع در تجویز نگرش و الگوسازی سبک زندگی (فرهنگ رسمی) مقابل آینده‌گرایی و تلاش برای عصری زندگی کردن در فرهنگ غیررسمی

_تاکید بر سوگواری و بزرگداشت مرگ انسان و شیون‌پرستی و بزرگداشت مردگان (رسمی) مقابل نشاط‌گرایی، جستجوی نیکبختی در دنیای کنونی، پاسداشت زندگی با شعار زن، زندگی، آزادی


ادب و هنرورزی:

-سانسور و کنترل بر حوزه فرهنگ و ادب با اعمال فیلترهای دینی و ایدیولوژیک (فرهنگ رسمی) مقابل ساختارشکنی و نوآوری بی‌مهار در عرصه(غیررسمی)

-تسلط ادبیات مردسالارانه و نرینه‌گرا (رسمی) در مقابل ادبیات برابرخواه جنسیتی و جنسی (غیررسمی) 


سخن پایانی اینکه آنچه امروز در کشاکش صاحبان قدرت سیاسی و صاحبان قدرت تاریخی مردم شاهدیم، کارزار دو فرهنگ گذشته‌پرستی و پدر/مردسالاری مقابل فرهنگ آینده‌نگر و برابرخواهی است که احقاق حقوق زن بعنوان نیمی از جامعه انسانی و کانون تولید فرهنگ و ادب در ایران است. 


هیچ نظری موجود نیست: