۱۴۰۱/۱۱/۱

سه گونه استبداد در یکصد سال


در طی قرن چهاردهم خورشیدی از ۱۳۰۰-۱۴۰۰ جامعه ایران همچنان طعمه مصیبت بزرگ تاریخی یعنی استبداد بوده و هست. در این یکصد سال سه مستبد بر مسند قدرت بودند. اگرچه دو مستبد از یک خاندان پهلوی بودند و مستبد سوم و حاضر از شیوخ دینی ولی ویژگی‌های بارز و مشترکی بین این مستبدان وجود داشت که مبتنی و متکی بر ساختار نظام استبدادی و دیکتاتوری است. اما این سه مستبد دارای خصایص ویژه‌ خود نیز بوده‌اند که واکاوی آنها به تبارشناسی آن‌ها کمک می‌کند. 


یک. مستبد نظامی: رضا پهلوی . 

رضا پهلوی معروف به شصت‌تیر با شخصیتی نظامی پس از کودتای سیدضیا به قدرت رسید. او همانند پسرش محمدرضا همواره کسوت نظامی خود را حفظ کرد. مجموعه روشنفکران عصر در آن زمان پس از جنبش مشروطه‌ و دانش‌آموختگان فرنگ‌رفته که پیرامون دستگاه قدرت پهلوی اول گرد آمده بودند زمینه نوسازی یا مدرنیزه‌کردن جامعه را فراهم کردند. 


وزن عمده استبداد در این مقطع تاریخی مبتنی بر مدرنیزم بود. کشور ترقی چشمگیری کرد و نهادهای مدرن قضایی، بهداشتی، آموزشی، سیاسی، نظامی، و تربیتی شکل گرفت. یکپارچگی ارضی و ارزی قوام گرفت و پدیده ملت‌سازی در دستور کار قرار گرفت. اگرچه توسعه و مدرنیزم ایرانی در اصل، برون‌زا و الگو گرفته از مدرنیزم دنیای اروپایی بود ولی این فرایند بشدت ناموزون و توام با فساد بود. سران و طلایه‌‌داران توسعه اتاق فکر رضا پهلوی را تشکیل داده و از او چهره یک سردار مدرنیزم بنمایش گذاردند. 

 

قانون اساسی عصر مدرنیزم او اگرچه بسیاری از آموزه‌های سنت‌زدایی را بهمراه آورد ولی یکی از مفاد آن الغای همه احزاب سیاسی بود. بدین منوال شخصیت کاریزمای مستبد نظامی همچنان بعنوان ظل‌الله باقی ماند. رضاخان با اجرای اصلاحات ارضی و درهم شکستن نظام ارباب-رعیتی خود به یکی از زمینداران بزرگ تبدیل شد. مبارزه با نهاد قدرت دینی از دیگر شگردهای او در انحصار قدرت و مونوپولیزم ساختار سیاسی بود که کموبیش موفق شد.



در این دو دهه استبداد پهلوی اول،  نظام بروکراتیک و دیوان‌سالاری گسترش تدریجی یافت و راههای ارتباطی از راه‌آهن تا کشتی و هواپیماسازی بنیاد اجرایی یافت. نهادهای آموزشی نیز بسرعت روبه رشد نهاد و آموزش مقدماتی، عمومی و عالی با ساختاری سکولاریستی نهادینه شد. بسیاری از کارکردهای نهادهای دینی و روحانیون سلب و به دیوانسالاری نظام استبدادی سپرده شد. از سازمان اوقاف تا ثبت احوال، از مدارس تا دانشگاه‌ها، از دادگاه‌ها تا ارتش همه زیر قدرقدرت وقت، رضا پهلوی رفت. تاروپود ایلات و عشایر بنام ناسیونالیزم ایرانی و مرکزگرایی در قدرت نیز ازهم پاشید و یکجانشینی و شهرنشینی در دستور کار توسعه ملی قرار گرفت.


در چنین ساختاری اما احزاب و انجمن‌های دگراندیش همچنان سرکوب شدند و بسیاری از نویسندگان، ادبا و شعرا، آزادیخواهان و برابریخواهان بازداشت شدند. وجه عمده این گونه از استبداد ایرانی، توسعه‌گرایی بود که سبب‌ساز دگرگونی جدی و فراگیری در کشور شد. اگرچه ساختار سیاسی همچنان متصلب و سخت، یکتاپرست و مونارکیستی باقی ماند و سرانجام مستبد تنها، به تنهایی شکست خورد. 



مستبد شبه‌مدرن: محمدرضا پهلوی.

پسر پهلوی اول پس از تبعید پدر، دست نشانده متحدان ممالک غربی بود که ایران را در کوران جنگ جهانی دوم تصرف کرده بودند. او پس از یک دهه از روی کار آمدن بر قدرت، مسیول پیگیری نوسازی پدر شد. دو دهه بعد با انقلاب سفید از بالا و اصلاحات ارضی به تغییر ساختار اقتصادی و اجتماعی همت گذارد. حلقه روشن‌اندیشان و متفکران پیرامون او نیز از تحصیلکردگان عصر پدر بوده و اکثرا دستاوردهای مدرنیزم اروپای غربی و امریکا را تجربه کرده بودند. 


فرایند مدرنیزاسیون از دهه پنجاه و نیمه قرن چهارده بدلیل درآمدهای سرشار نفتی چنان سرعتی بخود گرفت که مدیران نوسازی را نیز گیج و مبهوت ساخت. در این میان او بعنوان بزرگ ارتشداران تمدن بزرگ دستخوش توهم توسعه‌ای شد و سر ناسازگاری با دول استعماری نهاد و در پی جایابی خود در تقسیم کار جهانی برآمد؛ امری که خوشایند دولت‌های بزرگ غرب اروپا و امریکا نبود. توسعه ناموزون و فساد همچنان ادامه یافت. 


نظام بروکراسی گسترده‌تر شد و ساختار قدرت بسوی نظامی‌گری بیشتر سوق یافت. قدرت اقتصادی ناشی از فوران درآمدهای نفتی، سبب شد استبداد شبه‌مدرن به قدرت منطقه‌ای تبدیل شود. از همین رو وارد مناقشات جنگ سرد بین اردوگاه‌های کمونیزم وقت و کاپیتالیزم شد.محمدرضا با مشورت همراهان نزدیک و روشن‌اندیش خود نهادهای اجتماعی نوین را ساخته و تحکیم کرد. 


ارتش را بازسازی و نفت را مدیریت نوین سیاسی کرد. زنان بیش از پیش به میادین اجتماعی و فرهنگی ورود کردند. مدارس و دانشگاه‌ها رونق یافت و بهداشت، آموزش و ترویج آبادانی نظام نوینی یافت. استراتژی واردات برای جذب الگوهای توسعه تجاری و صنعتی اتخاذ شد. انبوه واردات محصولات صنایع دست دو وارد ولی نتوانست در شریان اقتصادی و زیربنای توسعه کشور جذب شود. 


تقویت جریان چپ جهانی در دهه چهل و پنجاه خورشیدی هراس جهانی را گسترش داد و سایه بر سایه‌خدا، شاه ایران نیز انداخت. نظام امنیتی تقویت و تحکیم شد. زندان‌ها مملو از دگراندیشان سیاسی شد و شکنجه  و اعدام پیش‌گرفته شد. نهادهای مذهبی هم در راهروی خلوت و امن تضادهای نظام شبه‌سرمایه‌داری با کمونیزم وقت رشد کرد. 


اروپای غربی و امریکا درصدد حمایت از گروه‌های مذهبی برآمد. فقر، فاصله طبقاتی، تضاد شهر و روستا، مهاجرت بی‌رویه روستا به شهر، حاشیه‌نشینی و تضاد این دو فرهنگ زمینه ساز رشد اعتراضات و سرانجام انقلابی به رهبری یک آخوند معترض در تبعید گردید. رهبر دینی که خود به بازتولید استبداد دیگری علیه استبدادی دیگر اهتمام کرد.


مستبد دینی: ارتجاع یک توهم.

ایت‌الله خمینی از فرانسه به ایران گسیل شد. با همکاری برخی دول اروپای غربی و امریکا از یکسو و همسویی بخشی از ارتش از سوی دیگر، مستبد تاج‌برسر از کشور گریخت. رفراندوم ساختگی محصولی جز جمهوری اسلامی نداشت. ساختار سیاسی نوین بشدت ناهمگون بود. ترکیبی از مفاهیم مدرن و ضدمدرن. قانون اساسی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه تدوین و تصویب شد. استبداد نوین دینی شکل گرفت. 


مستبد روحانی، فقیهی متوهم و فریبکار بود. قلع و قمع دیگر پارتنرها و شرکای سیاسی سرنگونی مستبد پیشین آغاز شد. چپ بی‌دین و متدین سرکوب و اعدام شدند. دهه شصت دهه جنگ، اعدام و تحکیم حکومت اسلامی بود. قشر ملایان سراسر نهادهای قدرت را تصرف کردند. خمینی اقتصاد را برای حیوان، آزادی زنان را پستی و حقارت و ‌روابط بین‌ملل را نابرابر می‌دانست. تفکر ملی‌گرایی جایش را به ایدیولوژی امت‌گرایی داد و دخالت برای صدور انقلاب اسلامی اغاز شد. 


پس از اعدام هزاران نفر دگراندیش سیاسی در میادین مبارزه، اعتراض و زندان نهادهای استبداد دینی جان بیشتری گرفت. مرگ خمینی، مرگ استبداد نبود. خامنه‌ای پس از او رهبری ساختار و شاکله استبدادی را در دست گرفت. نهادهای امنیتی و اطلاعاتی روبه گسترش نهاد. ماشین سرکوب تعمیر و بازسازی شد. زندان‌ها رو به گسترش نهاد و اعدام ها، حکومت ایران را در رتبه نخست زندانبانان و اعدام کنندگان جهان قرار داد. 


نهادهای شبه مدرن پیش‌ساخته و بازمانده از استبداد محمدرضا، شاه گریخته از ایران عمدتا باقی ماند. اما ماهیت و هویت این نهادها بشدت مورد تعرض مستبد خداباور قرار گرفت. اسلامی‌سازی همه نهادها و نمادها در دستور کار قرار گرفت. روایت‌های عصبی و خشونت بار از متون دینی آغاز شد. بازداشت، سرکوب، سانسور، شکنجه، قتل‌های سیاسی شامل همه آحاد ملت شد. 


مردمی که باورهای دینی و سیاسی متفاوت و مخالف اندیشه مستبد داشتند قلع و قمع شدند. نظام سرهنگی جایگزین نظام فرهنگی گردید. دیالوگ به مونولوگ و ادبیات ایرانی به قرآن و منابع نبوی و اموی محدود و محصور شد. هنر خوار شد، جادویی ارجمند. مدارس و دانشگاه‌ها از درون تهی و با متون تحریف شده تاریخی و دینی پر شد. نوسازی پس از هشت سال جنگ نابرابر، ره به جایی نبرد.


اعتراض‌ها مجدد آغاز شد. بگیر و ببند و تهدید و تطمیع ادامه یافت. سیاست‌های کهن استبدادی در دو دوره پیشین بازتولید و توسعه یافت. چهره استبداد این بار هیچ نگره توسعه‌ای نداشت. بهشت خیالی، آماج و ابزار تحمیق مردم شد. اعتراضات و جنبش‌های سریالی ادامه یافت. دولت‌ها در قالب جمهوریتی الکن و بی‌هویت عوض شد. اما استبداد و مستبد همچنان از شهوت قدرت می‌غرید. ندای انقلابی جدید به‌گوش می‌رسد…



سه گونه استبداد مانند چرخه شومی همچنان چرخیده است. استبداد نخست، بدون مشارکت مردم برای تغییر استبداد جابجا شد. استبداد دوم به امید آزادی با مشارکت مردم سرنگون شد. مستبد گریخت ولی میراث استبدادی باقی ماند. استبداد دینی حاضر نیز رو به افول است. اما گردش سیاسی قدرت این‌بار در پی بازسازی استبدادی دیگر نیست. اگرچه بازماندگان استبداد پهلوی دوم درصدد بازگشتند. 


از ۱۳۰۱ تا ۱۴۰۱ یکصدسال تمام نیرو و ظرفیت ترقی و رشد کشور از نظر دمکراتیک و برابری حقوقی و اجتماعی و آزادی، صرف زدودن نیروی سهمگین استبداد شد. یکصد سال تقلا برای نجات فرد ایرانی از مهمیز سه هزار سال استبداد شاهی و دینی، در شرف تغییری جدی و ساختاری است. هشیاری نسل نوین در فرارویی بسوی نظام‌های دمکراتیک و غیردینی از مهمترین دستاوردهای تاریخی عصر و انقلاب کنونی است. 


وجوه اشتراک و افتراق سه گونه استبداد را از ابعاد مختلف می‌توان در زیر به تصویر‌ کشید. 


الف. سیاسی : 

ویژگی‌های مشترک: هرسه تک حزبی، غیردمکراتیک، فاقد حقوق شهروندی، سانسور، فقدان آزادی رسانه‌ها، و گسترش زندان‌ها.

ویژگی خاص: بازداشت و شکنجه همه دگرباشان فکری و کنشگران مدنی از اقشار مختلف قومی، دینی، جنسیتی، جنسی، سنی، طبقاتی و حتی غیرایرانی؛ و تعبیه ساختار انتخاباتی و داشتن حق رای اگرچه بصورت فیلترشده در گونه سوم. 


ب. اجتماعی:

ویژگی‌های مشترک: سانترالیزم و مرکزگرایی در توسعه اجتماعی، محرومیت فزاینده منطقه‌ای در کشور، فقدان رعایت حقوق مدنی، نقض حقوق بشر، حاشیه نشینی.

ویژگی خاص: نقض حقوق زنان، تبعیض جنسیتی ساختاری، فقر عمومی، عدم رعایت حقوق کودک در گونه سوم.


پ. فرهنگی:

ویژگی‌های مشترک: تضادفرهنگ رسمی و غیررسمی، اشاعه فرهنگ لمپنیستی، فقر فرهنگ مشارکت سیاسی، ترویج اطاعت‌گرایی و فرمان‌پرستی در هر سه گونه. رشد نهادهای فرهنکی نظیر سینما وتیاتر و موزیک در دو گونه اول و دوم.

ویژگی خاص: فارسی‌گرایی و نادیده‌گرفتن زبان‌های مادری دیگر، گرایش عربی‌گرایی در ادبیات و زبان فارسی در گونه سوم.


ت. آموزشی: 

ویژگی‌های مشترک: تاسیس و سازماندهی مدارس نوین غیرمذهبی در گونه‌های اول و دوم، هویت سازی سیاسی، تحریف تاریخ در هرسه گونه.

ویژگی خاص: القای باورهای دینی شیعی و هژمونیک‌کردن آن در ساختار آموزش، تفکیک جنسیتی مدارس در گونه سوم.


ث. دینی: 

ویژگی‌های مشترک: قانون اساسی مبتنی بر شریعت، مشروطه مشروعه، دینخو بودن هرسه مستبد، سکولاریسم در دو گونه اول و دوم.

ویژگی خاص: دینخویی، دین‌مرکزی و حکومت دینی در گونه سوم.


ج. اقتصادی: 

ویژگی‌های مشترک: فساد مالی، بحران اقتصادی، فاصله طبقاتی فزاینده، بخش خدمات رو به گسترش، بزرگ شدن دولت بعنوان بزرگترین کارفرما.

ویژگی خاص: استقلال نسبی در گونه نخست، رشد و ترقی اقتصادی در گونه دوم، وابستگی اقتصادی در دو گونه آخر.


چ. نظامی: 

ویژگی‌های مشترک: نظامی گرایی، سرکوب و بازداشت و تعقیب و گریز  نظامی مخالفان ، سرکوب عشایر و اقوام  در هر سه گونه.

ویژگی خاص: دوگانگی در ساختار نظامی در گونه سوم،  قلدری نظامی در خاورمیانه در دو گونه دوم و سوم.


ح. بین المللی: 

ویژگی مشترک: توهم تمدن بزرگ خواه ایرانی خواه اسلامی، گردنکشی درمقابل دول اروپایی و امریکایی.

ویژگی خاص: خرابکاری و دخالتگری نظامی و جنگ‌طلبی توسط گونه سوم.

پایان

سنجشگری مسایل اجتماعی ایران 

https://t.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: