جنبش کنونی ۱۴۰۱ محصول فرایندهای پیشین این جنبش از سالهای ۷۸ تاکنون است و ماهیتی انباشتی دارد. هر جنبش در هر مقطع زمانی، گام بر شانههای جنبش پیشین خود مینهد. ازهمین رو گاه برخی اقشار یا جناحهای سیاسی و اجتماعی آگاهانه یا ناآگاه، به نادرستی درصدد بنام زدن آن بسود خود برمیآیند. این تصرف به مطلوب اگرچه دارای نشانههایی است ولی با مروری بر ویژگیهای جنبش خواهیم دید که رویکرد همگرایی در جنبش بشدت رو به فزونی است و با نگاهی ملی و فراقشری میتوان اهداف جنبش را واقعیتر دنبال کرد. در اینجا به فهرست کوتاهی از ویژگیهای جنبش میپردازم:
این جنبش لزوما انقلاب یا جنبشی فمینیستی نیست. مختصات یک جنبش فمینیستی منحصر به پوشش نیست و در متن مطالبات جنبش نشانههایی از مطالبات مدنی مبتنی بر برابری جنسیتی در جامعه قابل ردیابی نیست. این جنبش شاید به کمترینهای رویکرد فمینیستی مبنی بر حق فرد بر بدن خود تاکید میکند ولی بخش بزرگی از حقوق تضییع شده زنان در جامعه را در متن شعارهای روز خود فهرست نکرده است.
جنبش لزوما جنبش سکسیستی نیست. اگرچه بخشی از جوانان در جنبش امروز در اثر بغض و خشم از سردمداران حاکمیت مدعی ارزشها و اخلاق اسلامی به استفاده از شعارهای سکسیستی و جنسی و عمدتا علیه موقعیت زن و بازتولید ابژگی زنان میپردازند ولی هویت این جنبش جنسیزده نیست. نمیتوان زیر این رگههای خشمگین و بدلیل استفاده از فحشهای جنسی، کلیات آنرا مورد نقد ساختاری قرار داد.
جنبش لزوما زنانه نیست. اگرچه سرآغاز رویش جنبش در مهرماه ۱۴۰۱ قتل مهسا امینی بود و زنان جوان در پیشگامی این جنبش نقش مرکزی دارند ولی جنبش لزوما ماهیت جنسیتی نداشته و ویژه زنان نیست. صفوف متراکم مردم و جوانان در جنبش گواه این است که زن و مرد در اقشار اجتماعی مختلف و در صحنههای مختلف اعتراضات سراسری حضور فعال دارند. نمیتوان با گرتهبرداری و گزینش قطعاتی از جنبش، صفت یا گرایشی را در آن عمده ساخته و برچسب ویژه زد.
جنبش لزوما عدالتخواهانه نیست. مطالبات جنبش نیز مبتنی بر شعارهای مردمی آن گویای غلبه صرف عدالتخواهی در متن جنبش نیست. از منظر دیگری نمیتوان مدعی شد که جنبش لزوما ماهیت طبقاتی داشته و مطالبات یک طبقه با اقشار زحمتکشی را پیمیگیرد که عدالت مهمترین دغدغه آنان بوده و بدنبال برابریخواهی هستند. این جنبش مجموعهای رنگینکمانی از طیف گسترده مطالبات اقشاری است که سالیانی است مغفول و نقض شده است.
جنبش لزوما لیبرالیستی نیست. همچنین جنبش صرفا لیبرالیستی نیست. واژه آزادی شعار زن، زندگی، آزادی، نمایانگر تاکید جنبش بر آزادی بعنوان مطالبه صرف کنشگران آن نیست. اگرچه نقش محوری آزادیخواهی کنار سرکوب، خفقان، سانسور و حذف دگراندیشی توسط استبداد دینی غیرقابل انکار است ولی تقلیل جنبش به صرف آزادیخواهی سبب غفلت جنبش از مطالبات مدنی بیشمار دیگری است که دهههاست تامین نشده است.
جنبش لزوما ضد مذهب نیست. یکی از بارزترین کانون مبارزات مردم در جنبش معاصر ستیز با حکومت دینی، استبداد دینی، شریعت و دین سیاسی است که در همه زوایای زندکی خصوصی مردم رخنه کرده و دخالتگری زیانبار میکند. سکولاریزم و مطالبه جدایی دین از حکومت و سایر نهادهای اجتماعی از قضا تا غذا، از آموزش تا پرورش گواه ماهیت نه ضددینی بلکه ضد اسلام سیاسی است.
جنبش لزوما تضاد نسلی نیست. اگرچه شکاف بیننسلی از بارزههای مهم جنبش و ساختار اجتماعی معاصر است و این شکاف دامنه گستردهتری را بخود میگیرد ولی بمعنای تضادهای بیننسلی نیست. اگرچه تضادهای نسل جوان و نوجوان با باورهای حاکمیت رسمی بشدت متبلور بوده و برجسته است ولی بمعنای تضاد بیننسلی در درون خانوادهها نیست. هیچ پدیدهای حتی نسل جدید بدون تبار و گذشته خود، هویتیابی نمیتواند بکند.
جنبش لزوما خشونتگرا نیست. اگرچه سرکوب به یکی از دیرینهترین و ناگزیرترین روشهای پاسخگویی استبداد به صدای اعتراض است ولی جنبش امروز در مقام مقایسه با سریالهای پیشین خود بمراتب نرمتر و مدنیتر در میادین اجتماعی حضور دارد. اگر خشونتی در صفوف معترضان در جنبش دیده میشود پیامدی جز واکنش دفاعی در مقابل خشونت بیرحمانه ماشین قدرت علیه کودکان و نوجوانان است.
بازگویی این ویژگیهای برشمرده ناظر بر این است که نمیتوان و نمیبایست جنبش کنونی را به یک جمعیت، خصوصیت، قشر یا ویژگی خاص منتسب کرده و سایر ویژگیها و کارکردها و تضادهای آنرا نادیده گرفت. نداشتن رویکرد باهمنگری و همهجانبهنگری در تحلیل جنبش و فرارویی آن، سببساز گرایشهای انحرافی خواهد شد که زمینه ازهمگسیختگی و واگرایی را بجای همبستگی و همگرایی بیشتر علیه ماشین داغان استبداد دینی فراهم خواهد ساخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر