من
راه رفته ام!
کوله بارم
مملو از نان های خشکی است
که زخمه های دندان دیگران
به روی سیه من می خندد!
من یک راه رفته ام
راه کویر گونی که در آن
بته های بی اعتنایی
شنهای سرگردان احساس را
بسختی به بازو می گرفتند
و باد
شتابان درپی چیزی بود
گویی سراسیمه
از اینهمه تهی بودن!
من راه رفته
ترانه ای سروده شده
و ساز دهان کودکی هستم
که زندگی اش با او همساز نبود
من راهی رفته ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر