گفتگوی رادیو دویچه وله آلمان با علی طایفی
رئیس پلیس تهران سیام آذرماه اعلام کرد که پلیس دیگر برنامهای برای مبارزه با بدحجابی ندارد. به گفتهی وی جامعه از این نظر به حالت عادی بازگشته و دیگر نیازی به گشتهای ارشاد نیست. علی طایفی، جامعهشناس مقیم سوئد، عقبنشینی نیروی انتظامی تهران از طرح مبارزه با بدحجابی را نتیجه وقایع اخیر و ناآرامیهای پس از انتخابات میداند.
به عقیدهی وی، دغدغه حکومت اسلامی نه امنیت اجتماعی، که امنیت نظام است. قبلا بدحجابی این امنیت را تهدید میکرد و امروزه اعتراضات خیابانی، بنابراین حکومت ترجیح میدهد تمامی نیروی خود را معطوف به مبارزه با این مسئله کند.
دویچهوله: آقای طایفی، طرح «مبارزه با بدحجابی» تنها طرحی است که حکومت ایران ۳۰ سال است روی آن پافشاری میکند و بدون تعطیلی و بهطور مستمر هم آن را ادامه داده است. فکر میکنید علت آن چیست؟
علی طایفی: ابتدای انقلاب، هرچند ممکن است ظاهرا اینگونه بوده باشد، اما حجاب به طور مشخص مطرح نبود و حتا در ابتدا اعلام شد که حجاب اجباری نیست. اما سالهای پس از آن، بهخصوص در سالهای اولیهی جنگ، رویهی سیاست اجتماعی به این سمت حرکت کرد که حجاب را به صورت تحمیلی بر مردم اعمال کنند و به نحوی یک پوشش عمومی برای مجموعهی مردم و زنان در جامعه فراهم کنند. این هم ناشی از آن بود که پس از انقلاب به تدریج بدنهی قدرت در دست روحانیون قرار گرفت. بر مبنای افکار جامعهی روحانیت نیز شرعا باید زنان پوشش لازم را داشته باشند. به نظر میآید که حرکت اصلی در این زمینه از اینجا شروع شد.
با توجه به این که پایهگذاران انقلاب، جدا از خود آیتالله خمینی و شخصیتهای مذهبی، افرادی دانشآموختهی خارج از کشور و تقریبا میتوان گفت جزو لایههای روشنفکری جامعه بودند، حجاب اجباری در ابتدای انقلاب رواج جدی پیدا نکرد. اما درگیریهای سیاسی، وقوع جنگ و ناامنیهایی که سبب انسداد اجتماعی بیشتر شده بود، سبب شد که جامعهی روحانیت بیشتر در حوزهی قدرت وارد عمل شود و این رویه شتاب بیشتری به خود بگیرد که تا امروز هم علیرغم اینکه همچنان ناموفق است، ادامه دارد.
موازین بسیار دیگری با پایههای اسلامی بودهاند که طی این ۳۰ سال به این شدت دنبال نشدهاند؛ ممکن است هر از گاهی به آنها توجه شود و بعد فراموش شوند. حتا بسیاری از آنان تغییر کردهاند، مانند حکمی که ابتدا در مورد موسیقی داده شد و بعد هم عوض شد. اما این مورد بهخصوص هیچ تغییری نکرده و حتا هیچ نشانهای از کوتاه آمدن حکومت در مقابل آن هم دیده نمیشود. علت آن چیست؟
پارامترهایی از قبیل موسیقی، بازی شطرنج و مناسبات دیگر سیاسی، موضوعات خیلی استراتژیکی نیستند. پدیدهها و موضوعات راهبردی در نظام اسلامی یا اندیشهی اسلامی مشخصا به حضور زنان برمیگردد. در زمان پهلوی نیز اولین نقطهی آغاز درگیریها و اختلاف نظر میان آیتالله خمینی و جنبش ۱۵ خرداد با نظام حاکم، در سالهای ۴۱−۴۲ زمانی شروع شد که جریان اصلاحات ارضی و تغییرات قانون اساسی رخ داد و در آن بحث مشارکت زنان در رأیگیری و انتخابات به میان آمد.
اساسا در اندیشهی اسلامی، نقش زنان موضوعی بسیار غیرقابل مصالحه و مذاکره است. جامعهی روحانیت یا مباشران و آمران و عاملان اندیشهی اسلامی، به هیچ وجه رضایت نمیدهند که احیانا زنان در رتبههای برابر و یا در موقعیت اجتماعی و حقوقی برابر با مردان قرار بگیرند.
بیتردید یکی از نمادهای اصلی این نوع نگاه و رویکرد به موقعیت زنان در جامعه، بحث حجاب است. در این باره هم با تعبیر و تفاسیر خاص خود، هم استناد حقوقی بر متون قرآنی دارند و هم به سیرهی نبوی و تاریخ اسلام، صرف نظر از دیدگاههای مختلفی که در روایات و تحلیل آن وجود دارد، استناد میکنند. به نظر میرسد یکی از مهمترین چالشهای اصلیای که امروز جامعهی مدنی ما دنبال آن است و همچنین یکی از مهمترین چالشهایی که در بدنهی قدرت و نظام اسلامی در ایران وجود دارد، مقولهی حجاب است. نظام اسلامی در برابر این چالش قرار دارد که در برابر موقعیت زنانی که امروز به صورت گسترده و شتابان وارد میدانهای اجتماعی میشوند و از عرصههای اقتصادی گرفته تا عرصههای فرهنگی و مناسبات اجتماعی، کنشگریهای خود را نسبت به قبل بیش از پیش تقویت میکنند، چگونه واکنش نشان بدهند.
میتوان از صحبتهای شما، همانگونه که نظر برخی تحلیلگران دیگر نیز هست، اینطور استنباط کرد که طرح مبارزه با بدحجابی، طرحی سیاسی است و نه اجتماعی؟
به نظر من، ماهیت این طرح پیش از آن که سیاسی و یا اجتماعی باشد، دینی است؛ اندیشههای دینی بنیانهای نخستین سیاستهای اجتماعی، از قبیل بدحجابی در جامعهی ایران است. از این نظر، پیش از آن که موضوع صرفا سیاسی یا اجتماعی باشد، عمدتا ناشی از مسایل و نوع نگاه دینی است. پایههای آن هم شاید به نحوی به مناسبات قدرت برگردد که البته لزوما به معنای قدرت سیاسی نیست، بلکه قدرت به مفهوم عام خود است. یعنی در جامعهی ایران، مناسبات قدرت در نهاد خانواده، در نهاد آموزش، در دیگر نهادهای اجتماعی و به ویژه در نهاد سیاست، مبتنی بر نظام مردسالاری و رتبهبندی میان موقعیت زن و مرد، از پیش اندیشیده شده است.
لذا بحث پوشش یا بحث حجاب، به نحوی به معنای مورد تشکیک قرار دادن و تزلزل در این نظام قدرت و تناسب قدرت است و طبیعی است که کسانی که امروز بر سرقدرت هستند، در برابر آن مقاومت میکنند. دفاع از حجاب لزوما فقط به حوزهی قدرت و در عرصهی سیاست محدود نمیشود، حتا در نهاد خانواده هم آن را میبینیم. در نهاد خانواده نیز بسیاری از مردان ما به دلیل این که نمیخواهند این تناسب قدرت بههم بریزد، خواهناخواه همچنان از موضع حجاب دفاع و صیانت میکنند.
ممکن است در این باره کمی بیشتر توضیح بدهید؟ چون بسیاری از مردانی که شاید از نظر سیاسی، فکری و عقیدتی با جمهوری اسلامی مخالف باشند، مخالفت زیادی با طرح حجاب ابراز نمیکنند و به جز چند مورد انگشتشمار، مخالفت جدی از سوی مردان ایرانی با حجاب اجباری دیده نشده است. شما آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
من آن را باز هم به یک سنت و رویهی اجتماعی و مشخصا به یک سنت دینی بازمانده از سدههای متمادی و به اندیشهی اسلامی در ایران برمیگردانم که همچنان به قوت خود باقی است. حدود ۷۰ سال پیش در ایران طرح کشف حجاب و بیحجابی اجباری اجرا شد. اما میبینیم که این سیکل چگونه به شکل دورگشتی، به همان سالهای دوران مشروطیت بازگشت (البته از زاویهی دیدگاه قدرت و حکومت به آن نگاه میکنم). جامعه هم خیلی به آن واکنش جدی نشان نداد.
ممکن است جامعه در برابر انتخابات و حق رأی خود واکنش نشان بدهد، چنانکه امروز معترض است و شورآفرینی میکند؛ ممکن است مردم مثلا در برابر جنگ، عدم مشارکت نشان بدهند و یا در ارتباط با مشکلات اقتصادی وارد میدان بشوند، ولی در مورد مسالهی حجاب هیچ جنبش اجتماعی مشخصی نداشتهایم. یعنی حتا کمپین زنان نیز به یک سری عناوین، نکتهها و محورهای استراتژیک دیگری میپردازد تا لزوما کشف حجاب و به معنایی آزادی پوشش برای زنان.
به نظر من، مسئله برمیگردد به این که امروز اساسا نوع نگاه مسلمان ایرانی نسبت به مقولهی حجاب، عمدتا در جوامع سنتی و روستاییتر، و حتا در حاشیهی اجتماعات شهری و در میان لایههای طبقات مرفه و متوسط شهری همچنان سنتی است. ما افراد زیادی حتا از متفکرین اصلاحطلب در درون و بیرون حکومت میبینیم که در داخل ایران سالها مبارزه کردهاند و میکنند و زنانشان هم در عرصهی مبارزه مشارکت میکنند، ولی از مقولهی حجاب به معنای آزادی پوشش، هیچوقت صحبتی نمیکنند.
اینها نشان میدهد که اساسا مناسبات قدرت، حتا به شکل نانوشته و نامشخص و غیرعریان، همچنان مناسباتی است که در کفهی بالای آن مردان مینشینند و کفهی پایین زنان. این رتبهبندی جنسیتی همچنان در ذات فرهنگ ایرانی وجود دارد و یکی از نمادهایش هم حجاب است.
آقای طایفی، حال که بحث مردان و نقش آنان در مبارزه با حجاب اجباری به میان آمد، بد نیست به «کمپین مردان با حجاب» که اخیرا به راه افتاده است اشاره کنیم. این کمپین ظاهرا در حمایت از مجید توکلی، دانشجوی بازداشت شدهای که رسانههای دولتی ایران عکس او را باحجاب منتشر کردند، به راه افتاده است. اما بسیاری معتقدند که این کمپین در حقیقت، نوعی اعلام مبارزه با حجاب اجباری نیز هست. نظر شما چیست؟ کدام وجه را قویتر میبینید؟
این حرکت که خیلی فراگیر هم نشد، حرکتی بسیار جالب و جذاب بود. من شخصا معتقدم، این همان ابتکارات فرهنگی یا به تعبیر "هابسباوم" «نوعی اختراع سنت»، یعنی خلق رویهی جدیدی از روش زیست و روش مبارزه است که بسیار زیبا نیز هست. البته خاستگاه اصلی این حرکت، حمایت از شخصی به نام مجید توکلی بود. اما میتوان گفت که از عواقب ناخواستهی آن، بحث مبارزه با حجاب اجباری است.
این بحث در محافل دیگر نیز کمابیش وجود دارد و همچنان محل چالش است. من خیلی زاویهی دید مشخصی در این ارتباط که کدام وجه این مسئله قویتر است و یا از منظر اجتماعی محقق میشود، ندارم. اما این که اساساً بخواهیم با حجاب علیه حجاب مبارزه کنیم، میتواند محل سؤال باشد. هرچند گاها این نگاه هم وجود دارد که اتفاقا با ابزار حجاب میشود با حجاب مبارزه کرد، چنان که با ابزار دین میشود احیانا با اندیشهی مسلط دینی، به نحوی مبارزه کرد. اما تصور من این است که لزوما نمیشود با پوشیدن حجاب، چه از سوی مردان و چه زنان، به سمت مبارزه با حجاب رفت.
اما تجربهی شخصی بسیاری از مردانی که در این کمپین شرکت کرده بودند و اتفاقا بیشتر هم آقایانی از طیف مذهبیتر بودند، این بود که آن چند دقیقه یا چند ثانیهای که این حجاب را سرشان کردند، متوجه شدند پذیرش حجاب اجباری برای زنان چقدر میتواند دردآور و سخت باشد. آیا چنین حسی باعث نمیشود که مردها بهخصوص مردان مذهبیتر ایران که هیچوقت مخالفت علنیای با حجاب اجباری و عدم آزادی پوشش نداشتهاند، یک قدم به این مسئله نزدیک شوند؟
چه بسا این اتفاق بیفتد. اما با چند دقیقه پوشیدن یک روسری از سوی مردان، لزوما این احساس و این دریافت و شناخت حاصل نمیشود. ممکن است از نظر احساسی اعلام شود که «بله ما هم فهمیدیم یک زن چه حسی دارد».
به نظر من، این مسئله مقداری مبهم است و میخواهم کمی با انتقاد به آن نگاه کنم. چرا که معتقدم به خصوص در ارتباط با مسایل زنان و به ویژه مسئلهی حجاب، چون به مناسبات قدرت برمیگردد، حتا اگر بسیاری از مردان ما پوشش زنانه بپوشند و در همین صف هم قرار بگیرند، لزوما نمیتوان استناد کرد که آنان چنان که باید، معتقد به برابری حقوق زنان و مردان هستند. این کار مستندی بر این که این نگاه، نگاه برابریخواهی بین حقوق زن و مرد در جامعه باشد، نیست. من چنین استنباطی از صرف یک تصویر با چند دقیقه روسری پوشیدن و مرتب کردن آن به دست نمیآورم.
زمانی میتوان به این باور رسید که احیانا اندیشهی برابری حقوقی وجود دارد که به عنوان مثال از مهمترین منافع خودمان بگذریم، یکی از این مهمترین منافع، بحث وراثت است و اینکه آیا بعد از فوت پدر و مادر مجموعهای از خواهر و برادرها، قائل به این خواهیم شد که میراث رسیده را یک به یک تقسیم کنیم و نه یک به نیم.
البته به هرحال این حرکتها، همانگونه که اشاره کردید، علیرغم شکی که به آن دارم، یک آزمون اجتماعی است و این آزمونهای اجتماعی بیتردید آثار خود را خواهد داشت. همین که مورد بحث قرار میگیرد، سبب روشنگری خواهد شد و جامعه به سمتی میرود که خواهناخواه، میدان عمل برای آزادی پوشش، به ویژه برای زنان بیش از پیش فراهم شود.
به بحث طرح امنیت اجتماعی یا مبارزه با بدحجابی برگردیم. اخیرا رییس پلیس تهران اعلام کرده است که از نظر ایشان، وضعیت به حالت عادی رسیده است و دیگر نیازی به این گونه طرحها نیست. ارزیابی شما از این عقبنشینی تازهی رییس پلیس تهران چیست؟
وقایع پس از انتخابات، به ویژه التهاب سیاسی− اجتماعی که در جامعه رخ داد و جامعه همچنان در تب و هیجان است، نشان از آن دارد که سیاستگذاران و افرادی که به تعبیر من، در اندیشکدهی نظام سیاسی کشور نشستهاند و در حوزههای سیاستگذاری اجتماعی و امنیتی، طرحهای توسعهای ارائه میدهند، به این نتیجه رسیدهاند که اولویت اول امروز امنیت اجتماعی نیست.
اولا به دلیل این که حضور نیروی انتظامی در میادین و خیابانها، برای کنترل مردم، چه برای بدحجابی و چه برای مسایلی که پیش از اینها به عنوان امنیت اجتماعی از آن نام میبردند، سبب تحریک جوانانی میشود که خواهناخواه آسیبدیدهاند و بسیار هم ملتهب هستند.
علاوه بر این، امروز نیروی انتظامی به دنبال آن است که نیروها و قوای خود را بیشتر برای ایجاد رعب و وحشت، بازداشتها و سرکوب التهابات سیاسی و جنبش مدنی در جامعهی ایران صرف کند.
سومین فاکتور این است که به نظر میآید نیروی انتظامی و بدنهی قدرت، امروز، نسبت به ناامنی سیاسی احساس خطر بیشتری میکند تا ناامنی اجتماعی. یعنی ناامنی اجتماعی، امروز در اولویت دوم قرار میگیرد. این خود نشان میدهد که اساسا دغدغه دولت در جامعهی ایران، امنیت اجتماعی نبوده و نیست؛ دغدغهاش امنیت برای نظام است. آنچه امروز امنیت نظام را در خطر قرار میدهد، التهابات سیاسی و جنبش سیاسی است، آنچه دیروز امنیت نظام را بهخطر میانداخت، احیانا ناهنجاریهای اجتماعی به تعبیر سیستم، تحت عنوان بدحجابی و مسایلی از این دست بود. لذا اساسا امنیت اجتماعی معطوف به امنیت سیاسی برای نظام اسلامی است.
در نهایت این که به نظر میآید، نشانههایی از یک تحول در درون بدنهی نیروی انتظامی هم دارد رخ میدهد و بیشتر سپاه و به عبارتی، نیروهای سرکوب ضد شورش دارند وارد عمل میشوند تا چهار سرباز عادی که احیانا بخواهند در مورد نحوهی پوشش دختران و پسران و آرایش موی سرشان وارد عمل شوند. این البته میتواند نشانههای جدیای باشد از بابت این که جنبش باید هوشیاری بیشتری برای خودش به خرج بدهد.
به اعتقاد من، اندیشکدهی نظام سیاسی و امنیتی در کشور دستخوش یک اختلال رفتاری و یک ناهنجاری جدی شده است و علیرغم این که سیستم تلاش میکند در جامعه ارعاب ایجاد کند، خود به شدت مرعوب است. اینها نکات نقاط ضعف ارزندهای است که جنبش میتواند از آن به نحو احسن استفاده کند.
یعنی فکر میکنید این تغییرات میتواند تاثیر مثبتی روی بدنهی جامعه بگذارد؟
نه لزوما به این معنا که اثر مثبت داشته باشد؛ اما به هرحال در یک پروسهی کوتاه مدت، سرمایهگذاری در حوزههای سرکوب سیاسی و التهابات و جنبش سیاسی در جامعه ممکن است نیروی بیشتری را به خود اختصاص بدهد. ولی از سوی دیگر نیروی انتظامی و نیروی امنیت اجتماعی در کشور، به طور کلی در طرحهای خود برای ایجاد امنیت سیاسی و به ویژه امنیت اجتماعی، همواره ناموفق بوده است.
یعنی فرازهای حرکت اینها در زمینهی حجاب، قاچاق، امنیت اجتماعی در مرزها، سانسور خبری، بازداشتها، جرایم خانوادگی، تصادفات و مسایلی از این دست که نیروی انتظامی با عنوان طرح بزرگ امنیت اجتماعی همواره به دنبال آن بوده، در همهی ابعادش ناموفق بوده است. امروز نرخ جرایم یا ناهنجاریهای اجتماعی از این زاوایایی که اشاره کردم، دائما روزافزون است و نیروی انتظامی موفقیتی در کنترل آنها به دست نیاورده است.
من به همین استناد، معتقدم که سیستم به دلیل فقدان مشروعیتی که از جانب مردم دارد، نه تنها در طرحهای امنیت اجتماعی، بلکه در طرح امنیت سیاسی خودش هم ناموفق خواهد بود.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: بابک بهمنش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر