۱۳۸۹/۱۰/۱۹

جدا نیست

سرای من ز سرای تو جدانیست
لقای من به عطای تو مبتلا نیست
از ان صنم بپرسید که چیست رمز این عشق
ندای من از ندای جان تو جدا نیست
ز بام و بوم روزگار همی پند گرفت رند
که راه دل من به ماه روی تو جدا نیست
بنام اندیشه جان و روح فدا میشود
بگویید به رندان دهر که عقل و دل جدانیست
به مهروی خوشدل و خوشرو بسنده کن تو
که در کوچه عشق، ره عرفان جدانیست
به آسمان فغان بکن، سر زمین بکوب
که نام آدمی، زکام او و کام مردمان جدانیست
تو ای علی چند گویی لاف ز جدایی و وصال
که منطق عطار ز عشق مولای بلخ جدانیست
سرانجام این زندگی بهراسانم من ترا
که زندگی آدمی زمرگ او نیز جدانیست

هیچ نظری موجود نیست: