۱۳۹۷/۴/۲

جامعه شناسی مرگ و مرده پرستی

🖤❓همواره شنیده ایم که ایرانی، مرده پرست است! پرسش بنیادین این است که در صورت صحت این گزاره، دلایل اجتماعی ‌و فرهنگی این رویکرد و سبک اندیشه چیست؟ آیا مرده پرستی امری توسعه ای است؟ چرا زندگی و زندگان در رتبه دوم اهمیت نسبت به مرگ و مردگان قرار دارند؟ برخی از ابعاد اجتماعی این منش را باهم وا می کاویم. 


😱هراس از مرگ. اگرچه هراس از پایان زندگی و سرانجام آن، دغدغه تاریخی بشر  بوده ولی در جامعه ایران مبتنی بر باورهای دینی، چنین هراسی تشدید یافته است. دین در بنیاد، در چهار ایستگاه اصلی چرخه زندگی یعنی تولد، ازدواج، طلاق و مرگ خود را بازتولید می کند و بهمین دلیل مرگ و پروژه سازی مرگ بعنوان ضامن نجات بشر دینی و رازکاوی و رازداری زندگی پس از مرگ، ابزاری برای اعمال قدرت، کنترل و هژمونی شیوخ دینی شده است. در باور مومن ایرانی، مرگ، خط مرز در غلتیدن به عذابی دردناک یا نیکبختی است که رسیدن به هرکدام از آن، مرگ را به هراسی ابدی مبدل می سازد.
@alitayefi1 
🤡بی ارزش بودن زندگی و پست شمردن دنیا که در لغت بمعنای دَنی و بی ارزش است، چنان بستر فرهنگی و فکری را مهیا ساخته که در آن مرگ، ارزشی بیش از زندگی پر مشقت دنیای زمینی دارد. شعار دینی "الدنیا مزرعه الاخره"، و باور به مسافر بودن در دار فانی و رهسپار شدن انسان به آخرتی بهشتی و دار باقی، چهره زندگی را بطور کلی چنان عبوس و ناخوشایند می سازد که مرگ، در آن تقدس یافته و رهایی بخش پرنده روح مومن از قفس دنیایی پوچ است. 

🤦🏻‍♂️زندگی پر مشقت و ناامن ایرانی در طی سده ها و بهره گیری شیوخ از آن برای ترویج آموزه های دینی مرگ پرستی، چنان بستری فراهم ساخته که در آن گورستان، به آرامگاه ایرانی و مرگ، به کانون آسودگی ایرانی مبدل می شود. بی سبب نیست که با مرگ کسی، بازماندگان می گویند "مُرد راحت شد"! نجات ایرانی از فقر، نابرابری، ستم شاهی و شیخی و استبداد، مشقت زندگی، بیرحمی طبیعت و خشکسالی های ادواری سبب ساز گریز از زندگی و‌ گزیر مرگ بعنوان راه فلاح ایرانی گردیده و می گردد. 
@alitayefi1 
🤭فضای استبداد نیز مانع از تقدیر مفاخر فرهنگی و ادبی گردیده است که عمدتا بدلیل روشنگری، مغضوب نظام سیاسی وقت و حکام مستبد بوده و هستند. کمتر فرد روشنفکری در حوزه های ادبی، هنری، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اندیشگی هست که رویاروی نظام استبدادی حاکم نبوده باشد. از همین رو کمتر روشنفکری وجود دارد که در زمان حیاتش مورد تفقد و تقدیر قرار گیرد و‌ برعکس مورد عتاب و شکنجه و حبس و حصر و تهدید مرگ نبوده باشد. در چنین بستر و ساختاری، نظام سیاسی مجال تقدیر زندگان را از جامعه گرفته و فقط پس از مرگ روشنفکر منتقد، فرصتی برای تقدیر مهیا می شود. 

☠️در چنین ادبیاتی که از زوایای مختلفی شرایط مناسب مرگ پرستی را فراهم ساخته است، ایدیولوژی مرگ، نخست قداست می یابد، سپس ابزار تهدید و‌ مجازات می شود (مانند اعدام)، بعد وسیله بازتولید قدرت دینی می گردد، و در نهایت نمادی برای امنیت، آرامش و‌ توجیه ایرانی برای گریز از واقعیت می شود. همه این خصایص فرهنگی، ساختاری را تمهید و بازتولید می‌کند که توسعه، مدرنیته و مدرنیزم در آن به یک رویای دست نیافتنی مبدل می شود. مرگ‌پرستی در این ساختار بشدت ضد توسعه ای است. 

علی طایفی 
https://t.me/alitayefi1

هیچ نظری موجود نیست: