۱۳۹۵/۵/۱۹

كودكي، پديده شر و نافي امنيت جامعه!


 پيرامون بررسی کودکی و جامعه شناسی کودکی افراد زیادی به تحقیق و باز پردازی نظریه های جدید برداخته اند. از پروت، کوروسارو، جنکس، لی، کورتروپ، نیسان، و... اکثرا معتقدند کودکی در قدیم هم وجود داشته ولی نوع نگاه و تعریف از آن متفاوت بوده است. مثلا جنکس از دو نوع کودکی یاد می کند.


1. از نظر جنکس کودک دایانوسی برپایه همان فرض شرارت یا فساد درون کودکی است . او در تعریف می آورد دایانوس شاهزاده عیاش و طبیعت گرا است. این کودک دایانوسی معادل گناه نخستین بشری است و کودکی همان جهان نیروهای مادی اراده گرا و خودخواهانه است. بنظر وی کودک دایانوسی مثالی از ساختار اجتماعی است که قواعد و باورهای آن از خارج و احساسی هستند: جامعه ای که مردم کمتر متفاوت بوده و این تشابهاتشان پایه نگرش آنان به کودک پروری است. هرگونه سرپیچی در قالب رفتار کودکانه، همه هسته اصلی جمع بودن را تهدید می کند. در واقع اجتماعی شدن باید بصورت ساختار اجتماعی هنجاری شدن باشد و این ایده شرارت که در سیمای کودک دایانوسی متجلی است تولید کننده وسیله از بین بردن همه احساساتی است که همبستگی مقدس جهان بزرگسالان را تهدید می کند. بهمین دلیل کودکان واقعی در چینین جامعه ای کودکی شان را قربانی نیکی های اجتماع بزرگسالان می کنند! 

2. از سوی دیگر کودک آپولونی کسی است که ساختار اجتماعی را اشغال کرده است. بنظر جنکس نگرش آپولونیایی دربین مردم غرب درخصوص توجه به کودک بسیار مدرن تر است. این نوع کودک مثل درخشش خورشید و نور مملو از زیبایی و طراوت است. چنین کودکانی فرشته خو، معصوم و بی گناه هستند. آنان دارای نیکی های طبیعی و شفافیت و زلال نگرشی هستند. دراین نگاه کودک در جامعه ای است با تفاوتهای بسیار که موجب می شود به سختی در ارزش های مشترک رفتار و اندیشه کنند. برای پایداری زندگی اجتماعی این تفاوت ها باید تحت کنترل باشند واین کنترل در نهایت بسوی داخل حرکت می کند یعنی از حوزه عمومی به حوزه خصوصی و لذا کودک آپولونی را می بینیم که یاد می گیرد برخودش نظارت کند و لذا شرم جایگزین گناه می شود. 

اینک سوال اصلی اینجاست که تعریف جامعه ایرانی با توجه به ادبیات و فرهنگ دیرین آن از کودکی چیست ؟ ایا این کودکی بقول روسو در امیل، لوحی است پاک و یا به تعبیر پارسونز بعنوان آشوبگر و زیاده خواه، تهدیدی است برای نظم کنونی جامعه !؟ 
شاید بتوان چنین پیشفرضی را مطرح کرد که کودکی در جامعه ایران و نزد تفکر و فرهنگ عمومی دوره ای است که باید سریعتر به بزرگسالی منتج شود و کودکی برخلاف بزرگسالی، نماد کم خردی و بی نظمی است و باید هرچه سریعتر وارد فرایند بزرگسالی شود. 
از همين منظر دو رويكرد ديگر نمود مي يابد كه نخست ناظر بر شدن كودكي است و اينكه كودكي بايد هرچه سريعتر و زير تلنباري از ارزشها و هنجارهاي جامعه بزرگسالي به پايان رسيده و كودك بزرگ شود! رويكرد دوم به كنشگري و بودن كودكي تاكيد دارد كه كودكي هويتي مستقل است و بايد در دنياي كودكي كنشگري هاي خود را پي جويد. 
بنظرم همه تبعيض ها و تضييع حقوق كودك در جامعه ايران از خانواده تا جامعه، از مدرسه تا رسانه ها، از ازدواج تا اعدام كودك همه در زير پارادايم دايانوسي و هويت شدن قابل تعريف است و اين رويگرد بايد بشدت مورد چالش قرار گيرد.
ع ط

هیچ نظری موجود نیست: