۱۳۹۲/۹/۲۳

فرهنگ بيگانه ستيزی وبيگانه پرستی


تاريخ ايران از دير زمان به علت موقعيت جغرافيايی وسياسی اش هميشه موردتاخت وتاز بيگانگان ومهاجمان گذری و لشکرکشی بسياربوده است. ضعف حکومتهای مرکزی و ازهم گسيختگی حاکميت سياسی وملی درکنار عدم مشارکت سياسی مردم وعدم حضور در صحنه آنان به دليل خفقان واستبداد مطلقه و وجود نوعی تسليم پذيری وتابعيت ،موجب تنهايی حکومتهای سياسی در دفاع از قلمروی ملی وحيثيت وتماميت ارضی ايران گرديده است .درعين حال عدم اعتماد مردم وانزجار ايشان از مظالم دستگاه سياسی يکه تاز وانحصارطلب و نوعی نگرش فردگرايانه خود محور وحس بی مسيوليتی ،اوراقی از تاريخ ايران را با گشايش ها وتطاولات بيگانگان همسايه و استعمارگران کهنه ونو روبرو ساخته است .


  وقوع حملات پی در پی به ايران آن چنان تشتت ونابسامانی سياسی و اجتماعی وفرهنگی ودرنهايت ناامنی اقتصادی را فراهم ساخته که ايران هرگاه تمامی نيروهای خود را در راه توسعه بسيجيده است با مشکل بيگانگان ناخوانده مواجه شده وتمامی رشته هايش را پنبه کرده است. شيوع وگسترش اين حملات چنان بوده است که بقولی ثروت ايرانيان هميشه در خفا وپستو هابدون هرگونه بهره برداری کارآمدی درجهت توليد ،هيچگاه مورد استفاده زندگان نبوده وفقط مرده ريگ بازماندگان گشته است. بطوريکه سکه ها واشرفی های بسياری درکوزه ها ودفينه های گوشه وکنار اين مرزو بوم هميشه طعمه خاکها شده وبا حرکتی زيرزمينی تنها انبارشده وصاحبان آنها را درفقروناامنی ودلهره نگهداشته است .به قول رنه دالمانی: « در دنيا ملتی نيست که به اندازه ايرانی از نشان دادن سرمايه خود هراس داشته باشد...اگر ذخيره نقدی هم داشته باشد آن را در لنگه جوراب کهنه پشمی ريخته ودر زيرزمين يا زوايای مخفی خانه خود دفن می کند.» (انصافپور، ص۲۱۵).

  حملات بيگانگان خاصه دول وکشورهايی که با اندکی احساس قدرت وتوانگری به صرافت تهاجم وتعدی ارضی ومرزی افتاده وخواه به مقصد تاراج وچپاول خودرسيده يا نرسيده باشند موجب فروپاشی سازمان وسامان اجتماعی واقتصادی کشور شده وچرخه حيات واکو سيستم اقتصادی وفرهنگی وسياسی آن را از حرکت واداشته اند، پديده ای است که از ديرزمان به انحای مختلف ظاهرشده است. چنين عملی که درلغت به استعمار معروف است هدفش غارت وتاراج اراضی ،منابع ومنافع مردم سرزمين يا منطقه ای است و با استفاده ازبرتری نظامی،مادی،فنی وعلمی تحقق می يابد. درايران نيز اين حضور بيگانه اززمان لشکرکشی اسکندرمقدونی به غرب آسيا وايران به چشم ميخورد وتا همين اواخر با تعدی عراق به ايران ادامه می يابدو دراين فرايند طولانی،واکنش های بيساری درمقابله با عوامل بيگانه نشان داده شده که متعددند. به عنوان نمونه «ميرزا ابوالحسن خان شيرازی ايلچی دومين وزير امورخارجه درزمان قاجار،ماهانه يکهزار روپيه ازفرمانروای هند ونماينده انگلستان نقدا دريافت ميکرد تاايران را هرچه بيشتر تضعيف،تحقير وتجزيه نمايد وخطری بالقوه برای منافع انگليسی درهند ومصالح دولت فخيمه بريتانيای کبير باقی نماند»(انصافپور،۲۱۵).
گاه نيز بيگانه ستيزی به صورت يک اعتراض جمعی نمود يافته که مثلا در نهضت تنباکو با آن مواجهيم. استعماردرروندتکوين وتحول خود ازگسترش ارضی وتعديات نظامی شروع وبه دسايس ودست اندازيهای سياسی منتهی شده وامروزه به صورت امپرياليزم خود نمايی می کند،مرحله ای است که درآن نيروهای فکری ملل توسعه نيافته جذب شده وبجای آن انديشه های جديدبرون زا تحميل وتزريق ميشود.
 ازسوی ديگر هرازگاهی نيزبه علت ايستايی فرهنگی وفقراقتصادی وفقدان راههای مواصلاتی وارتباطی بين مناطق وشهرها وعدم وجود يک راهبرد ملی در ساستهای فرهنگی دولتهای غيرمتمرکز ودرنهايت تعددوتکثر فرهنگهای قومی وتشتت فرهنگی وخودمحوريهای قومی_محلی خواه پس از حملات بيگانگان واعمال سلطه وخواه درقالب مراوده وتعامل فرهنگی مردمان ديگر،دامان فرهنگی ايران عموما باز بوده ودرجذب وپذيرش عناصرفرهنگی بيگانه يابرخی را جذب تام وتمام کرده ودچار ازخود بيگانگی ومسخ فرهنگی کرده است ويا بخشی از جمعيت را به دليل گسيختگی فرهنگی و نبود روحيه اعتماد ونوعی گرايش به بيگانه گريزی، دچارخصلت انعظاف ناپذيری .عدم پذيرش خصايص فرهنگی جديد علمی وفنی وانزواگزينی کرده است.چنين طرز برخوردی موجب عدم توانايی مردم درحضورفعالدر مراودات بين المللی فرهنگی شده وبا نوعی ازهم گسيختگی زمينه انفعال وتسلط فرهنگی را ببارميآوردو در اين شرايط بجای منطق صحيح تبادل فرهنگی وگزينش ديژگيهای کارآمد ان،خصايص فرهنگ بيگانه را بصورتی ادغام نشده با فرهنگ بومی بصورت وصله ای ناجور وناکارآ درکنار آن قرارداده است.
  پديده سه فرهنگ ناموزون ملی، اسلامی وغربی که بعنوان نوعی عدم يکپارچگی فرهنگی واختلال وابهام الگوهای رفتاری مطرح است ،پيامد چنين کنشها وواکنش هايی است.فرهنگ ايرانی درعهد ساسانی با عدم رضايت واطمينان نسبت به دولت مرکزی وفرهنگ مسلط،درمقابل فرهنگ مهاجم اسلامی وعربی،آغوش ميگشايد .هرچند کهباحفظ بسياری ازشعاير ومناسک ملی خود به مسالمت وهمزيستی تدريجی ونه ادغام ويکپارچگی روی می آورد. لذافرهنگ ايرانی واسلامی بتدريج با همه هماغوشی های خود درعين حال از استقلال عملی نيز برخوردار است وگاه حتی به نوعی تزاحم مناسک اين دو فرهنگ نيز بر ميخوريم(مثل همزمانی ماه محرم با ايام جشن های نوروز).
 دردوره معاصر نيز ويژگی وعنصر فرهنگی غربی با حضور همه جانبه خود چنان الگوهای رفتاری فرهنگ ايرانی ـاسلامی راتحت تاثير قرارداده که درجوامع شهری وحتی بخش نيمه مدرن روستايی ايران،پديده ها وخصايص فرهنگ غربی را درشيوه خوراک،پوشاک، اسکان،تفريحات،زبان،روابط عاطفی وآموزش وپرورش شاهد ميتوان بود.ظهور فرهنگ غربی بصورت فعال وموجه که بصورت الگويی مطرح ميشود
نيز به تشتت فرهنگی دامن زده واقشار اجتماعی گوناگون بويژه نسل جوان،صاحبان ثروت وقدرت ولايه های ميانی وبالای طبقه متوسط جامعه را با نوعی تقليد وفرهنگ پذيری يا دهن بينی فرهنگی،واردرابطه ای يکسويه کرده وتحت تاثير قرارداده است. واقعه ای که به نوبه خودعامل پيدايی مشکلات وميايل فرهنگی بسياری گردبده که هکگی مانع از يکپارچگی فرهنگی وحرکت همه جانبه وملی بسوی توسعه ای موزون ودرون زا شده اند .
  خانم وان روزن سياح سويدی در ۱۹۱۸م . مينويسد«شرايط جغرافيايی وحوادث تاريخی ايران هرگز به مردم ايران فرصت کافی نداده است که از نعمات زندگی به سيری کامياب شوند.تنها از آن عيش وتنعمی که عامه مردم در حسرت آن بسر می برند،پادشاهان،درباريان ،ملايان وسران طوايف قدرتمند توانسته اند بهره مند شوند»(همانجا،۱۱۳).دنيس رايت نيز در بازديد از ايران می نويسد« ايرانيان به اصول آداب ومعاشرت به روش اروپاييان به شدت پايبندند ازجمله به طرز لباس پوشيدن وروش ديد وبازديد ومبادله کارت ويزيت به درخانه های يکديگر اهميت ميدهند!.ديدن آقايانب که فراک سايه رنگ برتن وکلاه سيلندری ابريشمی برسردارند،درحاليکه هنگام راه رفتن تا مچ پا درگل فرو مروند يا در برابر گردو غبارچشمان خودراتنگ بهم ميآورند آkهم درحال راه رفتن درميان قطارهای شتروقاطر والاغ،صحنه پرضدونقيض وتماشايی است .»(همان،۴۱).درجای ديگری مجدالملک در توصيف تحصيلکردگان ايرانی درخارج از کشورمينويسد:«شترمرغهای ايرانی!که ازبلاد خارجه برگششته انداز علم ديپلمات وساير علوم،معلومات آkان به دو چيز حصر شده است:استخفاف ملت وتخطيه ملت.اين انگورهای نو آورده گاه ازبخت خود اظهار تعجب می کنند که از ولايات منظمه به اين زودی چرا به ملک بی نظم رجعت کرده اند...وهمينکه مصدر کاری ومرجع شغلی قرار ميگيرند بالادست همه بی ترتيبی ها برمی خيزند ودر پايمال کردن حقوق مردم وترويج فنون بی ديانتی وترک غتليرت وحميت واختراعات امورمبالغه می کنند»(ورهرام،۱۸۳).

هیچ نظری موجود نیست: