در تعريف ازمفهوم طبقه دو رويكرد اصلي وجود دارد:
نخست،رويكردماركسيستي است كه بر پايه آن طبقه عبارت از تفكيك اقشار وگروههاي مختلف اجتماعي مبتني بر مالكيت ابزار توليد مي باشد. اين طبقه بر اساس مناسبات وشيوه توليددر هر دوره تاريخي شكل وتركيب متفاوتي بـخود مي گيرد.رويكرد دوم طبقات اجتماعي را بر اساس منزلت فرد در جامعه و شاخص هايـيي چون شغل، تحصيل ودرآمد سنجيده و تعريف مي كند. رويكرد اول علاوه بر تحليل و بازشنـاسي ريشه هاي تضاد بين طبقـات دارنده وفاقدابزار توليد، بدنبال رفع اين ريشـه ها و رهايي انسان از ابزار توليد ودارندگان بـهره كش آن مي باشد .رويكرد دوم، نيز بدنبال تحليل دلايل توجيهي وفاق اجتماعي بوده و در انديشه حفظ وضع موجود است.
بر پايه رويكرد نخست،قبل از هر بحـثي مي بايست روشن ساخت كه جامعه ايران امروز در چه برهه اي ازدوران تاريخي قراردارد.صرفنظر از منا قشا ت متعدد در اين خصوص ،آنچه كه مسلم است ،اينـكه نظام غالب اقتصادي و اجتماعي كشور، نظام سرمايه داري است. وليكن اين نظام در درون ساختار خود دا راي اشكال مختلفي هـمچون سرمايه دا ري ملي (درونزاوتوليدگرا) ، سرمايه داري وابسته به سرمايه داری جها نـي (برونزا و لـمپني ) وسرمايه داري تجاري و سنتي (ارتجاعي و دلال منش) است .با اين وصف طبقات اصلي جامعه عبارتند از طبقه كارگر و سرمايه دار. در حال حاضر، بر اساس آمارو ارقام موجود قريب 20 در صداز افراد جامعه 80 در صد ثروت جامعه را در اختيار دارند. ازسوي ديگر حدود 72 درصد از افرادجامعه زير خط فقر نسـبي قرار دارند .شواهد و ارزيابي هاي رسـمي حاكي است افراد داراي درآمد كمتر از 800 هزار تومان در ماه زير خط فقر ( فقرنسـبي) و افراد داراي درآمد كمتر ا ز 300 هزار تومان در ماه زيرخط بقا (فقر مطلق) قرار دارند .فاصله خط فقر و خط بقا نيز فاصله خط حيات و مـمات است.بدين معنا كه زندگي و حيات جسماني افراد زير خط بقا در مخاطره جدي قرار دارد.
در ايران پيش از انقلاب همانند تمام كشورهاي سرمايه داري با هدف تخفيف تضادهاي طبقاتي، طبقه نوپديدي تحت عنوان طبقه متوسط در حال تكوين و رشد بود كه با وقوع انقلاب و شرايط اقتصادي پس از آن ،طبقه مذكور بتدريج در طبقه فقير مستحيل شدند .دو قطبي شدن جامعه و تشديد فاصله طبقاتي و تضادها و مسائل اجتماعي ناشي از آن از دستاوردهاي غيرقابل انكار پس ازانقلاب محسوب مي شود. شعار استقلال،آزادي و جمهوري اسلامي در شرايط پيش از انقلاب گوياي اين واقعيت است كه چالش اصلي و تضاد عمده آن زمان حداقل در شكل رو ساختي ،ضديت با اوضاع سياسي حاكم در رژيم پهلوي بود( بويژه در بين اقشارروشنفكر و تحصيلكرده اي كه دارای خاستگاه بورژوازي بود).
ريشه هاي شكاف طبقاتي
الف)زمينه هاي عيني
1.وقوع انقلاب وفروپاشي ساختار سياسي در كنا رقطع وابستگي آشكا ر رهبرا ن سياسي كشور به سرمايه داري امريكـاواروپا،منجر به تضعيف نمايندگان طبقه بورژوازي ملي و تكنوكراتي از يكسو وتشديدستيز با امريكا وتحريم اقتصادي ناشي ازبحران گروگانگيري از سوي ديگر گرديد .بلوكه شدن سرمايه های نقدي وغير نقدي در كنا رخريد كالا وفناوري مورد نيـازكشور كه تا قبل از انقلاب بصورت گسترده اي به امريكا وابسته شده بود، از بازار قاچاق و دلالهاي بين المللي و در نهـايت افزايش قيمت تمام شده محصول بزرگترين ضربه را به پيكره نحيف وآسيب پذير اقتصاد ايران زد.تداوم قطع رابطه با امريكا واستمرار طبيعی تحريم اقتصادي از اوايل انقلاب تا كنون به گستره و عمق اين آسيب افزود.
2 .جنگ ناخواسته با تحريكات كشور عراق وحمايت هاي ساير كشورهاي عربي منطقه وهمچنين امريكاكه بدنبـال ايران تضعيف شده اي در منطقه بودند،وتداوم فرسايشي آن وعدم استفاده از فرصتهاي ميانجيگري برخي از كشـورهاي منطقـه ،منجر به تخريب بسياري از ساختارهاي توسعه اي،اقتصادي وصنعتي كشور بويژه در نوار مرزهاي آبي وخاكي غرب و جنوب كشور گرديد .از دست دادن نيروهاي پرشور وانقلابي كه نسل فعال و مجريان اصلي پروژه انقلاب محسوب ميشدند،وچه بسا مي توانستند در فرايند باز سازي ايران پس از انقلاب ومنطبق با سناريوي نه چندان روشن مديريت كشور،مشاركت جدي وموثري داشته باشند از ديگر زيانهاي غيرنقدي بود كه با تحمل آن در شرايط اوايل انقلاب،بسياري از فرصتهاي توسعه اي از دست رفت .نسل آسيب ديده از انقلاب وبويژه جنگ از قبيل خانواده شهدا ،افراد بي خانمـان ،مهاجران جنگي،معلولـين وجانبازان ودر نهايت آزادگان بازگشته از بيش از 8سال جنگ و اسارت ثمره اي جز فقر و تنگدستي نچيـده وبه خيل رو به گسترش فقراي كشور پيوستند .
3. وفور جـمعيت وعدم كنترل مواليـد در دوران جنگ وكلا در طول دهـه 60با اين نگاه كه گستـرش دين وحفظ ملك تنها با افزايش كمي جمعيت ايراني وبه تعبيري مسلمان ميسر مي گردد . ناامني جاني جوانان وآسـيب پذيري اعضـاي خانواده،غفلت از عواقب اجتماعي واقتصادي وفور جمعيت بويژه در سالهاي پس از اتمام جنگ،ارائه تسهيلات يارانه اي بيشتربه خانوارهاي پر عائله وتشويق آشكار وپنهان مبلغين ديني براي افزايش لشكرمسلمين عليه كفار هـمگي منجر به تقويت اين گرايش گرديد كه افزايش تعداد فرزندان منافع كوتاه مدت بيشتـری دارد و هرآنكس كه نان دهد، دندان دهد! نتيجه ميان مدت اين سوء مديريت اجتماعي ظهور يك ورم جـمعيتي در طول سالهـاي 60تا65 بود كه اين ورم هر 5 سال با رشـد فيـزيكي تفاضاهاي جديدي مطرح مي كند كه با فقدان پيش بيني هاي از پيش انديشيده شده جامعه ايران را با بحران جدي روبرو مي سازد: دوره اي شير خشك،دوره اي چند شيفته بودن مدارس ابتدايي وترك وافت تحصيلي فراگير،در دوره ديگرتقاضاي اجتماعي گسترده و مافوق ظرفيت دانشگاهها براي ورود به آن و در 5 سال 80 تا 85بحران بيكاري خيل وسيع جواناني كه به سن كار مي رسند و بيكاري ابتداي مسير تعميق فقرو تنگدستي است.
4.توسعه سرمايه داري دولتي وحضور انحصاري ارگانـها ،نهادها وبرخي افراد منسـوب ومنصـوب دولتي در فعاليتهاي اقتصادي بويژه در حوزه هايي كه اطلاعات و امكانات مالي ،سياسي وامنيتي آن فرصت رقابت را به افراد حقيقي وحقوقي غير دولتي نمي داد منجر به بروز شرايطـي گرديد كه در سايه درآمد هاي هنگفت ناشي ازاين رانت هاي دولتي به مفهـوم كل حاكميت، عده اي افراد وابسته به مديران دولتي يا به اصطلاح آقازاده ها ثروت هاي افسانه اي كسب كرده و در طول يك دهه گوي سبقت را از بسياري از ثروتمندان پيش از انقلاب ربوده وبه يمـن اين مديريت متعالي ثروت !در جامعه روزبروز برطبقه فقرا در كشور افزوده شد .نوكيسه ها يا قشر نوپديد ،ديگر هيچ تحديد وتهـديدي را بر نمي تابنـد و تفرعن واستـكبار مهمترين خصيصه آنان است .
5.بيكاري گسترده وروزافزون ناشي از فقدان مباني ساختاري وانديشه اي يا فرهنگي وسياسي-امنيتي توليد وكارآفريـني از ديگر عوامل موثر بر بروز فقر در شرايط نابرابراست كه منجربه شـكاف طبقـاتي مضاعف مي گردد.پايـين بودن نرخ مشاركت(35درصد)،بالابودن نرخ بارتكفـل ووابستـگي جمعيت غيرفعال به جمعيت فعال كه برپايه تقسيم جنسيـتي كار وفرصتهاي ديگر اقتصادي واجتماعي استوار است ،بيكاري 15درصدي وكم كاري وپايين بودن بهره وري نيروي انسـاني ازسلسله عوامل موثر بر فقرفقرا محسوب مي شود.افت درآمدبيكاران وافراد شاغل در مشاغل غير رسـمي در كنار هزينه هاي هنگفت نيازهاي غذايي ،بهداشتي ،مسكن،تحصيل واوقات فراغت، اين فاصله را بطور روزافزون عميق تر ميكند.
6 .نظام تامين اجتماعي ناكارآمد وغيرفراگيراز ديگر زمينه هاي تشديد بخش فقر عمومي است . فقدان چتربيمـه اي فراگير براي اقشار مختلف مردم از جمله تهيدستان شهري،كاركنان مشاغل زيرزميني وغيررسمی وجامعه روستايي (كشاورزان ودامدارا ن و باغداران) از يكسو، در كنار حجم بروكراسي وسيع و ناكارآمد كارگزاران بخـش تامين اجتماعي در امور بيمه اي،حمايـتي وامدادي با تشكيلات وسيع وبدون نظارت كارآمددر موسساتي همچون كميته امداد،بنيادهاي جانبازان،شهيـد،طرح رجايي وساير بنيادهاي كوچك ومتفرق دولتي ورانت خواه،نتوانسـته است سطح زندگي آحاد ملت را در حداقل هاي قـابل قبول حفظ نمايد.
ب)زمينه هاي ذهنـي و فكري
1.متصلب بودن ساختارقشربندي اجتماعي وعدم امكان تحرك اجتماعي وجابجايي موقعيت فرد از طبقات فرودست يا ستم –پذير به طبقه فرادست از يكسو ،ومقدر دانستن موقعيت اقتصادي واجتماعي افراد ايراني ازسوي رهبران فكري وديني جامعه از گذشته تاكنون وتاييد وضع موجود از سوي ديگر از زمره زمينـه های پذيرش اجتمـاعي فاصله طبقاتي است كه مقدمات گسترش شكاف روزافزون را نيز فراهم مي كند.
2.سيطره فرهنگ وقانون ارث و ميراث خواري نيز زمينه قوام فقر فقرا وثروت ثروتمندان وتصلب بيش از پيش ساختار طبقاتي جامعه ايران را تمهيد مي نمايد.اين فرهنگ وقانون كه ايستاده بر بنياد ساختار عشيرتي ،تبارمداري وقبيله گرايي است مبتني بر انديشه تفكيك ازلي وابدي بين نفوس ومخلوقات بر پايه برتري برخی بر برخي ديگر بوده ومدافع منافع طبقاتي صاحبان اين انديشه وقدرت است.
3.باور به تفكيك ملت يا به تعبير ديگر امت به دو لايه خودي و غير خودي ودر شرايط كنوني برخورداري يا عدم برخورداري افراد بر پايه قبول يا عدم قبول نظام سياسي وايدئولوژيك ولذا مرز بندي انسانـها بر همين بنياد منجر به ايجاد فرصت ترقي ، تحرك و ثروت اندوزي براي هم كيشان وفقر،ستم وعقب ماندگي دگرانديشان می شود.
4.نخبه گرايي ديني وتفكيك مردم وگاه حتي خودي ها ،به درجه اول ودرجه دوم وقبول واشاعه باور هژموني درجه اوليها به درجه دومي ها به مصداق سيطره رمه گردان بر رمه وقشون گله ها از ديگر زمينه هاي فكري و اعتقادي انشقاق طبقات وتعميق ميان آنها ميباشد .
5.قبيله گرايي وقوميت مداري در تفكيك نقش وجايگاه مردم ،برگرفته از ساختار كهنه وديرينه عشيرتي ازديگر معيارهاي توزيع ثروت ،قدرت ومنزلت افراد محسوب مي شود. به عبارت ديگر هرچه افراد به طايفه و نسب صاحبان قدرت وثروت نزديكترباشند به همان ميزان از موقعيت ممتازتري برخوردار خواهند بود.
6.تعصب مذهبي واولويت دادن به مذهب وپيروان تشيع نسبت به ساير مذاهب واديان از قبيل سني ها ،مسيحيون ، يهوديان زرتشتيان و…ايجاد محدوديتهاي شغلي ،فرهنگي ،اداري ،قانوني،فقهي ،اقتصادي ،اجتماعي وتفريحي براي بهره گيري از فرصتهاي موجود.
7.مرد گرايي در كليه عرصه هاي زندگي فردي ،خانوادگي واجتماعي ونابرابري حقوق زنان از نظر فقهي ،شرعي وقانوني بنحوي كه زنان جامعه ايران امروز را ميتوان 2بار مستضعف دانست.
8.خاص گرا يي در توزيع فرصتهاي اجتماعي اعم از قدرت ، ثروت ومنزلت بنحوي كه در اين رهگذرمنسوبين منصوبين ووابستكان نسبي وسببـي صاحبان قدرت وثروت يا به اصطلاح آقازاده ها بيش از ساير افراد امكان برخورداري از اين فرصتها را داشته وبطور فزاينده بر ثروتهاي افسانه اي خود در ازاي فقرروزافزون مردم كثير ديگر مي افزايند.
بي ترديد در چنين فضاي ذهني و شرايط عيني بر اساس داعيه هاي موجود كه گاه گوش فلك را كر مي كندظاهراً همه باهم برابرند،ولي بر اساس تصوير برداري از واقعيت در عمل “برخي برابرترند” وتا فضای ذهني متصلب كنوني وپاسداران وضع موجود دستخوش دگرگوني ساختاري نشوند هرگونه حرف واقدامی براي رفع اين شكاف چيزي جز نقش بر آب زدن نخواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر