۱۳۹۰/۴/۲۷

طبقه متوسط در ایران

گزارش تحلیلی رادیو فردا
علی طایفی، جامعه شناس مقیم سوئد در گفت و گو با رادیو فردا پس از اشاره به شرایط تاریخی پیدایش طبقه متوسط در جهان، ویژگی های این طبقه را چنین توضیح می دهد:

«طبقه متوسط عمدتاً محصول جامعه مدرن است. یعنی، تحولاتی که بعد از انقلاب صنعتی رخ می دهد و، نظام سرمایه داری رو به شکل گیری و رشد و گسترش، پیدا می کند، طبقه متوسط هم تدریجاً از لابلای این مناسبات اجتماعی و اقتصادی رو به شکل گیری می گذارد. طبقه متوسط شامل آن دسته از گروه ها و اقشار اجتماعی است که مابین صاحبان قدرت و ثروت و افراد فاقد قدرت و ثروت قرار می گیرند. به معنای دیگر، افرادی هستند یا گروه ها و اقشار اجتماعی را شامل می شود که در بین طبقات حاکم و محکوم قرار می گیرند.»

طبقه متوسط را چگونه می توان شناخت؟

اما طبقه متوسط در ایران را چگونه و با چه شاخص هایی می توان شناخت؟ چه ویژگی های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دارد و کدام گروه های شغلی و اجتماعی را در بر می گیرند؟ علی طایفی با عمده دانستن گرایش های فرهنگی اقشار و گروه ها می گوید، حتی دانشجویان و دختران بیکار را هم می توان جزو این طبقه به حساب آورد:

«از نظر موقعیت جغرافیایی، عمدتاً این طبقه متوسط افرادی را شامل می شود که در مناطق شهری، مراکز شهری و اساساً کلان شهرها زندگی می کنند. صاحبان کسب و کار، افرادی که دارای مهارت های فنی و یا آموزشی هستند و یا تخصص های ویژه ای دارند، افرادی که تحت عنوان بوروکرات و تکنوکرات می شود از آنها نام ببریم و حتی بخشی از لایه های مدیران، مدیرانی که در بخش صنعت و بخش خدماتی هستند، در سازمان دولتی یا حتی سازمان ها و شرکت های خصوصی، باز شامل این افراد می شوند.

بخش بزرگی از جنبش دانشجویی، به ویژه آنهایی که در رشته های پرهزینه در دانشگاه آزاد به ویژه، و همینطور در دانشگاه های دولتی، البته در مراکز و شهرهای بزرگ و از طرف دیگر بخش بزرگی از کسانی که تحت عنوان هنرمندان، نویسندگان به صورت حرفه ای در عرصه هایی و نه لزوماً در بخش دولتی، بلکه در بخش خدمات هنری، فیلم، سینما، میدیا مشغول به کار هستند، را هم می شود در این زمره آورد. حتی لایه هایی از جوانان و دختران که امروز ممکن است مشاغلی هم نداشته باشند، ولی فعال جنبش دانشجویی هستند و یا حتی دخترانی که ممکن است بیکار باشند ولی به دلیل توان اقتصادی خانواده هایشان، حداقل مشکلات و تزلزل اقتصادی خانوادگی ندارند، آنها را هم در بین همین طبقه متوسط می شود جای داد.»

جایگاه اقتصادی طبقه متوسط

آقای طایفی درباره جایگاه اقتصادی این اقشار می گوید:

«از بُعد اقتصادی، اساساً این طبقه به دلیل اینکه مشخصاً مطالبات برابرخواهانه را از این زاویه دارند که میل به مشارکت اجتماعی و سیاسی را بیشتر از اقتصادی در دستور کار خود می گذارند. این عدالت اجتماعی که مورد نظر و مورد مطالبه طبقه متوسط است، عمدتاً بعد اجتماعی و فرهنگی دارد و حتی سیاسی و کمتر بعد عدالت اقتصادی دارد. یعنی آنها زیاد دغدغه نان ندارند. عمده این طبقه متوسط افرادی هستند که توان اقتصادی نسبی دارند یعنی دارای یک سری اموال و مالکیتی هستند که می تواند برای آنها یک اطمینان و امنیت اجتماعی و اقتصادی فراهم کند.»

درباره ویژگی های فرهنگی و سیاسی اقشار و گروه هایی که می توان آنرا جزو طبقه متوسط به حساب آورد، علی طایفی چنین می گوید:
«آنها از بُعد فرهنگی دارای سواد اند. سواد خواندن و نوشتن. اهل مطالعه به طور نسبی هستند. آگاهی های اجتماعی دارند. لذا می شود گفت از بُعد تحصیلی و دانشگاهی بخش بزرگی از کسانی که دانشگاه رفته اند، دانشگاه دیده و دانش آموخته هستند، متعلق به این قشر از طبقه اجتماعی هستند. به همین دلیل می بینیم یکی از گرایش های اصلی فرهنگی در این مجموعه اینست که اساساً به یک معنا دنبال تلفیق فرهنگ بومی با فرهنگ جهانی است. یعنی در این میان یک ابتکار عمل هم هست. به نوعی دنبال اختراع سنت هم می روند.پ

سعی می کنند در فرهنگ، منش، خلق و خو و مناسک مذهبی هم ابداعی ایجاد کنند. به فرض مثال روز قدس را می آیند یک شکل دیگری به منصه ظهور می گیرند. یا فرض کنید روزه را به یک شکل دیگر مطرح می کنند. نماز جمعه می روند به یک شکل دیگر آنرا از درون تهی می کنند ولی با قالب ها و آموزه های خودشان آنرا پر می کنند. از بابت جمعیتی هم بخواهیم اشاره کنیم، شامل خانواده هایی هستند که کم جمعیت اند. در این خانواده ها معمولاً مناسبات بین زن و شوهر و خواهر و برادر به نحوی است که نسبت به جامعه سنتی برابر آمیز تر است.

به این معنا که مشارکت دختران و زنان بسیار چشمگیر است. باوجود این که گرایش های سکولاریستی دارند، به دلیل این که اساساً نوع باورداشت هایشان مبتنی بر اندیشه های مدرن است و اساساً خودشان محصول یک جامعه مدرن اند، این گرایش مذهبی را فقط به عنوان ایمان ها و باورداشت های فردی تعقیب می کنند. برای مثال در جنبش امروز همچنان «الله اکبر» به صورت یک ملغمه ترکیب می شود و در صدر مطالبات و یا شعارها مطرح می شود.

اینها اساساً سکولار هستند. یعنی باور به این ندارند که دین در همه عرصه های زندگی آنها و نهادهای اجتماعی که با آنها در گیر و دار هستند و ارتباط دارند و در مناسبات با آنها وارد کنش و واکنش می شوند، همه جا سایه بگستراند. به ویژه در نهاد دولت. ولی از طرف دیگر اساساً معتقد به دین زدایی در جامعه هم نیستند. عمدتاً ملی گرا هستند. این را حتی در این جنبش به نحوی می بینیم.

این جنبش در لابلای جریان این اعتراضات حتی مثلاً به مقوله خلیج فارس هم اهمیت می دهد، خواهان دموکراسی است. مشارکت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. می خواهد الگوها، آموزه ها و ارزش ها و آرزوهای خودش را به میدان عمل بکشاند. میل به انقلابی گری که در طبقات فرودست جامعه وجود دارد [در آنها دیده نمی شود] به ویژه [به آنچه] در جامعه سرمایه داری به شکل کلاسیک می گوییم طبقه کارگر و یا زحمت کش یا افرادی که فاقد ابزار تولید هستند، یا در مناسبات اجتماعی و روابط تولید فاقد ابزار تولید هستند. خودشان را متعلق به آن طبقه نمی دانند. این طبقه اساساً اصلاح گرا هستند یعنی نوعی اصلاح طلبی در ذات این طبقه متوسط هست. طبقه متوسط مقدار زیادی اهل لابی هم هست.

یعنی به دلیل این که در میانه طبقات اجتماعی قرار گرفته، گاهی سعی می کند چه از طبقات بالا و چه از طبقات پائین دست کمک و یارگیری بطلبد. هم یارگیری فکری و هم یارگیری سیاسی. برای طرح و پیگیری و طرح مطالبات خودش از آن استفاده می کند. لذا لابی گرایی یا مصالحه جویی و مذاکره جویی هم به نحوی، از خصوصیاتی است که می شود از بُعد سیاسی به این طبقه متصف کرد.

این طبقه خیلی پراگماتیست اند. یعنی برخلاف اتوپیاگرایی یا ناکجاآبادگرایی که احیاناً در بین طبقه (فرض کنید به طور کلاسیک) کارگر وجود دارد. یک ایدئولوژی بین خودشان که می شود حداقل گفت قابل تعریف است، ولی اینها لزوماً ایدئولوژی طبقه فرودست را تعقیب نمی کنند. لذا ایدئولوژی درون زایی را از درون خود بیرون می آورند، که یک ملغمه ای است پیوند بین ایده آلیسم و واقعیت جهان اجتماعی بیرون از خودشان. به همین خاطر است که می بینیم در مقاطع خاص می آیند بیرون، با شعارها و لباس های حتی شکل مذهبی و نمادهای مذهبی. سعی می کنند ابزارها و روش های خودشان را بگویند. و حتی سعی می کنند حد مطالبات و خواست های اجتماعی شان را معطوف کنند به "قدم به قدم و تدریجی" و نه "یک باره به انقلابی" و لذا محصول این پراگماتیسم هم می شود گفت از بعد سیاسی می شود یک نوع اصلاحگرایی، یک نوع لابی گرایی، یک نوع مسالمت جویی.»

هیچ نظری موجود نیست: