علی طایفی در انتقاد از عملکرد نهادهای مدافع حقوق بشر در ترغیب آمنه به خودداری از قصاص می گوید:
گفتگو از: زهرا باقری شاد
آمنه شش سال است که جایی را نمی بیند ؛ نه تصویر چروک و ترک خورده صورتش را در آینه و نه روزهایی را که می روند و به سال های دیگر عمر او پیوند می خورند . او حتی بارش قطره های باران بهاری بر سر و روی شهروندانی را نمی بیند که با شتاب از کنار روزنامه هایی می گذرند که عکس صورت و چشم های آسیب دیده آمنه در آنها منتشر شده.
آمنه هیچ چیز نمی بیند. و شاید حق داشته باشد خیلی چیزهای دیگر را هم نبیند. خیلی چیزهای دیگر مثل تلاش فراوان افراد و نهادهای فعال در زمینه حقوق بشر برای گرفتن رضایت از آمنه و بخشش مجید. او شش سال با نابینایی خود با محروم شدن از لذت های فراوان دیدن ، به تنهایی کنار آمده و حالا شاید حق داشته باشد در مقابل درخواست های مکرر مبنی بر بخشیدن فردی که او را به این روز انداخته کوتاه نیاید و تنها به خواسته خود زل بزند آن هم با چشم هایی که بسیار پیش از اینها نابینا شده اند و حالا درست وقتی همه آنها را می بینند که کار از کار گذشته . سهم آمنه چیزی نیست جز نابینایی مطلق که همچنان ادامه دارد . سهم آمنه از اینهمه دیدن شدن از اینهمه ایمیل هایی که درباره ماجرای او رد و بلد می شوند از اینهمه تلاش برای توقف خشونت و بخشیده شدن فردی که بینایی آمنه را از او گرفته ، تنها اصرار و پافشاری است بر قصاص. شاید حق داشته باشد زیرا که او همچنان بی نصیب است از تماشای همه اینها. همچنان که خیلی ها درباره او می نویسند ، حرف می زنند ، ایمیل رد و بلد می کنند ، تیترهای اول روزنامه ها و مجله ها را به او اختصاص می دهند و فکر می کنند که این آمنه است که یا باید ببخشد یا قصاص کند. راه دیگری نمانده ؛ حالا که نه قانون کارآمدی وجود دارد و نه رفتارهای پیشگیرانه صورت گرفته ، این آمنه است که باید مورد هجوم درخواست های مکرر قرار بگیرد و در دوراهی بخشش و انتقام بایستد. و این مساله ای است که به گفته علی طایفی ، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی نه تنها مرهمی بر درد عمیق آمنه و آسیب رسیده به او نمی گذارد بلکه چه بسا اثرات سوء بیشتری بر روان او به جا بگذارد چرا که شش سال از قربانی شدن آمنه گذشته و سکوت و حرکت با چراغ خاموش نهادهای حقوق بشری و بی توجهی به او زخمش را عمیق تر کرده است. در ادامه بخشی از گفتگوی ما را با این جامعه شناس می خوانید.
.............................................................
آقای طایفی ، در روزهای اخیر شاهد عکس العمل های مختلفی درباره رخداد قصاص مجید بودیم و در بسیاری از آنها تلاش های فراوانی صورت گرفته تا آمنه نسبت به بخشش او راضی شود و از قصاص خودداری کند. به گفته دیگر به نظر می رسد در شرایط فعلی ، بیشتر نگاه ها به فردی دوخته شده که شش سال پیش قربانی یک خشونت و رفتار ناهنجار بوده و هنوز بابت این مساله تاوان سنگینی پس می دهد و از بینایی محروم است. می خواهم از شما بپرسم که تمرکز بر مساله بخشش یا عفو توسط آمنه را در این رخداد چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا به نظر شما چنین رویکردی نتیجه موردقبولی در پی خواهد داشت ؟
به نظر می رسد برخورد یا مبارزه با قوانین ضد حقوق بشری که خواستگاه های سنتی و دینی در جامعه ما دارند و در حوزه ساختارهای ذهنی جامعه ما همچنان نقش افرینی می کنند ، برخورد ضدساختاری می طلبد. به این معنا که نهادهای حقوق بشر باید پیش از تمرکز بر رخدادهای خاص و افراد قربانی یا ناقضان حقوق بشر به صورت فردی ، به نهادها یا خواستگاه های اصلی این نوع مفاد قانونی و حقوقی بتازند. امر پیشگیری یکی از مهمترین نقاط حرکت و اهداف حقوق بشری است که باید مورد توجه قرار بگیرد نه اینکه آنها پس از رویداردها بروند سراغ افراد ناقض قانون و افراد قربانی.
اما فرض بر این است که نهادهای حقوق بشر نمی توانند منتظر تغییرات ساختاری بشوند و مجبورند در شرایطی که اتفاق می یفتد به عنوان رخداد معین ، عکس العمل معین نیز داشته باشند. بنابراین برخوردهای فردی می کنند. نکته مهم این است که در این مواقع شایسته نیست که فقط به افراد قربانی هجوم ببرند و از او بخواهند از انتقام خودداری کند. بهتر است برخوردهای پیشگیرانه جایگزین این نوع رفتار شوند.
منظورتان از برخوردهای پیشگیرانه در حوزه وظایف نهادهای مدافع حقوق بشر چیست؟
نزدیک شش سال از حادثه قربانی شدن آمنه می گذرد. در این شش سال نهادهای مدافع حقوق بشر بیشتر در فضای سکوت و با چراغ خاموش حرکت کره اند. در این شرایط طبیعی است که کینه فرد قربانی ریشه دارتر می شود. بنابراین حرکت یکباره برای دعوت از او برای بخشش فرد مقصر بسیار امر دشواری است. حتی اگر موفق بشوند او را به بخشش ترغیب یا وادار کنند این مساله آثار روحی و روانی بسیاری بر فرد قربانی خواهد گذاشت که به مراتب بیشتر از آثار مثبت بخشش است. چون بر اساس قوانین ، پس از بخشش یا عفو ، مجازات سنگینی در انتظار فرد مقصر نخواهد بود . در این حال وقتی در سال های آتی پرتوی چراغ های روشن حقوق بشر از آمنه گرفته شده و بر بقیه موارد متمرکز شود ، او همچنان در طول شب هایی که می خوابد و روزهای که از خواب بیدار می شود ناخوداگاه یاد این درد عظیم می افتد و انگاه بیش از چشمانش ، قلب او را ازار خواهد داد. به همین دلیل معتقدم مجید و آمنه هردو قربانی یک ساختار معیوب و سنتی هستند که مجازات افراد را بر پایه مجازات فیزیکی می داند . چشم در برابر چشم و دست در برابر دست زمانی شاید می توانسته پاسخگو باشد اما حالا نیست. امر انتقام ورزی و خشونت ورزی ناشی از آن همواره در جوامع سنتی وجود داشته است. فرهنگ عمومی و حتی گروه ها و افراد توانایی حل و فصل مسائل اجتماعی کلان را نداشتند. پس ناگزیر در برخورد با این مسائل مقابله به مثل می کردند. در حالیکه در جامعه های فعلی ، مسئولیت مشکلات و نابهنجاری های اجتماعی بیشتر معطوف به نظام های قانونگذاری است . به همین دلیل در این مدت بیش از انکه افراد و نهادهای حامی حقوق بشر ، تلفن منزل آمنه را مشغول کنند باید تلفن های منزل مسئولان کشور را اشغال می کردند. باید پیش از اینها ، پس از اینها و بیش از اینها مسئولان کشور مورد حمله و فشار قرار می گرفتند چرا که با معطوف کردن نظام قضایی و پزشکی در خدمت خود برای چگونگی نابینا کردن فیزیکی یک فرد مجرم که خود قربانی است نهایت عجز و ناتوانی خود را در حل مسائل اجتماعی نشان می دهند.
باید آنها به این دلیل مورد انتقاد مکرر قرار می گرفتند که پاسخگویی به مسائل اجتماعی از طریق حذف یک مساله رخ نمی دهد. برخورد حذفی در نابینا کردن یا اسید ریختن در چشم مجید به عنوان فرد مجرم، نشانه نهایت عجز یک سیستم قانوگذاری در حل و فصل مسائل یک جامعه و گویای یک جنایت رسمی و دولتی و مشروع است. به نظر می رسد تنفری که در اذهان عمومی و فرهنگ عمومی نسبت به عمل مجید ایجاد شده بسیار کمتر از تنفری است که یک فرد می تواند از یک نظام حقوقی به دل بگیرد چون خشم فردی مبتنی بر نااگاهی است. اسید پاشی مجید مبتنی بر یک نااگاهی است اما اسید پاشی نظام قضایی در امر قصاص توام با خشم نیست بلکه با یک جنایت اگاهانه مترادف بوده و این یعنی عمیق کردن یک زخم بزرگ در بدنه فرهنگی عمومی.
به نظر می رسد شما تمرکز بر آمنه و درخواست از او برای بخشش را یک فعالیت کارآمد نمی دانید . راهکردی که بتواند جایگزین این مساله شود چیست؟
بیینید ، داستان مربوط به اسید پاشی بر صورت آمنه اولین و آخرین رخداد نیست. مهمترین شیوه برخورد یا بهره گیری مناسب از چنین رخدادهایی این است که نهادهای حقوق بشر از این پس با هشیاری بیشتر و زمینه سازی های گسترده تر بتوانند روند حرکت یا مبازه علیه قوانین ضدحقوق بشری را بیش از پیش ، به صورت مستمر و پیگیرانه دنبال کنند. برخوردهای مقطعی و دوره ای و موردی در حل و فصل مسائلی از این قبیل، یک حرکت راهبردی به شمار نمی رود. شیوه رفتاری ریش سفید گرایی و حکمیت بین فرد قربانی و مجرم ، روش کهنه ای است که پیش از اینها رییس ده یا ارباب یا شیخ محل در یک روستای کوچک به کار می گرفتند. فراروی یا حرکت های نوین حقوق بشری به عنوان نهادهای مدرن که مدافع نوع نگاه یا دفاع از حقوق انسانی است که در دنیای مدرن از آنها یاد می شود ، مستلزم بهره گیری از روش های مدرن نیز هست. نمی توان برای پیشبرد ایده های نوین حقوق بشری از روش های کهنه و منسوخ حل و فصل تبعیت کرد. تناقض موجود در هدف و روش نهادهای حقوق بشری گویای این است که آنها هم نیازمند بازنگری های اساسی در ساختار و ساز و کار خود هستند. نقطه هدف نهادهای حقوق بشری ، مجید و آمنه نیستند بلکه هدف اصلی ، مورد انتقاد قرار دادن ساختار و نهاد دینی و قانونگذاری در کشور است.
آمنه از نهادهای مدافع حقوق بشر درخواست کرده که مبلغ دو میلیون یورو برای هزینه درمان او بپردازند تا او از قصاص مجید خودداری کند. شما فکر می کنید عکس العمل این نهادها در برابر این خواسته چه باید باشد؟
به اعتقاد من وظیفه نهادهای حقوق بشری تامین نیازهای مادی برای درمان آمنه و هر فرد دیگری نیست. آنها وظایف دیگری دارند. به اعتقاد من در این مساله و در زمینه تامین هزینه های درمان ، دولت در حوزه اجرایی و بخش درمان باید مورد تهاجم قرار بگیرد و پیش از اینکه برای ریختن قطره های اسید بر چشم مجید اقدام کند باید نهایت تلاش خود را برای پیشگیری از رخدادهای مشابه و اصلاح قوانین به کار بگیرد و سپس به تامین هزینه های درمان یک قربانی بپردازد که البتع پس از شش سال برای این کار بسیار دیر شده است.
همچنین نهادهای مدافع حقوق بشر باید به این موضوع بپردازند که مخاطبان آنها از جمله آمنه ها و مجیدها بدانند که نه تنها نهادهای حقوق بشری الزامی برای تامین مالی نیازهای آنها ندارند و حتی شاید توانایی هم نداشته باشند ؛ بلکه افراد باید بیاموزند دفاع از حقوق بشر یک اصل حاکم بر نهادهای مربوطه است به این معنی که این نهادها اصلی را پیگیری می کنند که در آن ، هیچ فردی حق خشونت بر فرد دیگری ندارد. خشونت ، خشونت است. چه ماخذ آن کنش باشد وچه واکنش. اثرات منفی قصاصی که رخ می دهد از امر اسید پاشی مجید بر صورت آمنه کمتر نخواهد بود. از منظر حقوق بشری هردو حرکت مذموم و ضد حقوق انسانی هستند. این یک اصل حقوق بشری است که نهادهای مدافع باید به آن بپردازند.
گفتگو از: زهرا باقری شاد
آمنه شش سال است که جایی را نمی بیند ؛ نه تصویر چروک و ترک خورده صورتش را در آینه و نه روزهایی را که می روند و به سال های دیگر عمر او پیوند می خورند . او حتی بارش قطره های باران بهاری بر سر و روی شهروندانی را نمی بیند که با شتاب از کنار روزنامه هایی می گذرند که عکس صورت و چشم های آسیب دیده آمنه در آنها منتشر شده.
آمنه هیچ چیز نمی بیند. و شاید حق داشته باشد خیلی چیزهای دیگر را هم نبیند. خیلی چیزهای دیگر مثل تلاش فراوان افراد و نهادهای فعال در زمینه حقوق بشر برای گرفتن رضایت از آمنه و بخشش مجید. او شش سال با نابینایی خود با محروم شدن از لذت های فراوان دیدن ، به تنهایی کنار آمده و حالا شاید حق داشته باشد در مقابل درخواست های مکرر مبنی بر بخشیدن فردی که او را به این روز انداخته کوتاه نیاید و تنها به خواسته خود زل بزند آن هم با چشم هایی که بسیار پیش از اینها نابینا شده اند و حالا درست وقتی همه آنها را می بینند که کار از کار گذشته . سهم آمنه چیزی نیست جز نابینایی مطلق که همچنان ادامه دارد . سهم آمنه از اینهمه دیدن شدن از اینهمه ایمیل هایی که درباره ماجرای او رد و بلد می شوند از اینهمه تلاش برای توقف خشونت و بخشیده شدن فردی که بینایی آمنه را از او گرفته ، تنها اصرار و پافشاری است بر قصاص. شاید حق داشته باشد زیرا که او همچنان بی نصیب است از تماشای همه اینها. همچنان که خیلی ها درباره او می نویسند ، حرف می زنند ، ایمیل رد و بلد می کنند ، تیترهای اول روزنامه ها و مجله ها را به او اختصاص می دهند و فکر می کنند که این آمنه است که یا باید ببخشد یا قصاص کند. راه دیگری نمانده ؛ حالا که نه قانون کارآمدی وجود دارد و نه رفتارهای پیشگیرانه صورت گرفته ، این آمنه است که باید مورد هجوم درخواست های مکرر قرار بگیرد و در دوراهی بخشش و انتقام بایستد. و این مساله ای است که به گفته علی طایفی ، جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی نه تنها مرهمی بر درد عمیق آمنه و آسیب رسیده به او نمی گذارد بلکه چه بسا اثرات سوء بیشتری بر روان او به جا بگذارد چرا که شش سال از قربانی شدن آمنه گذشته و سکوت و حرکت با چراغ خاموش نهادهای حقوق بشری و بی توجهی به او زخمش را عمیق تر کرده است. در ادامه بخشی از گفتگوی ما را با این جامعه شناس می خوانید.
.............................................................
آقای طایفی ، در روزهای اخیر شاهد عکس العمل های مختلفی درباره رخداد قصاص مجید بودیم و در بسیاری از آنها تلاش های فراوانی صورت گرفته تا آمنه نسبت به بخشش او راضی شود و از قصاص خودداری کند. به گفته دیگر به نظر می رسد در شرایط فعلی ، بیشتر نگاه ها به فردی دوخته شده که شش سال پیش قربانی یک خشونت و رفتار ناهنجار بوده و هنوز بابت این مساله تاوان سنگینی پس می دهد و از بینایی محروم است. می خواهم از شما بپرسم که تمرکز بر مساله بخشش یا عفو توسط آمنه را در این رخداد چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا به نظر شما چنین رویکردی نتیجه موردقبولی در پی خواهد داشت ؟
به نظر می رسد برخورد یا مبارزه با قوانین ضد حقوق بشری که خواستگاه های سنتی و دینی در جامعه ما دارند و در حوزه ساختارهای ذهنی جامعه ما همچنان نقش افرینی می کنند ، برخورد ضدساختاری می طلبد. به این معنا که نهادهای حقوق بشر باید پیش از تمرکز بر رخدادهای خاص و افراد قربانی یا ناقضان حقوق بشر به صورت فردی ، به نهادها یا خواستگاه های اصلی این نوع مفاد قانونی و حقوقی بتازند. امر پیشگیری یکی از مهمترین نقاط حرکت و اهداف حقوق بشری است که باید مورد توجه قرار بگیرد نه اینکه آنها پس از رویداردها بروند سراغ افراد ناقض قانون و افراد قربانی.
اما فرض بر این است که نهادهای حقوق بشر نمی توانند منتظر تغییرات ساختاری بشوند و مجبورند در شرایطی که اتفاق می یفتد به عنوان رخداد معین ، عکس العمل معین نیز داشته باشند. بنابراین برخوردهای فردی می کنند. نکته مهم این است که در این مواقع شایسته نیست که فقط به افراد قربانی هجوم ببرند و از او بخواهند از انتقام خودداری کند. بهتر است برخوردهای پیشگیرانه جایگزین این نوع رفتار شوند.
منظورتان از برخوردهای پیشگیرانه در حوزه وظایف نهادهای مدافع حقوق بشر چیست؟
نزدیک شش سال از حادثه قربانی شدن آمنه می گذرد. در این شش سال نهادهای مدافع حقوق بشر بیشتر در فضای سکوت و با چراغ خاموش حرکت کره اند. در این شرایط طبیعی است که کینه فرد قربانی ریشه دارتر می شود. بنابراین حرکت یکباره برای دعوت از او برای بخشش فرد مقصر بسیار امر دشواری است. حتی اگر موفق بشوند او را به بخشش ترغیب یا وادار کنند این مساله آثار روحی و روانی بسیاری بر فرد قربانی خواهد گذاشت که به مراتب بیشتر از آثار مثبت بخشش است. چون بر اساس قوانین ، پس از بخشش یا عفو ، مجازات سنگینی در انتظار فرد مقصر نخواهد بود . در این حال وقتی در سال های آتی پرتوی چراغ های روشن حقوق بشر از آمنه گرفته شده و بر بقیه موارد متمرکز شود ، او همچنان در طول شب هایی که می خوابد و روزهای که از خواب بیدار می شود ناخوداگاه یاد این درد عظیم می افتد و انگاه بیش از چشمانش ، قلب او را ازار خواهد داد. به همین دلیل معتقدم مجید و آمنه هردو قربانی یک ساختار معیوب و سنتی هستند که مجازات افراد را بر پایه مجازات فیزیکی می داند . چشم در برابر چشم و دست در برابر دست زمانی شاید می توانسته پاسخگو باشد اما حالا نیست. امر انتقام ورزی و خشونت ورزی ناشی از آن همواره در جوامع سنتی وجود داشته است. فرهنگ عمومی و حتی گروه ها و افراد توانایی حل و فصل مسائل اجتماعی کلان را نداشتند. پس ناگزیر در برخورد با این مسائل مقابله به مثل می کردند. در حالیکه در جامعه های فعلی ، مسئولیت مشکلات و نابهنجاری های اجتماعی بیشتر معطوف به نظام های قانونگذاری است . به همین دلیل در این مدت بیش از انکه افراد و نهادهای حامی حقوق بشر ، تلفن منزل آمنه را مشغول کنند باید تلفن های منزل مسئولان کشور را اشغال می کردند. باید پیش از اینها ، پس از اینها و بیش از اینها مسئولان کشور مورد حمله و فشار قرار می گرفتند چرا که با معطوف کردن نظام قضایی و پزشکی در خدمت خود برای چگونگی نابینا کردن فیزیکی یک فرد مجرم که خود قربانی است نهایت عجز و ناتوانی خود را در حل مسائل اجتماعی نشان می دهند.
باید آنها به این دلیل مورد انتقاد مکرر قرار می گرفتند که پاسخگویی به مسائل اجتماعی از طریق حذف یک مساله رخ نمی دهد. برخورد حذفی در نابینا کردن یا اسید ریختن در چشم مجید به عنوان فرد مجرم، نشانه نهایت عجز یک سیستم قانوگذاری در حل و فصل مسائل یک جامعه و گویای یک جنایت رسمی و دولتی و مشروع است. به نظر می رسد تنفری که در اذهان عمومی و فرهنگ عمومی نسبت به عمل مجید ایجاد شده بسیار کمتر از تنفری است که یک فرد می تواند از یک نظام حقوقی به دل بگیرد چون خشم فردی مبتنی بر نااگاهی است. اسید پاشی مجید مبتنی بر یک نااگاهی است اما اسید پاشی نظام قضایی در امر قصاص توام با خشم نیست بلکه با یک جنایت اگاهانه مترادف بوده و این یعنی عمیق کردن یک زخم بزرگ در بدنه فرهنگی عمومی.
به نظر می رسد شما تمرکز بر آمنه و درخواست از او برای بخشش را یک فعالیت کارآمد نمی دانید . راهکردی که بتواند جایگزین این مساله شود چیست؟
بیینید ، داستان مربوط به اسید پاشی بر صورت آمنه اولین و آخرین رخداد نیست. مهمترین شیوه برخورد یا بهره گیری مناسب از چنین رخدادهایی این است که نهادهای حقوق بشر از این پس با هشیاری بیشتر و زمینه سازی های گسترده تر بتوانند روند حرکت یا مبازه علیه قوانین ضدحقوق بشری را بیش از پیش ، به صورت مستمر و پیگیرانه دنبال کنند. برخوردهای مقطعی و دوره ای و موردی در حل و فصل مسائلی از این قبیل، یک حرکت راهبردی به شمار نمی رود. شیوه رفتاری ریش سفید گرایی و حکمیت بین فرد قربانی و مجرم ، روش کهنه ای است که پیش از اینها رییس ده یا ارباب یا شیخ محل در یک روستای کوچک به کار می گرفتند. فراروی یا حرکت های نوین حقوق بشری به عنوان نهادهای مدرن که مدافع نوع نگاه یا دفاع از حقوق انسانی است که در دنیای مدرن از آنها یاد می شود ، مستلزم بهره گیری از روش های مدرن نیز هست. نمی توان برای پیشبرد ایده های نوین حقوق بشری از روش های کهنه و منسوخ حل و فصل تبعیت کرد. تناقض موجود در هدف و روش نهادهای حقوق بشری گویای این است که آنها هم نیازمند بازنگری های اساسی در ساختار و ساز و کار خود هستند. نقطه هدف نهادهای حقوق بشری ، مجید و آمنه نیستند بلکه هدف اصلی ، مورد انتقاد قرار دادن ساختار و نهاد دینی و قانونگذاری در کشور است.
آمنه از نهادهای مدافع حقوق بشر درخواست کرده که مبلغ دو میلیون یورو برای هزینه درمان او بپردازند تا او از قصاص مجید خودداری کند. شما فکر می کنید عکس العمل این نهادها در برابر این خواسته چه باید باشد؟
به اعتقاد من وظیفه نهادهای حقوق بشری تامین نیازهای مادی برای درمان آمنه و هر فرد دیگری نیست. آنها وظایف دیگری دارند. به اعتقاد من در این مساله و در زمینه تامین هزینه های درمان ، دولت در حوزه اجرایی و بخش درمان باید مورد تهاجم قرار بگیرد و پیش از اینکه برای ریختن قطره های اسید بر چشم مجید اقدام کند باید نهایت تلاش خود را برای پیشگیری از رخدادهای مشابه و اصلاح قوانین به کار بگیرد و سپس به تامین هزینه های درمان یک قربانی بپردازد که البتع پس از شش سال برای این کار بسیار دیر شده است.
همچنین نهادهای مدافع حقوق بشر باید به این موضوع بپردازند که مخاطبان آنها از جمله آمنه ها و مجیدها بدانند که نه تنها نهادهای حقوق بشری الزامی برای تامین مالی نیازهای آنها ندارند و حتی شاید توانایی هم نداشته باشند ؛ بلکه افراد باید بیاموزند دفاع از حقوق بشر یک اصل حاکم بر نهادهای مربوطه است به این معنی که این نهادها اصلی را پیگیری می کنند که در آن ، هیچ فردی حق خشونت بر فرد دیگری ندارد. خشونت ، خشونت است. چه ماخذ آن کنش باشد وچه واکنش. اثرات منفی قصاصی که رخ می دهد از امر اسید پاشی مجید بر صورت آمنه کمتر نخواهد بود. از منظر حقوق بشری هردو حرکت مذموم و ضد حقوق انسانی هستند. این یک اصل حقوق بشری است که نهادهای مدافع باید به آن بپردازند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر