۱۳۹۸/۱۱/۲۹

دیکتاتوری دروغ


ساختار قدرت توتالیتر یا تمامیت‌خواه، ساختاری است که بدنبال تفویض مشروعیت کاریزماتیک به رهبر این نظام و حقیقت یا صداقت زدایی از دشمن خود است. انقلاب موسوم به اسلامی در سال ۵۷ نیز با همین منطق و سازوکار آغاز شد: دروغ. بزرگ‌نمایی و دادن هاله تقدس به چهره اصلی رهبر مذهبی انقلاب در ذات خود هم‌آمیخته با دروغ بود: چهره خدایی‌ساختن از یک انسان. در این فرایند، نظام سلطانی با رهبری دیکتاتور وقت در لباس شاه/پهلوی محکوم به اتهامات دروغ گردید. 

ساخت و پرداخت دوگانه فرشته-دیو در ساختار توتالیتاریزم نیز چنین الزام آور بود که بتواند در فرایند ستیز انقلابیون با توتالیتر موجود پیش از انقلاب، اهتمام اصلی را بر حقیقت زدایی و صداقت زدایی از سلطان گذارده و رهبر دینی معاند با سلطان، با نام خدا و دین، بتواند سخنانش گونه آرمانیِ‌صداقت، جلوه نماید. در چنین مکانیزمی، دروغ، بن‌مایه اصلی انقلاب شد و انقلاب یک توتالیتر علیه توتالیتر دیگر جنگ میان دروغ با دروغ بود: هردو رهبران استبداد شاهی و استبداد شیخی با دروغ‌پردازی، بدنبال دروغگو جلوه دادن دشمن خود بودند تا قدرت را حفظ کنند.

رهبر انقلاب ۵۷ اگرچه چهره دینی بود ولی با شعارها و وعده‌های دروغین، قدرت توتالیتر جدید مبتنی بر نظام دینی را شکل داد. دروغ که ابزار مبارزه علیه سلطان بود، به بنیان شکل گیری و ساختار رسمی قدرت نوین استبداد دینی مبدل شد: نخست با دروغ، احزاب و سازمان‌های سیاسی و‌ دگراندیشان بتدریج سرکوب و حذف شدند، سپس با دروغی بزرگتر جریان ملی-مذهبی نیز از قدرت خلع و حاشیه نشین شدند. در مرحله بعد با دروغ، آتش جنگ تحمیلی حکومت بر مردم شعله‌ور شد و هشت سال تمام با دروغ ساختاریافته و آشکار، دشمن‌تراشی شد تا ایدیولوژی قدرت توتالیتر بتواند فرصت تثبیت بیابد. فاز بعدی دروغ به میدان کشتار ملی توسط توتالیتر دینی کشانده شد و با دروغ، رقبای قدرت مانند قایم‌مقام‌رهبری حذف شد. پایان جنگ و جام زهر نیز شکست یک‌دروغ بزرگ بود. 

با روی‌کار آمدن رهبر جانشین پس از فوت رهبر انقلاب، مستبد جدید بدلیل نداشتن مشروعیت رهبر اصلی انقلاب که ایستاده بر شانه های دروغ بود، به تعمیق و توسعه دروغ برای بقای خود و نظام توتالیتر ادامه داد: نظام استبداد دینی با دروغی سازمان‌یافته بدنبال مشروعیت سازی دروغین و قدسی‌سازی های کاذب برای رهبر کنونی جمهوری اسلامی پرداخت. تمامی رسانه های موجود با سازوکار دروغ بدنبال این هدف بود. از کتب درسی مدارس تا دانشگاه‌ها، از رسانه روزنامه تا رادیو و تلویزیون همگی در ‌پی تیوریزه کردن دروغ پیرامون نظام توتالیتر و بطور مشخص رهبر ناکاریزمای آن بودند. 

ارکان سازمان دروغ در‌ ساختار قدرت توتالیتر نیز مبانی دروغ را با توجیهاتی نظیر تقیه، مصلحت دین، تفکیک کتمان واقعیت با دروغ و مَحرم و‌ نامَحرم دانستن مردم از آگاهی از حقیقت، پی‌ریزی کردند. سازمان دروغ زیر نام تبلیغات اسلامی بدنبال ساختاری کردن پروپاگاندای دروغ و شوهای تبلیغاتی شخصیت‌ها، وقایع، تاریخ، اماکن، و تقویم زمان پرداختند: «اختراع سنت» به تعبیر هابسباوم بتدریج شکل رسمی یافته و هویت‌ها بازسازی شدند و با دروغ، دروغ در جان و هستی واقعیت تزریق شد. 

در چنین ساختاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به تیوریزه کردن دروغ پرداخت و ممیزی‌های گسترده در عرصه فرهنگ و هنر به قیچی دروغ مبدل شدند. انقلاب فرهنگی که خود نیز دروغ را مانیفست انقلاب می‌دانست با تصفیه دانشگاه از علم و دانش ساختار توتالیتر پیشین خود در پیش از انقلاب، درپی سازماندهی مجدد علم ایدیولوژیک بود، همچنان ادامه یافت. وزارت آموزش/پرورش و آموزش عالی در همین راستا به تکمیل تیوریزه کردن دروغ در ساختار علم، پژوهش و امور کارشناسی پرداختند. گروه‌های استراتژیک به تعبیر کاستلر در همین راستا طراحی شدند: تربیت نهادها و کارگزاران دروغ‌مایه ایدیولوژیک و همسو با تربیت نظام دینی در دستور‌کار قرار گرفت. 

در‌ بدنه اداری و ساختار سازمانی در عرصه‌های مختلف نیز نظام فیلترینگ و گزینش عقیدتی سیاسی تعبیه شد که قیچی دروغ در آن محور سنجش و گزینش شد. رویکرد هرآنکه چون ما نمی‌اندیشد‌، از ما نیست، تیوریزه و به رویه های اجرایی مبدل شد. کمیته های انضباطی، انجمن‌های اسلامی، دفاتر تحکیم وحدت، بسیج چندمیلیونی که طرح و ایده آن‌ها از زمان پیروزی رهبران دروغ در سال‌های نخست پس از ۵۷ ریخته شده بود، در سال‌های پس از جنگ و رهبری دوم انقلاب قوت بیشتری یافت.

هانا آرنت معتقد بود هنگامی‌که نظامی به دروغ‌گوییِ‌سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلی شود، «صداقت» به خودی‌خود تبدیل به یک عمل سیاسی می‌شود و گوینده‌ حقیقت، حتی اگر به‌دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعت دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می‌شود!
در چنین شرایطی فرد نمی‌تواند از سیاست کناره بگیرد و راه خود را برود!
فرد در چنین ساختاری ناچار است یکی از این دو راه را انتخاب کند: یا به دستگاه دروغ می‌پیوندد، یا یک مخالف سیاسی محسوب می‌شود!


تداوم توتالیتاریزم دروغ، نظام استبداد دینی مبتنی بر تحریف واقعیت ناگزیر از تولید مکرر دروغ است: از دشمن‌تراشی‌های دروغ تا کابوس‌های دروغینی که گاه به‌واقعیت هولناکی مبدل می‌گردد که ارکان نظام استبداد و توتالیتر را نیز به هراس می‌اندازد. دروغ به چنان عنصر ازلی و ذاتی مبدل می‌شود که در چرخش‌های قدرت نیز اصلی مسلم تلقی شده و جای حقیقت می‌نشیند. طول عمر جمهوری دروغ چنان می‌شود که نسل پس از انقلاب با آگاهی‌ از‌ مناسبات اجتماعی دیگر، گزینه‌های دیگر حیات اجتماعی، آموزه‌های آزادی، دمکراسی، برابری، مشارکت، انتقادگری و تغییر بتدریج به ماشین دروغ بی اعتماد می‌شود. 

رشد اعتراض‌های اجتماعی، سرکوب و خفقان، افشاگری‌های خواسته و‌ ناخواسته از درون نظام دروغ، سبب می‌گردد شکاف تاریخی میان حاکم و محکوم، حکومت و ملت، و بخصوص مستبد با مستمع افزایش یابد. فروریزی مستمر مشروعیت مستبد دینی و رنگ‌باختن هاله‌های نور کاذب پیرامون شخصیت انسانی آنان، پیرسالی و سالمندی مستبدان و ایدیولوژیست‌‌های پیرامون آن، و ظهور نسل  جدید در درون ساختار قدرت نیز سبب بروز خطاهای راهبردی و انتقادگری‌هایی می‌گردد. این انشقاق در درون ساختار قدرت در جای خود سبب انعکاس و بروز حقایقی می‌گردد که همواره در پس پرده دروغ، پنهان مانده بود. 

جمهوری استبدادِ دروغ، دیگر توانایی مراقبت از دروغ‌پردازان نامشروع را نداشته و شکاف های درون قدرت از یک‌سو و شکاف‌های برون ساختی میان صاحبان قدرت و فاقدان آن از سوی‌دیگر، سبب شد مستبد دیگر نتواند زیر چادر دروغ، عفاف کذب خود را حفظ کند. برنمایی چهره‌ دروغین و رسوایی رهبران دروغ‌پرداز با گسترش فضاهای اطلاع‌رسانی دیجیتالی و ابزارهای دسترسی بدان در حوزه‌های فردی توسط آحاد جمعیت در کشور نیز زمینه این بی‌اعتمادی و ناپدید شدن سرمایه اجتماعی گردید. وقوع جنبش های اجتماعی هدایت شده از درون ساختار قدرت و تعالی این جنبش ها به مطالبات فراساختاری در طول رشد خود سرانجام به برملاشدن خطاهای مکرر نظام قدرت و رسوایی بیشتر در دروغ‌پردازی منجر شده و مشروعیت نظام مقدس! بشدت رنگ باخت. 

بزرگ‌نمایی اخلاق برای پنهان سازی بنیان‌های دروغ در نظام استبداد دینی چنان تربیتی بدنبال دارد که با فروریختن هر قطعه از عمارت دروغ در این نظام، تیر خلاصی به بقا و مشروعیت سیاسی مستبد می‌خورد. نظام ولایی تک‌سالار باهمه قدرت، بشدت نیز آسیب پذیر است بطوریکه با رسوایی دیکتاتور بزرگ، همه ارکان نظام بی اعتبار و بی‌ابرو می‌گردد. بزرگ‌نمایی اخلاق پس از افشاگری ماهیت این نظام، در قاعده‌ای دیالکتیک سبب بزرگ‌نمایی بی‌اخلاقی نظام نیز می‌گردد و صدای مرگ مشروعیت مستبد به‌گوش می‌رسد. در واپسین دروغ‌پردازی‌های ماشین دروغ در بزرگ‌نمایی سردار نظامیگرای نظام و تبدیل آن به قهرمان ملی و تهییج افکار و احساسات عمومی در دشمن‌تراشی ها،دروغ‌های مکرر و افشاگری آن در سقوط هواپیمای اوکراین و کشتن مردم بنام مردم، چهره دروغین نظام استبداد دینی را کاملا علنی می‌سازد. در جنگ میان دروغ و حقیقت، این‌بار چرخه حقیقت‌طلبی چنان دارای قدرت ضدساختاری شده است که استبدادِ دروغ را به سراشیبی سقوط خواهد کشاند.
پایان

سنجشگری مسایل اجتماعی ایران

https://t.me/alitayefi1


هیچ نظری موجود نیست: