۱۳۹۵/۶/۱۱

داستان انقلاب: چوپان دروغگو و گرگ ناقلا


 داستان ايزوپ درباره اسطوره دروغ را حتما همه كساني كه از دهه پنجاه مدرسه رفته اند، خوانده اند. شاملو روايت ديگرگونه اي از اسطوره ها داشت از ضحاك و فريدون تا همين چوپان دروغگو. او ديدمان اين اسطوره را تغيير داد و با تغيير نگاهش به داستان به تحليل ديگرگونه اي دست يافت كه آموزه هاي خود را داشت.

در داستان انقلاب نيز مي توان از نسخ اسطوره اي فراتر رفت. از هوشمندي قريبكارانه چوپان انقلاب تا فريبكاري گرگ پهلوي. طرح سنجش من اين است كه آيا در تحليل دروغپردازي هاي چوپان انقلاب، گرگ ناقلايي نيز بود؟ آيا از منظري غير از گرگ و چوپان نيز مي توان به تحليل انقلاب ٥٧ پرداخت؟
نگاهي به اوضاع اجتماعي پيش از انقلاب گوياي يك ديدمان ديگري است كه نوك تيز نقد را از قله هاي ساختار سلسله مراتبي يك انقلاب، به درون بدنه نيز مي كشاند. بي ترديد نقش رهبران انقلاب و ضد انقلاب غير قابل كتمان است ولي آيا بدنه اين تغيير گله اي بودند كه فقط چوپان درصدد نجات آنان بود؟ حتي با دروغ و فريب؟  در زير برخي دامنه هاي تضاد اجتماعي وقت را كه منجر به انقلاب شد را بر مي شمارم.

👈🏻مردم دين زده: سنت عليه مدرن. بنظرم علاوه بر نقش چوپان انقلاب، مردم باورمند و سراسر سنتي در صحنه تغيير اجتماعي بودند از حضور در مساجد تا حضور در تكاياي مذهبي همه زمينه هاي مشاركت ملي در اين تغيير اجتماعي بود و نمي توان مردم را از مشاركت در انقلابي كه امروز از آن دلسرد شده اند، دور دانست.
@alitayefi1 
👈🏼مردم چپ و مدرن عليه مدرن:  علاوه بر مردم عامي و مومن، قشر تحصيلكرده و البته عامي چپ نيز در انقلاب با چوپان انقلاب همسويي نشان دادند. اعضا و هواداران انديشه هاي سوسياليستي عليه ساختار سرمايه داري وقت به رهبري گرگ  داستان، شوريدند شورشي كه در واقع طغيان مدرن عليه مدرن بود، مدرن سوسياليست با هم پيماني سنت باوران.
👈🏽مردم فقير: حاشيه عليه متن. دهه پنجاه موج مهاجرت از روستا به شهرها آغاز شد و دليل آن توسعه نسبي شهرها، فروپاشي ساختار زمينداري حاصل از انقلاب سفيد و محروميت هاي منطقه اي بود. مهاجران در حاشيه شهرها سكني گزيدند و از آلونك هاي شهري، ظواهر توسعه شهري را ديده و بر نتابيدند.  در اينجا حاشيه عليه متن شوريد و چماق بدستان جاده صاف كن انقلاب چوپاني شدند. 
👈🏾مردم آرمانخواه: ايداليسم عليه واقعيت. دهه شصت و هفتاد ميلادي اوج خلجان انديشه هاي آرمانخواهي چپ بود و متاثر از آن نيز آرمانخواهي در بين نيروهاي چپ سوسياليست و مسلمانان چپگرا شدت گرفت و با اتحاد زير پرچم سنت و دين با شعار عدالت خواهي، ايده آليست ها عليه واقعيت شوريدند دون كيشوت هاي وابسته به انقلاب چوپاني در اين نزاع سلحشورانه جان بر كف داشتند.
@alitayefi1 
👈مردم بي سامان: ضد ساختار عليه ساختار. ساختار مسلط و توتاليتر شاهي منسوب به گرگ داستان انقلاب، در زير مه سنگين خفقان نتوانست رشد ضدساختار را ببيند و اين ضد ساختار با همه شالوه هاي ساختار مسلط در ستيز بود از مدرسه تا دانشگاه و از كارخانه تا مراكز اداري و لشگري.  ضد ساختار بر ساختار كور استبداد غلبه يافت هرچند خود نيز ضعف بينايي داشت.
👈🏿مردم بيكار: قبيله عليه مدنيت . در انقلاب چوپاني، روحانيت و احزاب چپ و راست انقلابي فاقد ساختار مدرن بودند و وجه عمده ساختار اين دو تشكل سنتي، عشيرتي و قبيله اي بود. در اين ساختار قبيله اي تحمل يك ساختار مدرن حكومتي با  مدنيت اداري و سامان يافته دشوار بوده و مردم بيكار حاشيه و درون شهرها با پيوستن به اين ساختار هاي قبيله اي عليه دولت مدرن ولي مستبد شاهي  شوريدند. 
با چنين تغيير زاويه ديد و طرح ديگرگونه پرسش و پاسخگويي بدان خواهيم ديد كه فقط چوپان، دروغگو نبود و گرگ تنها ناقلا و فريبكار قصه نبود. در اين ميان مردم ساده انديش و كهنه باور نيز در انقلاب چوپاني مشاركت داشتند.  به تعبيري داستان عقابي است كه  پس از تير خوردن، 
چون نيك  نظر كرد پر خويش در آن ديد
گفتا ز كه ناليم كه از ماست كه بر ماست.

علي طايفي 
@alitayefi1 

http://s2.img7.ir/vTyif.jpg

هیچ نظری موجود نیست: