۱۳۹۴/۴/۲۶

دنيا گرايی و دنيا گريزی  :

    پاردوکس معاش و معاد!


آخرت‌جويی يا معادگرايی (اسكتولوژی) ، نوعی اعتقاد و باور دينی است كه فرض اوليه آن باور به وجود جهان دوم و ديگری است كه دنباله جهان كنونی و زمينی بوده و به روز وصل آن "محشر يا رستاخيز" اطلاق می‌كنند. در اين روز به داوری اعمال خوب و بد آدمی در جهان اول يا فانی پرداخته و هر كس به سزای اعمال نيك و بد خويش می‌رسد. بر اساس اين اعتقاد در جهان باقی ، سيستم تنبيه و تشويق به صورت عوالم جهنم و بهشت تعبيه شده است كه اولی محل عقوبت و عذاب دردناك و دومی عالم لذايذ و خوشی‌هاست. در چنين دستگاه اعتقادی عموما اينگونه ادعا ميشود كه بايد عمده توجهات انسان اين جهانی به جهان دوم وخانه آخرت وابدی معطوف بوده و در راستای اندوخته‌ای باشد كه در آن جهان به كار او می‌آيد.

دنيا گرايی نيز فراگردی است كه "در آن فكر و عمل دينی و نهادهای مذهبی اهميت اجتماعی خود را از دست ميدهند" (ترنر، ج.، فرهنگ جامعه شناسی، ص٣٣٧ ). در زمينه حيات اجتماعی "غير دينی شدن يا سكولاريزم با زدودن بعد تقدس‌آميز برخی از مظاهر جهان و مقام انسان در جهان همراه است و با آن مظاهر عقلانی ، علمی و فنی جايگزين مظاهر دينی و تبيين جهان با بهره‌گيری از امور مقدس و الهی ميشود"(آلن بيرو ، فرهنگ علوم اجتماعی، ص٣٣٤).
اين فرايند مسيری است كه اروپا با ستيزه‌های اجتماعی و سياسی عليه فرهنگ مسلط و واپسگرای دينی عصر اسكولاستيك در قرون وسطی طی كرده و روند دنياگرايی و مدرنيزم را پيموده است. پيروان اسكولاستيك "ايمان را بر عقل و خرد مقدم می‌داشتند و معتقد بودند كه نخست بايد ايمان آورد و سپس مفاهيم و مطالب رادرك كرد... آنان با هرگونه استقلال فكری و انديشه‌ای مخالف بودند و به نوشته‌های كتب مقدس و اصول اعتقادات دين مسيح و تعليمات كليسا استناد می‌كردند" (آراسته‌خو، م. نقدی بر اصطلاحات اجتماعی، ص١٠٥).
فرهنگ ايرانی آغشته به دستورات دينی نيز مملو از نصايح و مواعظی است كه جهان خاكی را خوار شمرده و تمامی مساعی و هدف زندگی و اصولا آفرينش را معطوف به جهان آخرت می‌شمارد (الدنيا مزرعه الاخره). اين خصيصه چنان ترويج و تعميم داده شده كه می‌توان آثار و بقايای آن را نه تنها در متون دينی ، تاريخی و ادبی يافت بلكه در متن زندگی اجتماعی جامعه ايران نيز از ديرباز تاكنون قابل مشاهده است. در پرتو چنين ايستارها و نگرش‌هايی است كه ژوليدگی و بی‌علاقگی به دنيا و هر آنچه در آن هست ،جزو خصايص بارز ايران و ايرانی می‌نمايد. در زمان محمد شاه قاجار يك سياح انگليسی بنام "فلاندن" پس از بازگشت از گشت وگذار در ايران می‌نويسد:" در سرتاسر ايران ، بنايی كه خراب شود كسی همت نمی‌كند آنرا تعمير كند. پيوسته ويرانی بر ويرانه می‌افتد و روی هم كپه ميشود. وقتی ديده ميشود كه پل‌ها خراب ، كاروانسراها و راهها و جاده‌ها درهم ريخته ، انسان به فكر ميرود و به نظرش ميرسد كه هريك از اهالی يا ساكنان ايران تنها به جا و زمينی كه روی آن كار می‌كنند ، دل بسته‌اند و با ساير جاهای كشور خود رابطه‌ای ندارند. مردم در همه جا عموما پژمرده و درحال احتضارند "( انصافپور،غ. ايران و ايرانی ،ص٥٢ ).
در جای ديگری همفر جاسوس انگليسی می‌نويسد: "عمده نقاط ضعفی را كه ديدم عبارتند از ترك دنيا و فقط چسبيدن به آخرت و اختصاص اعمال به اين مقصد و..." اين خصيصه از آن جهت به منزله مانع فرهنگی توسعه قلمداد می‌شود كه "ما هنوز نمونه‌ای نداريم كه يك كشوری توانسته باشد دركنار دين و ديانت به درجات عالی صنعتی برسد و يك كشور توسعه يافته بمعنای اقتصادی مدرن باشد". احمد كسروی در اثر كوچك خود بنام "كار، پيشه، پول" می‌نويسد: "امروزه ايرانيان به دو گروهند. يكی آنانكه كهنه انديشند و پيروی كيش‌ها می‌كنند و ديگری آنان كه نوانديشند و چيزهايی را از اروپا ياد گرفته‌اند. آنان كه پيروان كيش‌هايند از آميغ‌های زندگی بسيار دورند. آنان زندگانی را برای كارهای كيش خود كه مايه آبادی جهان ديگرشان است ميخواهند و اين است كه در زمينه كار و پيشه و كوشش ، يگانه بايايی (اجبار) كه برای خود می‌شناسند آن است كه پولی بدست آورند و روزی خانواده خود را راه بيندازند. در نزد آنان گفتكو از بسيجيدن (توليد)، گساريدن (مصرف) و آبادی كشور و فيروزی توده و مانند اينها ارجی ندارد". وی با چنين تعبيری از منش ايرانی می‌افزايد "بی‌ شوند (علت) نيست كه در اين كشور مفتخوری تا به اين حد گسترس يافته، بی شوند نيست كه كارهای بيهوده تا بدين حد فراوان گرديده ، بی شوند نيست كه بيشتر زمين‌های كشتنی اين كشور، خشك و ويرانه افتاده و بی شوند نيست كه سرزمينی كه از روی حساب می‌بايست دست كم به دويست و پنجاه ميليون مردم خواربار دهد به بيست ميليون نمی‌دهد. بی شوند نيست كه سال می‌آيد و ميرود و بسياری از خانواده‌ها از بسياری از ميوه‌ها كمترين بهره نمی‌يابند."
در همين معناست كه مفهوم زهد نيز به عنوان الگوی رفتاری مسلمان ايرانی به بيان غزالی:" آن است كه دنيا آسوده و راحت به آدمی روی آورد و او بتواند بدون اين كه بد نام شود يا مقامش پايين آيد از آن بهره گيرد ولی از بيم آنكه مبادا به دنيا انس گيرد و در نتيجه به غير خدا انس گيرد و در محبت ذات باری ديگری را شريك ساخته باشد ، آن را ترك گويد. با اين تعريف زهد عبارت است از ترك لذايذ گذران دنيا به طمع لذايذ پايدار آخرت" (الفاخوری، حنا، تاريخ فلسفه اسلامی، ص٢٦٥). از سوی ديگر فقر نيز مولد زهد در دنياست. فقر در نظر تصوف ايرانی به معنای نداشتن مال نيست بلكه نخواستن آن است. در اين معنا از نظر لغوی نيز حتی دنيا از ريشه دنی يا پست برآمده و دلبستگی بدان نيز پستی تلقی می‌شود و فقر نيز نوعی فخر بشمار ميرود. در رويكرد دينی دنياگريز اصولا هرگونه تفكر و تدبيری (بجز تعقل مبتنی بر پاسخهای از پيش تعيين شده) و خردورزی مورد تهاجم بوده و تقبيح می‌شود و تسليم بی‌قيد و شرط به نيروهای ازلی و ابدی و ماوراءالطبيعه از يكسو و تبعيت محض از نيروهای مافوق اراده بشری و به تعبير نظريه شيعه اطاعت از نمايندگان خدا در زمين از اصول تام و تمام تلقی می‌شود.
تبعات معادگرايی دينی كه از ديرباز درذهن و انديشه ايرانی ريشه دوانده و با انواع تهديد و تطميع‌های آن جهانی، همواره در درازنای تاريخ ايران اسلامی معاش اورا به مخاطره انداخته است و امروزه يكی از موانع راهبردی توسعه فراگير و پايدار محسوب ميشود، در ساير گستره‌های جامعه‌ای نيز قابل باز يابی است :
- درگستره سياسی به فرمانپرستی ، ستم پذيری و قوام بجشيدن به استبداد سياسی و دينی ، منع آزادی انديشه و بيان منجر شده است.
- در گستره اقتصادی به قناعت در توليد و اكتفا به قوت لايموت و پرهيز از كارآفرينی و معاش نيم‌بند منتهی شده است.
- در گستره فكری و انديشگی نيز سبب آماده‌خوری ،ضعف نوآوری ،خلاقيت و نوجويی و تغيير پذيری شده است.
- در گستره آموزشی بسترساز تقديرگرايی، سرنوشت‌پذيری، سكون، گذشته‌گرايی و مرگ‌دوستی‌های مبهم گرديده است. (در زبان فارسی تنها محل راحتی و آرامش، آرامگاه! است؛ زمانی كه انسان دينی از قفس تنگ جهان فانی و شدايد ناشی از معاش پر زحمت آن رهايی می‌يابد و با انديشه معاد به آرامش ابدی می‌شتابد!).
- در گستره شغلی به آماده‌خوری ، راحت‌طلبی و ضعف بهره‌وری و كارآيی و در نهايت بيگانگی شغلی انجانيده است.
- در گستره علمی و معرفتی موجب تقليدگرايی ،خردگريزی، تقدس‌گرايی و ضعف پرسشگری شده است.
بی‌ترديد يكی از زمينه‌های ورود به مدرنيزم و قبول و عينی‌سازی پاردايم‌های آن در زندگی روزمره و تكثير انديشه نوجويی ، نوآوری و كارآفرينی و توليدگری در ايران امروز تخفيف دامنه و گستره آخرت‌جويی و ارج نهادن به دنيايی است كه بر اثر آن و به اميد بهشت برين، برای اكثر مسلمانان به جهنمی اين جهانی تبديل شده است. ماكس شلر درخصوص شرايط ظهور علم نوين و عقلگرايی به عواملی چند اشاره ميكند:
١. از بين رفتن كنترلهای بخصوص بر تفكر به سبب رفرماسيون و اصلاح دينی
٢. كانال زدن همه ظرفيتهای روانی توسط تعبير دينی به كار در اين جهان و در ظرف پيشه و شغل فردی.
٣. آزادی انديشه ورزی وعلم ازطريق جدايی دين وسياست
٤. ظهور و ارزشگذاری بر علم باوری با يك عشق جديد و احساس به طبيعت و نه ماورای آن.

---------------------------------------------------------
این نوشته برگرفته از کتاب من زیر عنوان موانع فرهنگی توسعه تحقیقات در ایران است که منابع آن در این نوشته ذکر نشده است. 

هیچ نظری موجود نیست: